این واضح است که عشق مرد به زن ھمان عشق ذھنیّت و آگاھی او به خویشتن است . عاشق در واقع مرید دل خویش است که دلش امر به وصال با زن محبوبش را می کند .مرد عاشق امیال و اراده زن نیست
بلکه ھمان میزان تبعیّت او از اراده زن ھم به نیت وصال و نزدیکی فزاینده با زن است در جهت رسیدن به ولایت مطلقه بر تمامیّت وجود زن . واین یک امری ذاتی در مرد است که بسیار اساسی تر از فرھنگھا و
قوانین بشری می باشد . واین ولایت البته به قدرت محبّت و خدمت ممکن می شود و بمیزانی که چنین ولایتی رخ می نماید این رابطه ای مستحکم و پایدار است و موجب صدق و صمیمیت متقابل می شود و به دوستی می انجامد . این وضعیت رابطه یک مرد طبیعی نسبت به زن محبوبش می باشد و این ولایت پذیری در یک زن طبیعی
نیز بهمان شدت وجود دارد و دموکرات ترین زنان و مردان نیز از این نیاز متقابل ذاتی مبرا نیستند الا اینکه بسوی بیماری های عصبی و روانی و جنسی می روند که گرایش به ھمجنس گرائی یکی از ویژگیھای
زنان و مردان است که به هر دلیل از این ولایت سر باز می زنند و ھمچنین گرایش به مخدرات نیز نشانه دیگری از این انکار می باشد که این ھر دو نشانه در عصر جدید غوغا می کند که از محصولات نبرد
دموکراتیک با این نیاز ذاتی است . ھمچنین بروز تبهکاری در مردان و افسردگی در زنان و نیز بروز ھرزگی ھا و فساد جنسی و روسپی گری از جمله علائم دیگر این نبرد ناحق است . این ولایت یک نیاز بغایت عمیق
و ناخودآگاه قلبی و روانی در بشر است و یک نیاز ذھنی و ارادی نیست
که قابل اصلاح و تغییر و انکار باشد .
این ولایت به لحاظی تقسیم مسئولیت ھای وجودی در زندگی مشترک زناشوئی است که بطور طبیعی وغریزی انجام می شود و کافیست که بواسطه امیال ناحق ذھنی خود مانع آن نشویم و بلکه عقلانیت خود را
نیز بخدمت آن بگیریم . این تقسیم کار وجودی و روانی براساس تقسیم کاری که در احکام دینی و اخلاقی حضور دارد به آسانی ممکن می شود . آنچه که این ولایت را شاقه و یا محال و مخدوش می سازد
سوءاستفاده از این حقوق و گریز از این مسئولیت متقابل است .
به لحاظی حتّی بدون دانستن احکام دینی و شرعی بطور دقیق ، اگر محبّت مرد به زن ، متقابلاً پاسخ یابد و این خدمات یکطرفه نماند و نیازھا تبدیل به ناز نشوند این ولایت بطور طبیعی در جریان عمل پدید می آید . این مسئله مطلقاً تملّک نیست و اگر ھم باشد متقابل است : ولایت بیرونی و دنیوی مرد بر زن و ولایت باطنی و نامرئی زن در مرد . زن به دل مرد فرمان می راند و مرد ھم به تن و حواس و اعضای زن فرمان می دھد . این ھمان است که مولّد امری واحد است که در احکام و حقوق الهی تبیین گشته است . اگر زن و مرد بخواھند به قوه این ولایت الهی که ھمان محبّت است ا