نویسنده: مژگان

گوینده: مژگان و نازنین

نازنین: کوچیک که بودم ، یه روز مامانم داشت دنبال نعلبکی گل قرمزی قدیمیش میگشت/ که از جهیزیه اش به یادگار مونده بود و خیلی دوستش داشت/ /خلاصه هرچی گشت نتونست پیداش کنه و آخر سر ا ومد سراغ من و ازم پرسید / خبر داری اون نعلبکی جهیزیم کجاس ؟! /من که میدونستم کجاس ولی خیلی ناراحت بودم و نمی‌دونستم اگه بهش واقعیت رو بگم / واکنشش چی می‌تونه باشه. 

واسه همینم فقط/ سکوت کردم و هیچی نگفتم/

(موسیقی)

مژگان: درود بر شما عزیزان خداوند، به برنامه ی زنان امید خوش اومدین. من مژگان هستم و به همراه دوست و همکار عزیزم نازنین جان، یه بار دیگه با برنامه ی زنان امید همراهتون هستیم.

نازنین: منم سلام میکنم به شما و خیلی خوشحالم که بازم به بهونه این برنامه در کنارتون هستیم.

مژگان: نازنین، حتما مامانت خیلی ناراحت بود که نمیتونست اون نعلبکی رو پیدا کنه. کنجکاوم بدونم بعدش چی شد؟

نازنین: آره مژگان جون، چون خیلی دوستش داشت و یادگاری ماربزرگم بود/... ولی چون من معمولا توی خونه دست به شکستنم خوب بود، حدس میزد که احتمالا من خبر دارم چه بلایی سرش اومده و واقعا هم خبر داشتم./ و همونطور گه گفتم/ سکوت اختیار کرده بودم/

مژگان: آخی عزیزم... خب بچه بودی دیگه... از این چیزا تو دوران بچگی زیاد پیش میاد. ولی حالا بگو ببینم چه بلایی سر نعلبکی مامانت آورده بودی؟

نازنین: یادمه واسه بازیم دنبال یه ظرف خوشگل کوچیک می گشتم که یهو تو آشپزخونه چشمم به نعلبکی گل گلی افتاد و از اونجایی که عاشق گلای قرمز بودم./ رفتم سراغش/خلاصه سرتو درد نیارم با هزارزور و زحمت صندلی گذاشتم که از قفسه برش دارم، که یهو/ از دستم سر خورد و شکست./ بعدشم هر چی سعی کردم با چسب بچسبونمش نشد..که نشد/ 

مژگان: بالاخره مامانت فهمید داستان چی بوده یا نه؟

نازنین: آره دیگه/ آخر سر رفتم راستشو بهش گفتم. اولش خیلی ناراحت شد ولی وقتی من زدم زیر گریه کلا یادش رفت و سعی کرد منو آروم کنه/ بیچاره هی بهم میگفت عیب نداره فدای سرت!//

مژگان: عزیزم... مادر همینه دیگه! فکر کنم اکثر ما تو بچگی از این خراب کاری ها کرده باشیم! نظر شما راجع به این داستان چیه؟ تا حالا شده که شما هم یه چیز با ارزشی رو بشکنید و سعی کنید دوباره تکه هاش رو بهم وصل کنید؟ معمولا واسه این باید بریم پیش چینی بند زن! ولی خب بازم او ظرف مثل روز اولش نمیشه، نه؟

نازنین: دقیقا.../ بعضی از روابط ما تو زندگی خیلی برامون عزیز و ارزشمنده،/ اما ممکنه این روابط مثل نعلبکی یادگاری/ آسیب ببینن یا بشکنن/. هیچکس دوست نداره یه رابطه دوستانه ی شکسته یا یه ازدواج ناکام داشته باشه. /هیچکس دوست نداره با بچه اش یا عزیزانش رابطه بدی داشته باشه/ اما ما هر لحظه ممکنه اشتباه کنیم و به دیگران آسیب بزنیم/ یا خودمون از دیگران آسیب ببینیم//

مژگان: عزیزان حتما بارها شده که از کسی آسیب ببینید یا حتی خواسته یا ناخواسته به کسایی که دوستشون دارین، آسیب زده باشین؟ من شخصا باید اعتراف کنم که بارها کارایی کردم یا حرفایی زدم که باعث ناراحتی اطرافیانم شده. با اینکه واقعا نمیخواستم بهشون آسیبی بزنم، ولی خب متاسفانه ناخواسته این اتفاق افتاده. بارها هم شده که من از دیگران آسیب دیدم، و این چیزیه که برای همه اتفاق میفته.

