
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: در فروبند
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ کارگردان صوتی: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در فروبند که با من دیگر
رغبتی نیست به دیدار کسی؛
فکر کاین خانه چه وقت آبادان
بود بازیچهی دست هوسی.
هوسی آمد و خشتی بنهاد
طعنهیی لیک به بیسامانی،
دیدمش، راه از او جستم و گفت:
بعد از اینت شب و این ویرانی.
گفتم: آن وعده که با لعل لبت؟
گفت: تصویر سرابی بود آن.
گفتم: آن پیکر دیوار بلند؟
گفت: اشارت ز خرابی بود آن.
گفتم: آن نقطه که انگیخته دود؟
گفت: آتش زدهی سوختهای ست،
استخوانبندی بام و در او
مرگ را لذت اندوختهایست.
گفتمش: خنده نبندد پس از این
آفتابی، نه چراغی با من.
گفت: آن به که بپوشی از شرم
چهرهی خویش به دست دامن.
دست غمناکان -گفتم- اما
از پس در به زمین میساید.
-خنده آورد لبش- گفت: ولیک
هولی استاده به ره میپاید.
میدرخشد گر افق، اهرمنیست
نیمسوزیش به کف دود اندود.
مرد آن در که امیدش بگشاد
با بیابان هلاکش ره بود.
جاده خالیست، فسردهست امرود
هرچه میپژمرد از رنج دراز.
مرده هر بانگی در این ویران
همچو کز سوی بیابان آواز.
وز پس خفتن هر گل، نرگس
روی میپوشد در نقشهی خار.
در فروبند دگر هیچکسی،
نیستش باکس رای دیدار.
▨
نیما یوشیج
فروردین ماه ۱۳۲۷
ـــــــــــــــــــــــــ
نشانهگذاری در شعر نیما یوشیج همیشه مجادلهبرانگیز بوده است. نشانهگذاری و متن شعر که در بالا آمده، بر اساس کتاب ِ مجموعه اشعار نیما یوشیج، انتشارات زرین، چاپ اول انجام گرفته است. اگرجه خوانش شاملو در برخی واژگان و جزییات، با این متن تفاوت دارد.
By Schahrouz4.9
1717 ratings
▨ نام شعر: در فروبند
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ کارگردان صوتی: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در فروبند که با من دیگر
رغبتی نیست به دیدار کسی؛
فکر کاین خانه چه وقت آبادان
بود بازیچهی دست هوسی.
هوسی آمد و خشتی بنهاد
طعنهیی لیک به بیسامانی،
دیدمش، راه از او جستم و گفت:
بعد از اینت شب و این ویرانی.
گفتم: آن وعده که با لعل لبت؟
گفت: تصویر سرابی بود آن.
گفتم: آن پیکر دیوار بلند؟
گفت: اشارت ز خرابی بود آن.
گفتم: آن نقطه که انگیخته دود؟
گفت: آتش زدهی سوختهای ست،
استخوانبندی بام و در او
مرگ را لذت اندوختهایست.
گفتمش: خنده نبندد پس از این
آفتابی، نه چراغی با من.
گفت: آن به که بپوشی از شرم
چهرهی خویش به دست دامن.
دست غمناکان -گفتم- اما
از پس در به زمین میساید.
-خنده آورد لبش- گفت: ولیک
هولی استاده به ره میپاید.
میدرخشد گر افق، اهرمنیست
نیمسوزیش به کف دود اندود.
مرد آن در که امیدش بگشاد
با بیابان هلاکش ره بود.
جاده خالیست، فسردهست امرود
هرچه میپژمرد از رنج دراز.
مرده هر بانگی در این ویران
همچو کز سوی بیابان آواز.
وز پس خفتن هر گل، نرگس
روی میپوشد در نقشهی خار.
در فروبند دگر هیچکسی،
نیستش باکس رای دیدار.
▨
نیما یوشیج
فروردین ماه ۱۳۲۷
ـــــــــــــــــــــــــ
نشانهگذاری در شعر نیما یوشیج همیشه مجادلهبرانگیز بوده است. نشانهگذاری و متن شعر که در بالا آمده، بر اساس کتاب ِ مجموعه اشعار نیما یوشیج، انتشارات زرین، چاپ اول انجام گرفته است. اگرجه خوانش شاملو در برخی واژگان و جزییات، با این متن تفاوت دارد.

7,862 Listeners

1,055 Listeners

1,155 Listeners

474 Listeners

173 Listeners

151 Listeners

146 Listeners

2,943 Listeners

59 Listeners

147 Listeners

374 Listeners

496 Listeners

195 Listeners

641 Listeners

113 Listeners