جان عالمی به قربانت یا اباعبدالله، ما همه امید و انتظار داریم به دیدن ما هم بیایی. از ما هم دستگیری بکنی. مثل افرادی که یک عمری برای امام حسین گریه کردند و اشک ریختند یک سری خرابه شام بزنیم. به ناز دانه اباعبدالله سری بزنیم.
یا اباعبدالله شما اگر با پا نتوانستید به زیارت فرزند سه سالهای که نیمههای شب گریان بود و بهانه شما را میگرفت بیایید ولی با سر آمدید. اما یک وقت دیدند یک تشت و طبقی را جلوی کودک گذاشتند.
صدا زد عمه جان من که از شما غذا نخواستم. بی بی گفت: عمهجان آن مقصود و گم شده شما در میان تشت است. رو پوش را کنار زد.
کدام فرزند طاقت دارد سر پدر را به این حالت ببیند. با دستهای کوچک سر پدر را به سینه چسباند. باباجان بعد از تو چه قدر به ما تازیانه زدند. چقدر روی خار مغیلان ما را دواندند. باباجان بعد از این برای ما چه کسی سرپرست باشد؟ باباجان کدام ظالمی رگهای گردنت را بریده؟ باباجان کدام ظالمی محاسنت را از خون سرت خضاب کرده؟ بلبل حسین روضه میخواند و اهلبیت یک پارچه عزاداری و گریه میکردند.
اما یک وقت دیدند دیگر بلبل حسین آرام و خاموش شد. سر یک طرف و بیبی رقیه یک طرف افتاد. گفتند: حتماً خوابش برده است. دیگر بابا را فراموش میکند. امام وقتی نزدیک آمدند دیدند از فراغ پدر جان داده است. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » (هود: 18).