نازنین:بله مژگان جان/ برای همه ی ما همینطوره. شاید همین الان که دارین به این برنامه گوش میدین/ با خودتون میگین که آره، منمق تو زندگیم یه رابطه ی شکسته با دوستم یا همسرم /یا بچه ام دارم و نمیدونم میتونم درستش کنم یا نه؟ /یا شایدم قلب خودتون از کسی شکسته و نمیدونین چطور باید ترمیمش کنید. پس باید چیکار کرد؟/ راهی برای ترمیم روابط شکسته مون هست یا مجبوریم تا ابد با این ناراحتی ها سر کنیم و این بار و به دوش بکشیم؟//

نویسنده: مژگان

گوینده: مژگان و نازنین

مژگان: نازنین... یادته هفت ه پیش تولد مینا دعوت بودیم؟ خوب راستش من از طرز برخورد سرد تو یکم دلگیر شدم

نازنین: تولد مینا...؟؟؟ /آها../ واقعا معذرت میخوام بابات اونشب/خوب راستش یه مشکل شخصی برام پیش اومده بود/ باور کن با تو مشکل و خصومتی نداشتم//

مژگان: میدونم عزیزم اما چون دیدم با چند نفر میگفتی و میخندیدی فکر کردم با من مشکل داری

نازنین: نه عزیزم/ بعضی وقتا خنده لروما این نیست ما حالمون خوبه/ بعضی وقتا تورودرباستی قرار میگیریو لبخند میزنی قرارا نیست همه متوجه بشن که مشکلی هست/ اگه باعث شدم ناراحت بشی من واقعا معذرت میخوام مژگان. /ولی کلا اونشب حالم خوب نبود و از عمد کاری نکردم//

مژگان: باشه عزیزم، متوجه شدم. منم معذرت میخام که قضاوتت کردم و دچار سوء تفاهم شدم. ول ی خوب شد که بهت گفتم.

نازنین: آره واقعا خوشحالم که بهم گفتی واگرنه / دوستی مون خدشه دار میشد و حرف نزدن راجع بهش این سوء تفاهم و کدورت و بیشتر میشد و رابطمی دوستمون خراب میشد//

(تیتراژ)

مژگان: درود بر شما شنوندگان عزیز! به برنامه ی زنان امید خوش اومدین. من مژگان هستم و خیلی خوشحالم که امروز هم به همراه نازنین عزیز، مهمون خونه هاتون شدیم.

نازنین: سلام و درود به شما عزیزان. منم خیلی خوشحالم که بازم کنارتون هستیم و امیدوارم که از برنامه ی امروز ما، لذت ببرید/ راستی حتما متوجه سوء تفاهمی که بین من و مژگان پیش اومده بود شدین و حدس زدین که قراره راجع به چی صحبت کنیم! امروز تو بخش درس زندگی، میخوایم ببینیم ک ه چطور باید اختلافاتمون رو حل کنیم.

مژگان: و در بخش روحانی هم میخوایم به توصیه های کلام خدا در مورد حل اختلافات در کلیساها بپردازیم.

نازنین: دیدین چه جوری سر یه سوء تفاهم نزدیک بود رابطه مون بهم بخوره؟!//

مژگان: آره واقعا! اما حتما برای شما هم بارها پیش اومده که سر مسائل ساده و پیش پا افتاده با اطرافیانتون به مشکل بخورید و دچار اختلاف بشید، درست میگم؟! اگه چنین تجربه ای داشتین، برای حل مشکلتون چیکار کردین؟ اگه دوست داشتین برامون بنویسین

نویسنده: مژگان

گوینده: مژگان و نازنین

نازنین: سلامی گرم به شما خوبان! به برنامه ی زنان امید خوش اومدین. من نازنین هستم و به همراه دوست و همکار عزیزم مژگان جان، یه بار دیگه در کنارتون هستیم.

