داستان صوتی #مد_و_مه
نوشتهی #ابراهیم_گلستان
صدای: پدرام فرهادیفر
قسمت سوم
خلاصه داستان مد و مه
کتاب مد و مه از نظر خود نویسنده میتواند مانیسفت او باشد و معتقد است اگر میخواهید از ابراهیم گلستان چیزی بخوانید مد و مه را بخوانید و به حرفی که در آن هست توجه کنید. این مجموعه داستان شامل سه داستان «از روزگار رفته حکایت»، «مد و مه» و «در بار یک فرودگاه» است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شده اما داستانها درفاصله سالهای ۴۵ تا بهار ۴۸ نوشته شده است.
پس از مرگ فروغ این مجموعه منتشر شده و بعد از انقلاب فقط داستان از روزگار رفته حکایت این مجموعه داستان مجوز گرفت؛ داستانی که روایت یک پسر در یک خانه بزرگ و اشرافی و دلبستگیاش به للهای است که دارد و هر روز او را تا مدرسه میبرد و میآورد.
در مد و مه اتفاق دیگری میافتد، با وجود اینکه راوی یکی از کارمندان رتبهدار و بدون زن شرکت نفت است، زندگی دیگران برایش مهم است.
عباس و قزی و مرد بی نام عباسی که شبها هنگام برگشت روی دست وارونه راه میرود با نیشخندی احمقانه و دندان زرد و پای برهنه، که هر روز از قالبهای یخ خانههای همسایه میدزدد و میگذارد روی جیره کارمندان و آرزویش داشتنِ دوچرخهای است که نصفِ پولش را کارمندان به او دادند و بقیهاش را جور میکند و میخرد و با همان دوچرخه آنچنان تصادف می کند که امکان جدا کردن پیکرش نیست.
قزی زنی که لال و لقوه ای است با موهای بریده و زبر و دست و پایی که ناقص است و رعشههای مدام دارد و صحنه کتک خوردنش در میدان شهر از مردی گدا صفت در ذهن راوی حک شده است. شخصیت دیگر مردی است زیر سی سال که در آرزوی اختراع دوچرخهای است که بتواند از شط رد شود.
منصور کوشان: «ابراهیم گلستان که هم جوانی است روشنفکر، هم سیاسی، هم اجتماعی و هم بسیار باهوش و دارای استعداد هنری، خواسته یا ناخواسته نمیتواند تنها گوش به ندای درونی خود بدهد. او به واقع بیش از این که یک نویسنده باشد آدم بسیار هوشمندی است سرشار از جوهر و قریحهی هنر تصویری. همهی عنصرها، حتی انسان در نگاه هنری او بیش از یک شیی نیست.
شییهایی که در توانایی او، چهگونه قرار گرفتنشان در یک قاب ویژه، جان مییابند و با معنا و مفهوم زیباشناختی خود با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. در واقع این کلید شناخت جنم هنری گلستان و تحلیل اثرهای او است. به همین خاطر هم بسیاری از داستانهای او، با این که دارای همهی عنصرهای داستانی؛ نثر شسته و روفته، پیرنگ، گره، فراز، فرود و نهایت یک ساختار به نسبت شکیلیاند، تهی از کنش لازم برای برقراری ارتباط یا درونی شدن با خوانندهاند.
به ندرت به لذت دوبارهخوانی میانجامند یا کشف و شهود خواننده را در متن سهیم میکنند. این ویژگی نشان میدهد او با همهی دانش و آگاهی و استعداد و تجربهاش، بینش ادبی یا داستاننویسانهاش را به بینش هنری یا فیلمسازانهاش باخته است. به بیان دیگر از چگونگی نقش عنصرها در ادبیات درست بر خلاف نقش آنها در هنرهای دیداری غافل شده است. همیشه دو استعدادش در جدال با هم بودهاند.
استعداد و اعتبار ادبی در جامعهی ایرانی و استعداد و اعتبار سینمایی در جامعهی جهانی.در این جدال، روشن است که شعور اجتماعی و جنم هنری، او را آگاهانه به سوی سینما میکشاند. در واقع جدالی درست همسان و همسنگ جدال درونی دیگر او؛ عشق و نفرت. تمامی اثرهای گلستان مملو از عشق به فرهنگ و ادبیات فارسی یا به ایران است و تمامی حرفها یا نظرهایش سرشار از نفرت از مردم یا نمایندگان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنها. این عشق و نفرت را در داستانها یا حتی نام مجموعهها هم میتوان دید.
مد و مه نمای کاملی از تلاشهای موفق و ناموفق در دستیابی به خواستهای ادبی، هنری و اجتماعی است.»
#کتاب_صوتی #صادق_چوبک #کتاب #کتابافون
#کتاب_ممنوع #ابراهیم_گلستان #صادق_هدایت #علیه_سانسور
#کتاب_گویا
#کافه_داستان #کافه_رستوران #رمان_ایرانی
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.