
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام قطعه: مرثیهای برای اسماعیل (برش چهارم از شعر بلند اسماعیل)
▨ شاعر: رضا براهنی
▨ با صدای: رضا براهنی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
تقدیمنامهی شاعر: تقدیم به خاطرهی مخدوش دوستم اسماعیل شاهرودی [آینده] که در پاییز شصت در تهران مُرد
ــــــــــــــــــــــــ
قسم به چشم حیوانها در تنهاییِ نیمهشبانِ جنگل که با معصومیت، مازندران را مینگرند
که من در زیر خاک سفر میکردم که تو را به خاک سپردند
...
به مدد عشق از خاک {گور} بیرونت خواهم کشید
...
تو نمردهای، فقط دیوانهتر شدهای {شدی}
...
ای دیوانه، دیوانهتر از خود، چرا مرده باشی و من ندانسته باشم؟
چرا من زنده باشم و تو مرده باشی؟
...
ای دل سپرده بوده به درناها!
تو زیباتر از آنی که بر شانههایت تنها ملیلهدوزی موریانهها بیفتد
پرواز کن! پرواز کن از قفس خاک!
تو زیباتر از آنی که بر شانهی آسمان ننشینی و کهکشانها را مثل تخمه نشکنی
...
ای بدعتگذارِ زبان پریش {پریشی} شاعران عالم
...
ای نهان گشته از چشمِ منِ بی یار
...
ای غرقه در مردابهای ساکت، در برگهای پاییز، در شبهجزایر متروک
در بهمنهای فروریخته، در دریاچههای نمک، در تپههای بلند طاسیده {تپههای طاسیده}
در آشیانههای بیپرنده {آشیانههای پرنده}، در آسمانهای بیستاره،
در خورشیدهای بیمثال {بیمدار}، در مهتابیهای مشرف به خالی،
در کوچههای تهی از قدمهای عاشقان!
...
سرت چه پرچم خونینی بود که در خیابانها میتاخت!
و بنفش آسمان، چه زیبا، چه بهتانگیز، قیقاج چشمهایت را میشست
همیشه من آسمان را جیغ خواهم کشید، بگذار متوسطها هرچه میخواهند بگویند
...
مرده باد شاعری که رازِ عشق و مرگ را نداند
زنده باشی تو که رازِ نیزه و خون را هم میدانستی
...
آه، ای جنون! ای مرگ! ای شعر! اسماعیل! عینکت را بردار
تا ببینی که راست میگویم
...
▨
رضا براهنی
بهمن ۱۳۶۰ تا فروردین ۱۳۶۱ – تهران
از کتاب «شعر بلند اسماعیل»
ـــــــــــــــــ
تذکر: فقط بندهایی از بخش ابتدایی شعر بلند اسماعیل، به انتخاب من تنظیم شده است.
ـــــــــــــــــ
پینوشت: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخهی چاپ شده در کتاب، تفاوتهایی دارد. شکل مکتوب شعر، در داخل آکولاد {} آمده است.
By Schahrouz4.9
1717 ratings
▨ نام قطعه: مرثیهای برای اسماعیل (برش چهارم از شعر بلند اسماعیل)
▨ شاعر: رضا براهنی
▨ با صدای: رضا براهنی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
تقدیمنامهی شاعر: تقدیم به خاطرهی مخدوش دوستم اسماعیل شاهرودی [آینده] که در پاییز شصت در تهران مُرد
ــــــــــــــــــــــــ
قسم به چشم حیوانها در تنهاییِ نیمهشبانِ جنگل که با معصومیت، مازندران را مینگرند
که من در زیر خاک سفر میکردم که تو را به خاک سپردند
...
به مدد عشق از خاک {گور} بیرونت خواهم کشید
...
تو نمردهای، فقط دیوانهتر شدهای {شدی}
...
ای دیوانه، دیوانهتر از خود، چرا مرده باشی و من ندانسته باشم؟
چرا من زنده باشم و تو مرده باشی؟
...
ای دل سپرده بوده به درناها!
تو زیباتر از آنی که بر شانههایت تنها ملیلهدوزی موریانهها بیفتد
پرواز کن! پرواز کن از قفس خاک!
تو زیباتر از آنی که بر شانهی آسمان ننشینی و کهکشانها را مثل تخمه نشکنی
...
ای بدعتگذارِ زبان پریش {پریشی} شاعران عالم
...
ای نهان گشته از چشمِ منِ بی یار
...
ای غرقه در مردابهای ساکت، در برگهای پاییز، در شبهجزایر متروک
در بهمنهای فروریخته، در دریاچههای نمک، در تپههای بلند طاسیده {تپههای طاسیده}
در آشیانههای بیپرنده {آشیانههای پرنده}، در آسمانهای بیستاره،
در خورشیدهای بیمثال {بیمدار}، در مهتابیهای مشرف به خالی،
در کوچههای تهی از قدمهای عاشقان!
...
سرت چه پرچم خونینی بود که در خیابانها میتاخت!
و بنفش آسمان، چه زیبا، چه بهتانگیز، قیقاج چشمهایت را میشست
همیشه من آسمان را جیغ خواهم کشید، بگذار متوسطها هرچه میخواهند بگویند
...
مرده باد شاعری که رازِ عشق و مرگ را نداند
زنده باشی تو که رازِ نیزه و خون را هم میدانستی
...
آه، ای جنون! ای مرگ! ای شعر! اسماعیل! عینکت را بردار
تا ببینی که راست میگویم
...
▨
رضا براهنی
بهمن ۱۳۶۰ تا فروردین ۱۳۶۱ – تهران
از کتاب «شعر بلند اسماعیل»
ـــــــــــــــــ
تذکر: فقط بندهایی از بخش ابتدایی شعر بلند اسماعیل، به انتخاب من تنظیم شده است.
ـــــــــــــــــ
پینوشت: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخهی چاپ شده در کتاب، تفاوتهایی دارد. شکل مکتوب شعر، در داخل آکولاد {} آمده است.

7,878 Listeners

2,062 Listeners

1,055 Listeners

2,511 Listeners

173 Listeners

2,541 Listeners

148 Listeners

2,950 Listeners

637 Listeners

2,208 Listeners

500 Listeners

138 Listeners

201 Listeners

87 Listeners

114 Listeners