مژگان: منم درود میفرستم به شما و خیلی خوشحالم که بازم به بهونه ی این برنامه همراهتون هستیم.

نازنین: از قدیم یه ضرب المثلی بود که می گفت/: «خ واهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!» /امروز میخوایم تو بخش درس زندگی راجع به همرنگی با جماعت باهاتون صحبت کنیم! و ببینیم این مثال درستیه یا نه؟//

مژگان: و در بخش روحانی هم میخوایم به موضوع: پیروی از خدا در مقابل فرهنگ بپردازیم.

نازنین: حالا چقدر با جمله ای که گفتم موافقید؟ /به نظرتون همرنگ جماعت شدن روش درستیه/ یا اینکه از ترس طرد شدن و فرار از شرمندگی و خجالت /باید به همرنگی با جماعت تن بدیم؟

مژگان: فکر کنم همه ی ما حداقل یه بار با رفتار و نظر دیگران هم مسیر شده باشیم. مخصوصا تو دوران مدرسه! مثلا یادتونه وقتی اکثر هم کلاسی هاتون می خواستن یه کلاسی رو کنسل کنن، احتمالا ما هم باهاشون همراه میشدیم. حتی اگه اون کلاس، کلاس مورد علاقه مون بود.

نازنین: یا مثلا وقتی همکلاسیاتون میخواستن یه امتحانی رو لغو کنن/ شاید شما هم به اجبار باهاشون هم سو میشدین/ حتی اگه برای اون امتحان آماده شده بودین و کلی هم درس خونده بودین.//

مژگان: دقیقا... یا مثلا زمانی که یه لباس، یا یه مدل موی جدید یا رنگ خاصی مد میشه، معمولا اولش یه تعداد کمی امتحانش میکنن و بعد، کم کم اکثر جامعه باهاشون هم سو میشن.

نازنین: بدی ش اینه که آدما از خود واقعی شون فاصله میگیرن. و اجازه میدن که دیگران برای اونا تصمیم بگیرن//

مژگان: دقیقا ... تو همه ی این موارد، ما داریم از اکثریت پیروی میکنیم و به اصطلاح «همرنگ جماعت میشیم».همرنگی با جماعت، یعنی ما علیرغم میل مون،رفتار، عقاید و علایق مونو تغییر میدیم بطوری که روی تصمیم‌گیری‌هامون تاثیر میزاره.

نازنین: روانشناسی به اسم سولومون اَش، درمورد همرنگی با جماعت یا گروه، یه آزمایش جالبی انجام داده تا ثابت کنه که یه گروه چقدر میتونه روی تصمیمات و رفتار فردی اثر بزاره. //تو این آزمایش هفت تا شرکت کننده وجود داشتن و به هر کدوم دو تا کارت داده بودن./ روی کارت ها خطوطی با اندازه های متفاوت ترسیم شده بود و شرکت کننده ها باید میگفتن که کدوم خطوط از کارت آ ، هم اندازه ی خطوط کارت ب هستن.// اما جالبه بدونید که از بین این هفت شرکت کننده/ فقط یکیشون شرکت کننده ی واقعی بود و شش تای دیگه فیک بودن. یعنی جزو تیم آزمایش بودن//. بعد از شروع ، ۱۸ تا کارت در اختیار شرکت کننده ها قرار میدن/. تو یکی از آزمایش‌ها از افراد میخوان تا تو تنهایی جواب بدن، که تو این شرایط کمتر از ۱ درصد دچار خطا میشن/. با این وجود تو موقعیت گروهی، دستیارای آزمایشگر از روی عمد و از قبل برنامه‌ریزی‌شده/ ۱۲ مورد از ۱۸ مورد رو اشتباه جواب میدن تا میزان همرنگی آزمودنی واقعی رو بسنجن/ وقتی که نوبت به شرکت کننده ی واقعی می‌رسه/ می‌شنوه که همه ی شرکت کننده های قبل از اون، پاسخ غلط دادن//حالا به نظرتون تو این شرایط چیکار میکنه ؟/ به نظرِ درستِ خودش پایبند می‌مونه یا اینکه با گروه همرنگ میشه و پاسخ اشتباه میده؟/ شما بودین چیکار میکردین؟/

نویسنده: مژگان

گوینده: مژگان و نازنین

مژگان: نازنین جان چه نقاشی زیبایی نگفته بودی که نقاشی می‌کنی!!

