
Sign up to save your podcasts
Or

▨ نام شعر: به باغ همسفران (صدا کن مرا)
▨ شاعر: سهراب سپهری
▨ با صدای: خسرو شکیبایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینهی آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصرِ خاموش
من از طعمِ تصنیف
در متنِ ادراکِ یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم
آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالتِ سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربکهای فواره در صفحهی ساعتِ حوض
زمان را به گِردی بدل میکنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر، خاموشیام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابانِ کاشان هوا ابر شد-
و بارانِ تندی گرفت
و سردم شد آن وقت
در پشتِ یک سنگ
اجاقِ شقایق مرا گرم کرد-
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد؛ صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تَر شد
بگو چند مرغابی
از روی دریا پریدند؟
در آن گیر و داری که چرخِ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری، نخِ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست؟
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد؟
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد؟
چه ادراکی از ط
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
5
33 ratings
▨ نام شعر: به باغ همسفران (صدا کن مرا)
▨ شاعر: سهراب سپهری
▨ با صدای: خسرو شکیبایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینهی آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصرِ خاموش
من از طعمِ تصنیف
در متنِ ادراکِ یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم
آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالتِ سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربکهای فواره در صفحهی ساعتِ حوض
زمان را به گِردی بدل میکنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر، خاموشیام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابانِ کاشان هوا ابر شد-
و بارانِ تندی گرفت
و سردم شد آن وقت
در پشتِ یک سنگ
اجاقِ شقایق مرا گرم کرد-
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد؛ صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تَر شد
بگو چند مرغابی
از روی دریا پریدند؟
در آن گیر و داری که چرخِ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری، نخِ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست؟
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد؟
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد؟
چه ادراکی از ط
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

7,870 Listeners

5,930 Listeners

109 Listeners

1,152 Listeners

154 Listeners

429 Listeners

58 Listeners

2,940 Listeners

496 Listeners

19 Listeners

642 Listeners

114 Listeners
5 Listeners
1 Listeners