بنال ای دل نوا دارد رقیه
*به هر دردی دوا دارد رقیه*
مرض او را ز پا انداخت ،امّا
مریضان را شفا دارد رقیه
*سه ساله کودک و این اوج عزّت؟
مدال مرحبا دارد رقیه*
بیا یا فاطمه اندر خرابه
عزای بی ریا دارد رقیه
*بدور از دیدهٔ بیگانه امشب
سخن با آشنا دارد رقیه*
ز دست ساربان و زجر و خولی
به بابا شکوه ها دارد رقیه*
ز خونین چهره میبوسید و می گفت
غم بی انتها دارد رقیه*
بیا ای یار پیشانی شکسته
که با مهمان صفا دارد رقیه
*چه با جا آمدی ای جان جانان
ببین جا در کجا دارد رقیه*
از آن روزی که افتادی به مقتل
دل پر ماجرا دارد رقیه
دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست
وطن در کربلا دارد رقیه*
بمیرم از چه لبهایت کبود است
بگو محشر به پا دارد رقیه*
پدر بر چهره ام یک دم نظر کن
رُخ زهرا نما دارد رقیه*
به جرم عاشقی جان بر لب آمد
شکایت زاشقیا دارد رقیه*
خدا خواهد اگر ،می میرم امشب
که هر شب این دعا دارد رقیه