نازنین: آره عزیزم ولی بیشتر به عنوان یه سرگرمی

مژگان: اتفاقاً منم تقریباً یک سالی میشه که کار خطاطی نقاشی رو شروع کردم نمی‌دونی چه تاثیری روی روحیات و زندگی من گذاشته

نازنین: چقدر عالی پس بیا این تاثیرات رو با دوستانمونم به اشتراک بزاریم

مژگان: چرا که نه! بزن بریم

موزیک آغاز

نازنین: درود بر شما عزیزان خداوند خیلی خوشحالم که بار دیگه از طریق این برنامه با شما هستیم

مژگان: منم درود می‌فرستم به شما شنوندگان عزیز امیدوارم از برنامه‌ای که امروز برای شما تهیه کردیم لذت ببرید و برکت بگیرید

نازنین: همونطور که گفتیم امروز قراره در مورد تاثیرات هنر صحبت کنیم

مژگان و همچنین در بخش روحانی هم در مورد تشویق کردن صحبت خواهیم کرد

 نازنین: 

دوستان میل به هنر از همون ابتدا در ذات بشر نهادینه شده/ انسان های اولیه بدون هیچ آموزشی روی دیوارهای غارها نقاشی می‌کشیدند/ کنار آتش موسیقی می نواختند و رقص و پایکوبی می‌کردند/در واقع بشر در طول تاریخ حیات اجتماعیش هیچ وقت بدون هنر زندگی نکرده و/ هنر از آغاز زندگی تا به امروز همچنان با او و همراه او خواهد بود//کافیه با دقت به اطراف خودتون نگاه کنید اون وقت می‌بینید که هنر همواره و در همه جا جاریه//

مژگان: 

بله هنر با خودش آرامش روحی و روانی به همراه داره و امروزه یکی از متدهای درمانی مشکلات روحی و حتی جسمی به حساب میاد. یکی از دوستام تعریف می‌کرد که سال‌ها با اضطراب و افسردگی دست و پنجه نرم می‌کرد و هر چقدر تلاش می‌کرد، یه مدت حالش خوب می‌شد ولی باز دوباره به اون حالت برمی‌گشت. تا اینکه به تشویق مادرش شروع به کشیدن نقاشی می‌کنه و می‌گفت باورم نمی‌شه که نقاشی کردن باعث درمان افسردگی من شد

نازنین: 

خدا رو شکر منم شنیدم که چقدر این روزها پزشکان از هنر درمانی استفاده می‌کنند/ چون ارتباط با هنر نقش بسیار موثری در تقویت روحیه داره /البته منظور این نیست که همه ما به طور حرفه‌ای هنرمند باشیم/ اما می‌تونیم به گونه‌ای با هنر تماس داشته باشیم/ حتماً هم نیاز نیست که کلاس ثبت نام کنید /هزینه‌های سنگین برای اون بپردازید می‌تونید مثل مژگان جان توی خونه و از طریق آموزش‌های رایگان اینترنتی هم آموختن هنر رو شروع کنید//

مژگان: 

دقیقاً همینطوره منم سال‌ها عاشق نقاشی کردن بودم اما فرصتی برای رفتن به کلاس پیش نمی‌اومد و باورم نمی‌شد که توی خونه بتونم این مهارت رو کسب کنم و باور کنید از روزی که وارد دنیای هنر شدم دیدگاهم خیلی تغییر کرد انگار الان زیبایی‌های این دنیا برام برجسته‌تر هست یک حساسیت و لطافتی در من ایجاد شده که قبلاً اینطور به دنیا نگاه نمی‌کردم

نازنین: چه جالب می‌فهمم چی میگی/ انگار هنر به زندگی ما امید و نشاط می‌بخشه/ دوست داشتن و لذت بردن از زندگی رو به انسان می‌فهمونه/به ما یاد میده که ریزبین و نکته سنج باشیم و از همون چیزهای کوچیک لذت ببریم/ مثل برگ‌های رقصون پاییزی/ مثل دونه‌های سپید برف/ مثل شبنم های روی گلبرگ/ مثل شکوفه‌های بهاری/ مثل آسمون آبی و خیلی چیزهای زیبای دیگه‌ای که توی طبیعت وجود داره//

