سالهاست زنها را در مسیری هل دادهاند که بیشتر شبیه یک میدان نبرد است تا یک زندگی. از ما خواستهاند همیشه قوی باشیم، همیشه آماده، همیشه منطقی، همیشه کنترلگر. اما کمتر کسی پرسیده: آیا این همه سختگیری با طبیعت زنانهٔ ما سازگار است؟
مدتی پیش، در یکی از جلساتم، زنی گفت: «نمیدانم چرا هرقدر موفقتر میشوم، آرامتر نمیشوم.» حرفش را که زد، حس کردم چقدر در این جمله درد مشترک ما زنها پنهان است. ما یاد گرفتهایم برای ارزشمند بودن، باید به جهان ثابت کنیم که خستگیناپذیر و شکستناپذیریم. اما همین تلاش بیوقفه، آرامآرام ما را از ریشهٔ زنانهمان جدا میکند؛ از همان جایی که نرمی، شهود، لذت، حضور و پذیرش جریان دارد.
انرژی زنانه یک مفهوم انتزاعی یا شبهمعنوی نیست. یک تجربهٔ بدنمند است. لحظهای است که بدن نرم میشود، تنفس پایین میآید و تصمیمها از «دانستن» میجوشند، نه از «اثبات کردن».لحظهای است که میتوانی به خودت اجازه بدهی همزمان قوی و نرم باشی—بدون اینکه احساس کنی یکی از اینها خیانت به دیگریست.
گاهی بازگشت به انرژی زنانه از یک سؤال ساده شروع میشود:در کجای زندگیام خودم را مجبور به سختی کردهام، فقط چون از کودکی یادم دادهاند نرمی یعنی ضعف؟
من سالها با زنانی کار کردهام که قهرمانهای زندگیشان بودهاند—قابلیتهای بینظیر، ذهنهای درخشان، قلبهای مقاوم. اما در نقطهای از مسیر، همهشان در یک چیز مشترکاند:فاصلهگرفتن از خودِ اصیلِ زنانهشان.
باز یافتن انرژی زنانه یعنی برگشتن؛برگشت به بدنی که میتواند آرام شود،به احساسی که اجازه دارد شنیده شود،به شهودی که میتواند راه نشان دهد،به هویتی که لازم نیست برای دیده شدن از خودش دور شود.
این بازگشت شجاعت میخواهد—نه شجاعت جنگیدن، بلکه شجاعت رها کردن.رها کردن نقشهایی که سهم ما نبود،انتظاراتی که هیچوقت از دل خودمان بیرون نیامد،و سختگیریهایی که به جای حفاظت، خستهمان کرد.
انرژی زنانه را که پیدا میکنی، یکباره جهان آرامتر نمیشود؛ اما تو آرامتر میشوی. و همین آرامش، همان خاکی است که رشد، خلاقیت، لذت و عشق در آن دوباره جوانه میزنند.
این، مسیر ماست:بازگشت به زن شدنی که خودمان تعریفش میکنیم—نه دنیا.
This is a public episode. If you would like to discuss this with other subscribers or get access to bonus episodes, visit letstalkaboutlove.substack.com