
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: برای روزنبرگها (خبر کوتاه بود؛ اعدامشان کردند)
▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج
▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شجریان
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
خبر کوتاه بود؛
-«اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم خستهاش از اشک پُر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم
-چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشم اشکآلود
{چرا اعدامشان کردند؟}
-عزیزم، دخترم
آنجا، شگفتانگیز دنیاییست {است}
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست
در آنجا حق و انسان حرفهایی {حرفهای} پوچ و بیهودهست
در آنجا دشمنی {رهزنی}، آدمکُشی، خونریزی آزادست
و دست و پای آزادیست در زنجیر
عزیزم، دخترم
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ میرفتند
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند
به شوق زندگی آواز میخواندند
و تا پایان به راه روشن خود باوفا ماندند
عزیزم
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزارانِ دگر
این راه را دنبال میگیریم
از آنِ ماست پیروزی
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادیست
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز
نوید روز آزادیست
▨
هوشنگ ابتهاج (متخلص به هـ. ا. سایه)
از دفتر شعر «یادگار خون سرو»
By Schahrouz4.9
1717 ratings
▨ نام شعر: برای روزنبرگها (خبر کوتاه بود؛ اعدامشان کردند)
▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج
▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شجریان
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
خبر کوتاه بود؛
-«اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم خستهاش از اشک پُر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم
-چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشم اشکآلود
{چرا اعدامشان کردند؟}
-عزیزم، دخترم
آنجا، شگفتانگیز دنیاییست {است}
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست
در آنجا حق و انسان حرفهایی {حرفهای} پوچ و بیهودهست
در آنجا دشمنی {رهزنی}، آدمکُشی، خونریزی آزادست
و دست و پای آزادیست در زنجیر
عزیزم، دخترم
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ میرفتند
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند
به شوق زندگی آواز میخواندند
و تا پایان به راه روشن خود باوفا ماندند
عزیزم
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزارانِ دگر
این راه را دنبال میگیریم
از آنِ ماست پیروزی
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادیست
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز
نوید روز آزادیست
▨
هوشنگ ابتهاج (متخلص به هـ. ا. سایه)
از دفتر شعر «یادگار خون سرو»

7,912 Listeners

2,067 Listeners

1,065 Listeners

1,158 Listeners

184 Listeners

429 Listeners

142 Listeners

146 Listeners

2,958 Listeners

646 Listeners

388 Listeners

509 Listeners

134 Listeners

207 Listeners

66 Listeners