مژگان 

چقدر زیبا توصیف کردی نازنین جان و دقیقاً اینجا نقطه‌ای هست که روی دیدگاه ما تاثیر می‌ذاره ذهن ما عادت می‌کنه که چیزهای مثبت و زیبا رو ببینه و ازش لذت ببره و رفته رفته متوجه میشیم که چقدر روحیاتمون مثبت شده و انگار کمتر روی نکات منفی زندگی فوکوس می‌کنیم این اتفاقیه که خودم به شخصه تجربه‌اش کردم

نازنین: 

دقیقاً همینطوره/ انرژی‌های مثبت رو افزایش میده و انرژی‌های منفی رو کاهش/ حالا من شنیدم که هنرهایی که با چوب ارتباط مستقیم دارند تاثیر مثبت‌تری بر روی روحیه و روان اشخاص می‌ذارن/ به نوعی آمیخته شدن هنر دست هنرمند با هنر طبیعت که همون چوب هست می‌تونه تاثیرات شگفت انگیزی در شخص هنرمند ایجاد کنه//

مژگان: 

کاملاً درس ته نازنین جان من خودم هم روی بوم نقاشی می‌کنم و هم روی چوب و دقیقاً همینطور که گفتی وقتی روی چوب کار می‌کنم احساس بی‌نظیری دارم و خیلی متفاوت هست از زمانی که روی بوم نقاشی می‌کشم

نویسنده: مژگان

گوینده: مژگان و نازنین

 نازنین: به به مژگان خانم بالاخره پیدات کردم/

مژگان: عه نازنین اینجا چیکار می‌کنی؟

نازنین: کلی به گوشیت زنگ زدم جواب ندادی/ رفتم دم خونه دخترت گفت مامانم بعضی روزا میره تو طبیعت کنار اون درخت بزرگه می‌شینه و مدت‌ها تو سکوت فقط به اطرافش نگاه می‌کنه/ منم آدرس دقیقو گرفتم و اومدم پیشت/

مژگان: آخ ببخشید... می‌دونی من احتیاج دارم گاهی اوقات بیام اینجا تو سکوت بشینم تا یکم انرژی بگیرمو حال دلم خوب بشه گوشیمم با خودم نمیارم

نازنین: خوب این خیلی خوبه اما نه الان/ فکر کنم یادت رفته که یکم دیگه ضبط برنامه شروع میشه/

 مژگان: وای نه کلاً یادم رفته بود بدو بریم

موزیک آغاز

نازنین: 

درود بر شما خوبان با برنامه دیگه‌ای از زنان امید در خدمت شما هستیم من نازنین هستم و خیلی خوشحالم که از این طریق می ‌تونیم امروز با شما عزیزان همراه باشیم

مژگان: 

منم درود می‌فرستم به شما زنان امید مژگان هستم و حقیقتاً خیلی خوشحالم که در کنار نازنین جان امروز می‌تونیم مهمون لحظه‌های شما باشیم امیدواریم که از برنامه امروز ما لذت ببرید

 نازنین: 

دوستان امروز قراره در این قسمت از برنامه در مورد اهمیت سکوت صحبت کنیم/ مژگان جان برای عزیزامون بگو که چرا گاهی اوقات رو برای سکوت کردن می‌ذاری؟/

مژگان: 

خوب به نظرم تو دنیای پرسر و صدا و پرهاهوی امروز سکوت انگار گم شده. از صبح که بیدار می‌شیم مدام سر و صداهای مختلفی توی گوش ما می‌پیچه که شاید برامون عادی شده

 نازنین: 

من فکر می‌کنم حتی یکی از دلایل بالا رفتن آمار استرس و اضطراب یا افسردگی و فشارهای روانی همین زندگی پرهیاهو و پر تلاطمه/

مژگان: 

دقیقاً درست میگی و اگر امتحان کنید متوجه میشید که چقدر وقت صرف کردن در سکوت روی آرامش و و کاهش استرس ما تاثیر می‌ذاره

 نازنین: 

و این به طور کل خیلی روی کیفیت زندگی ما تاثیر می‌ذاره /چون در واقع کیفیت زندگی ما وابسته به داشتن روحیه سالم/ ذهن مثبت و آرام هست. پس من فکر کنم که اهمیت دادن و وقت گذاشتن در سکوت/ طیف وسیعی از زندگی ما رو در بر می‌گیره//

