https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/bizhan/sh1
- شبی چون شبه روی شسته بقیر
- نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
- دگرگونه آرایشی کرد ماه
- بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
- شده تیره اندر سرای درنگ
- میان کرده باریک و دل کرده تنگ
- ز تاجش سه بهره شده لاژورد
- سپرده هوا را بزنگار و گرد
- سپاه شب تیره بر دشت و راغ
- یکی فرش گسترده از پرّ زاغ
- نموده ز هر سو بچشم اهرمن
- چو مار سیه باز کرده دهن
- چو پولاد زنگار خورده سپهر
- تو گفتی بقیر اندر اندود چهر
- هرآنگه که برزد یکی باد سرد
- چو زنگی برانگیخت ز انگشت گرد
- چنان گشت باغ و لب جویبار
- کجا موج خیزد ز دریای قار
- فرو ماند گردون گردان بجای
- شده سست خورشید را دست و پای
- سپهر اند آن چادر قیرگون
- تو گفتی شدستی بخواب اندرون
- جهان از دل خویشتن پر هراس
- جرس برکشیده نگهبان پاس
- نه آوای مرغ و نه هُرّای دد
- زمانه زبان بسته از نیک و بد
- نبد هیچ پیدا نشیب از فراز
- دلم تنگ شد زان شب دیریاز
- بدان تنگی اندر بجستم ز جای
- یکی مهربان بودم اندر سرای
- خروشیدم و خواستم زو چراغ
- برفت آن بت مهربانم ز باغ
- مرا گفت شمعت چه باید همی
- شب تیره خوبت بباید همی
- بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب
- یکی شمع پیش آر چون آفتاب
- بنه پیشم و بزم را ساز کن
- بچنگ ار چنگ و می آغاز کن
- بیاورد شمع و بیامد بباغ
- برافروخت رخشنده شمع و چراغ
- می آورد و نار و ترنج و بهی
- زدوده یکی جام شاهنشهی
- مرا گفت برخیز و دل شاددار
- روان را ز درد و غم آزاد دار
- نگر تا که دل را نداری تباه
- ز اندیشه و داد فریاد خواه
- جهان چون گذاری همی بگذرد
- خردمند مردم چرا غم خورد
- گهی می گسارید و گه چنگ ساخت
- تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت
- دلم بر همه کام پیروز کرد
- که بر من شب تیره نوروز کرد
- بدان سرو بن گفتم ای ماهروی
- یکی داستان امشبم بازگوی
- که دل گیرد از مهر او فر و مهر
- بدو اندرون خیره ماند سپهر
- مرا مهربان یار بشنو چه گفت
- ازان پس که با کام گشتیم جفت
- بپیمای می تا یکی داستان
- بگویَمْت از گفتهٔ باستان
- پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ
- همان از در مرد فرهنگ و سنگ
- بگفتم بیار ای بت خوب چهر
- بخوان داستان و بیفزای مهر
- ز نیک و بد چرخ ناسازگار
- که آرد بمردم ز هرگونه کار
- نگر تا نداری دل خویش تنگ
- بتابی ازو چند جویی درنگ
- نداند کسی راه و سامان اوی
- نه پیدا بود درد و درمان اوی
- پس آنگه بگفت ار ز من بشنوی
- بشعر آری از دفتر پهلوی
- همت گویم و هم پذیرم سپاس
- کنون بشنو ای جفت نیکیشناس