
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: نوشباد
▨ شاعر: لایق شیرعلی
▨ با صدای: لایق شیرعلی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به دستم جامِ خیامی
لبالب جام گلفامی
در او اشک نیاکان است
هم یاد بزرگان است
در او شهد زمین و شعلهی خورشید تابان است
در او هم اخترِ افتاده از گردون
در او هم اخترِ خاموشِ یاران است
در او هم گریههای خندهآلودهست
در او هم خندههای گریهآلودهست
در او هم گرمی آتش
در او هم تلخی دود است
من از روزی که اشک تلخ و شورم را
ز جام چشمهای خویش نوشیدم
من از روزی که مثل رودها از مادران کوه
جدا گردیدم و داغ جدایی را به جانِ خویش سنجیدم
و دانستم که خالیگاهِ ما بین زمین و اسمان بر ما
برای سرفرازیهاست
و دانستم که پهنای زمین در زندگی کوته آدم
برای بینیازیهاست
پیاپی باده مینوشم
و اینک نوشباد من:
برای عمر بگذشته؛ که بال چپ بوَد بر ما
برای عمر آینده؛ که بال راست خواهد بود
برای آن که ما هستیم در دنیا
میان ساحل دیروز و فردا مثل دریایی
خروشانی، ستیزانی، به منزل راهپیمایی
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم، ای باده
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم، ای باده
که با انگیزهی تو مُردهها از گور عصیان کرده، برخیزند
ز دنیا قرضهای خویش بستانند و بیستیزند
سر مستان به گردش آید و باور کند بر گردش گردون
و یک دم سر به روی دست بگذارند و اندیشهند
که ناچیزند یا چیزند
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم ای جامِ مبارک باد
که تا دانند هستم شرقزاد - از کشور خیام
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم ای جام مبارک باد
که تا دانند هستم وارث و همساغر خیام
▨
لایق شیرعلی - ۱۹۵۶
By Schahrouz4.9
1717 ratings
▨ نام شعر: نوشباد
▨ شاعر: لایق شیرعلی
▨ با صدای: لایق شیرعلی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به دستم جامِ خیامی
لبالب جام گلفامی
در او اشک نیاکان است
هم یاد بزرگان است
در او شهد زمین و شعلهی خورشید تابان است
در او هم اخترِ افتاده از گردون
در او هم اخترِ خاموشِ یاران است
در او هم گریههای خندهآلودهست
در او هم خندههای گریهآلودهست
در او هم گرمی آتش
در او هم تلخی دود است
من از روزی که اشک تلخ و شورم را
ز جام چشمهای خویش نوشیدم
من از روزی که مثل رودها از مادران کوه
جدا گردیدم و داغ جدایی را به جانِ خویش سنجیدم
و دانستم که خالیگاهِ ما بین زمین و اسمان بر ما
برای سرفرازیهاست
و دانستم که پهنای زمین در زندگی کوته آدم
برای بینیازیهاست
پیاپی باده مینوشم
و اینک نوشباد من:
برای عمر بگذشته؛ که بال چپ بوَد بر ما
برای عمر آینده؛ که بال راست خواهد بود
برای آن که ما هستیم در دنیا
میان ساحل دیروز و فردا مثل دریایی
خروشانی، ستیزانی، به منزل راهپیمایی
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم، ای باده
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم، ای باده
که با انگیزهی تو مُردهها از گور عصیان کرده، برخیزند
ز دنیا قرضهای خویش بستانند و بیستیزند
سر مستان به گردش آید و باور کند بر گردش گردون
و یک دم سر به روی دست بگذارند و اندیشهند
که ناچیزند یا چیزند
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم ای جامِ مبارک باد
که تا دانند هستم شرقزاد - از کشور خیام
تو را تا قطرههای آخرین مینوشم ای جام مبارک باد
که تا دانند هستم وارث و همساغر خیام
▨
لایق شیرعلی - ۱۹۵۶

7,862 Listeners

1,055 Listeners

1,155 Listeners

474 Listeners

173 Listeners

151 Listeners

146 Listeners

2,943 Listeners

59 Listeners

147 Listeners

374 Listeners

496 Listeners

195 Listeners

641 Listeners

113 Listeners