مژگان: 

سکوت و خلوت گزینی باعث آرامش ذهن میشه. باور کنید اگر یه مدت این کارو انجام بدید خودتون متوجه میشین که چقدر روحیه‌تون تغییر می‌کنه

 نازنین: 

همونطور که خدا در ۶ روز کل خلقت رو ساخت و روز هفتم استراحت کرد/ به ما این الگو رو داد که جسم و روح ما هم به استراحت نیاز داره/ اکثر ما به استراحت جسممون رسیدگی می‌کنیم/ اما ذهن ما ۲۴ ساعته داره فعالیت می‌کنه و چون استراحت نداره باعث ایجاد تنش و اضطراب می‌شه//

مژگان 

چه مثال زیبایی زدی نازنین جان دقیقاً همینطوره و سکوت و خلوت در واقع به ذهن ما اجازه استراحت میده و از این طریق تنش و استرس ما تخلیه میشه حالا اگر هر روز یا لااقل هفته‌ای چند روز این کار رو انجام بدیم بعد از مدتی متوجه تغییرات در رفتارمون می‌شیم 

نازنین 

البته بعضی‌ها هم هستند که در همون وقت سکوت و خلوت گزینی/ ذهنشون فعال و مشغوله/ و کتنرل داشتن روی ذهن به تمرین و زمان نیاز داره//

مژگان 

دقیقا خودِ من هم زمانی که وقتی رو برای در سکوت نشستن اختصاص دادم اوایلش همین طور که نازنین جان گفت خیلی حواسم پرت می‌شد و مدام افکار پشت افکار میومد اما با تمرین تونستم بهش غلبه کنم و فقط به زیبایی طبیعت چشم بدوزم

نازنین 

چقدر خوب .../ من فکر می‌کنم که از زمانی که تلفن های هوشمند رایج شد انگار هر روز سکوت و خلوت ما هم کمرنگ‌تر می‌شه/ معمولاً ما هر وقت که بیکار می‌شیم سریع گوشیمونو دست می‌گیریم و وقتی به خودمون میایم میبینیم که ساعت‌ها وقتمون رو باهاش صرف کردیم/ اما بد نیست که حالا تصمیم بگیریم که گاهی از گوشی‌هامون فاصله بگیریم و به ذهنمون اجازه استراحت بدیم//

مژگان

  اتفاقاً این موضوع خیلی مهمی هست که جامعه امروز ما بسیار درگیر شده دنیای پرمشغله امروز باعث شده که دائماً بخوایم یه کاری انجام بدیم و این برامون سخته که یه جا بشینیم و هیچ کاری انجام ندیم

موضوع اجتماعی: مقابله با فرسودگی شغلی

موضوع روحانی: یهوه یایرا یعنی چه

جمله کلیدی:

نویسنده: مژگان

گوینده: مژگان و نازنین

( تیتراژ)

نازنین: سلام به شما خوبان. به برنامه ی زنان امید خوش اومدین. من نازنین هستم و به همراه دوست و همکار عزیزم مژگان جان، یه بار دیگه از طریق این برنامه همراهتون هستیم.

مژگان: منم به شما زیبارویان درود میفرستم و خیلی خوشحالم که بازم به بهونه این برنامه، در کنارتون هستیم. امیدوارم از برنامه امروز لذت ببرین

نازنین: دوستان شاید شما هم تو محیطی کار می کنین که دوسش ندارین،/ احساس غریبگی میکنین،/ دچار خستگی مفرط میشین،/ از شغلی که انتخاب کردین پشیمونین و از دردسرها و سر و کله‌زدن‌های روزانه تو محیط کار، خسته شدین/ شاید حتی عاشق شغلتون باشین و با کلی علاقه و آرزو حرفه خودتون رو شروع کرده باشین/ ولی هنوزم این احساسات رو تجربه میکنید./ میدونید/به این حالت /فرسودگی شغلی میگن//

مژگان: منظور از فرسودگی شغلی، هر نوع خستگی ذهنی یا جسمی ناشی از پرداختن به وظایف شغلیه. زمانی کسی دچار این خستگی میشه که تقاضاهای شغلی مداپم از حد انرژیش تجاوز کنه. این حس تو اکثر کارمندان و افراد شاغل در بازار کار مدرن، به وفور دیده میشه و مختص گروه خاصی نیست. حالا میخوایم ببینم منشا درونیش چیه.

