
Sign up to save your podcasts
Or
▨ نام شعر: دختر دهقان
▨ شاعر: شهریار
▨ با صدای: استاد شهریار
♬ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
چون خواب نوشین یاد دارم ماهتابی
روشنتر از روز ِ سپید کامکاران
ییلاق بود و آبشار و جنگل و کوه
دنیای شب از پرتو مَه، نور باران
لطف هوا چندان که گفتی الفتی داشت
خاموشی شب با خروش آبشاران
در گوش دل افسانه ی آفاق میگفت
دلکش سرود آبشار از کوهساران
آویخته گل از فراز شاخ گلبن
چونان که از گوش عروسان گوشواران
برداشته از شاخساران لحن داود
هر سو هزار آوا هزاران در هزاران
هنگامه ی عشق و نشاط نوجوانی
هنگام گلگشت و بساط نو بهاران
لب بر لب ِ نی، بر سر سنگی نشستم
سر کرده نی با من نوای غمگساران
تا دختر دهقان برون از خانه بشتافت
چون لالهای افروخته بر سبزه زاران
چون غنچه در چادرنمازی سرخ و دلکش
میشد سبو در کف به طَرف چشمهساران
چشمکزنان بر منگل ِ چادرنمازش
چون دیدهی اختر که بر اخترشماران
رفتم لب جو با نیاز تشنه کامی
همچون گدا بر خوان ِ ناز ِ شهریاران
من از نهیب ِ عشق او لرزنده چون بید
او رُسته چون سرو از کنار جویباران
رخسارهی او از جمال کبریایی
پرتوفکن بر شیوهی آیینهداران
افشانده گیسو چون ملک در حال پرواز
یا پرچمی زرّین به دست شهسواران
عرض نیاز خویش کردم نازنین را
وز یأس و امّیدم دلی چون بیقراران
لیکن به لبخندی که بودش حاکی از مهر
بگشودم از دل عقده چون امّیدواران
با ساعدی سیمین، سبو در دست من داد
چون سیمبر ساقی که ساغر بر خماران
نوشیدم آب و تشنهتر گردیدم، آری
سیری کجا و جام وصل گلعذاران؟
حالی نه آن حالم به جا و نی جوانی است
چون نخل بیبرگ و برم در شورهزاران
سر ریز پر کرده ز باران حوادث
در برگرفته زانوان، چون سوگواران
نه دست؛ تا آویزم از دامان ِ دلبر
نه پای؛ تا بگریزم از بیداد ِ یاران
باری به تلخی روزگاری میگذارم
آوخ از آن نوشین و دلکش روزگاران
ـــــــــــــــــــــ
سید محمدحسین بهجت تبریزی
متخلص به شهریار
4.9
1717 ratings
▨ نام شعر: دختر دهقان
▨ شاعر: شهریار
▨ با صدای: استاد شهریار
♬ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
چون خواب نوشین یاد دارم ماهتابی
روشنتر از روز ِ سپید کامکاران
ییلاق بود و آبشار و جنگل و کوه
دنیای شب از پرتو مَه، نور باران
لطف هوا چندان که گفتی الفتی داشت
خاموشی شب با خروش آبشاران
در گوش دل افسانه ی آفاق میگفت
دلکش سرود آبشار از کوهساران
آویخته گل از فراز شاخ گلبن
چونان که از گوش عروسان گوشواران
برداشته از شاخساران لحن داود
هر سو هزار آوا هزاران در هزاران
هنگامه ی عشق و نشاط نوجوانی
هنگام گلگشت و بساط نو بهاران
لب بر لب ِ نی، بر سر سنگی نشستم
سر کرده نی با من نوای غمگساران
تا دختر دهقان برون از خانه بشتافت
چون لالهای افروخته بر سبزه زاران
چون غنچه در چادرنمازی سرخ و دلکش
میشد سبو در کف به طَرف چشمهساران
چشمکزنان بر منگل ِ چادرنمازش
چون دیدهی اختر که بر اخترشماران
رفتم لب جو با نیاز تشنه کامی
همچون گدا بر خوان ِ ناز ِ شهریاران
من از نهیب ِ عشق او لرزنده چون بید
او رُسته چون سرو از کنار جویباران
رخسارهی او از جمال کبریایی
پرتوفکن بر شیوهی آیینهداران
افشانده گیسو چون ملک در حال پرواز
یا پرچمی زرّین به دست شهسواران
عرض نیاز خویش کردم نازنین را
وز یأس و امّیدم دلی چون بیقراران
لیکن به لبخندی که بودش حاکی از مهر
بگشودم از دل عقده چون امّیدواران
با ساعدی سیمین، سبو در دست من داد
چون سیمبر ساقی که ساغر بر خماران
نوشیدم آب و تشنهتر گردیدم، آری
سیری کجا و جام وصل گلعذاران؟
حالی نه آن حالم به جا و نی جوانی است
چون نخل بیبرگ و برم در شورهزاران
سر ریز پر کرده ز باران حوادث
در برگرفته زانوان، چون سوگواران
نه دست؛ تا آویزم از دامان ِ دلبر
نه پای؛ تا بگریزم از بیداد ِ یاران
باری به تلخی روزگاری میگذارم
آوخ از آن نوشین و دلکش روزگاران
ـــــــــــــــــــــ
سید محمدحسین بهجت تبریزی
متخلص به شهریار
7,874 Listeners
1,047 Listeners
2,531 Listeners
675 Listeners
235 Listeners
255 Listeners
137 Listeners
2,972 Listeners
371 Listeners
547 Listeners
148 Listeners
58 Listeners
104 Listeners
98 Listeners
598 Listeners