نازنین: عوامل درونی فرسودگی شغلی، اشاره به ویژگی های شخصیتی افراد داره/ 

ران فریمن بنیان‌گذار موسسه آموزشی و مربی‌گری ایگنا میگه:«بدون شک انسان‌های دنیای امروز، نسبت به افراد ده سال پیش، بیشتر در معرض فرسودگی شغلی قرار می‌گیرن». 

بخاطر همین / اخیرا بیشتر بهش توجه شده و توصیه میشه که قبل از انتخاب شغل،/ با یه متخصص و مشاور مشورت کنید/ چون اینطوری از پیامدهای منفیِ دلزدگی شغلی جلوگیری میشه/مثلا وقتی کسی که عزت نفس پایینی داره، مدیر یه شرکت یا یه پروژه بشه، به شدت سعی میکنه تا وظایفش رو همیشه به نحو احسنت انجام بده و در نهایت/ بعد از یه مدت ممکنه به راحتی در معرض فرسودگی شغلی قرار بگیره/ عواملی مثل سن، جنسیت، سوابق کاری مرتبط، سلامت روانی و ... هم در پیشگیری یا بروز این پدیده دخیل ان//

مژگان: از عوامل بیرونی هم میتونیم به وظایف زیادِ محول شده به افراد، ساعات کاری زیاد، استرس کاری، شفاف نبودن وظایف و جایگاه افراد، شیوه های مدیریتی اشتباه و انعطاف ناپذیر، جو کاری نامطلوب، برخورد نادرست با کارمندان، ناتوانی در رسیدگی به مسايل کارمندان و مدیران، عدم دریافت دستمزد کافی و متناسب با کار، و عدم توجه به شایستگی و توانمندی افراد اشاره کرد.

نازنین: آمارها نشون میده افراد شاغل بین ۲۵ تا ۴۵ سال، بیشتر از سایرین تحت تأثیر این پدیده قرار می‌گیرن/ به هر حال افرادی که دچار فرسودگی شغلی میشن، از ۵ مرحله عبور می‌کنن و متاسفانه بعد از هر مرحله، وارد مرحله ی حادتری میشن. //دوستان، برای همینه که ما مدام توی برنامه هامون تأکید می‎‌کنیم که مراقبت از سلامت جسم و روان، خیلی مهم و ضروریه.//

مژگان: بله واقعا مهمه. خب، به اصطلاح به مرحله اول، تجربه ماه عسل میگن. اسم جالبی هم داره! این مرحله مربوط به زمانیه که فرد تازه وارد یه شغلی شده. بخاطر همینم احساسات مثبتی مثل هیجان، اشتیاق، غرور، شادی و سرخوشی رو تجربه می‌کنه. این در حالیه که این فرد، چالش‌های شغلی جدیدی هم در پیش داره. مقابله با این چالش ها تو محیط کاری، به نیرو و انرژی بیشتری نیاز داره. پس فرد تلاش می‎‌کنه تا با تغییر رفتار و عادات خودش، این چالش ها رو پشت سر بزاره. یعنی یه سری شیوه ی رفتاری که خیلی مطلوب و مفید نیستن و ممکنه فرد رو وارد مرحله دوم فرسودگی شغلی بکنه.

نازنین: به مرحله دوم، مرحله کمبود سوخت میگن./ فکر کنم از اسمش میتونین حدس بزنین که تو این مرحله چه اتفاقی میافته! /وقتی که فرد به این مرحله می‎رسه، به نوعی دچار احساساتی مثل خستگی و گیجی می‌شه./ یعنی تو این مرحله نشونه های بیشتری تو اون فرد دیده میشه./ نشونه هایی از قبیل: افزایش خستگی ناشی از کار/ بروز نارضایتی شغلی/ اختلال در خواب/ فرار از مشکلات و پناه بردن به اموری مثل اعتیاد، پرخوری و…/

Shaghayeg & Mozhgan

Shaghayeg & Mozhgan