Share تاریخ شفاهی با شهروز🎙
Share to email
Share to Facebook
Share to X
در سال ۱۳۵۲ هستیم، محمد یگانه به تازگی رییس بانک مرکزی است. در این تقاضانامهای از طرف ساواک به رییس بانک مرکزی میرسد که درخواست وام ۴ درصدی برای فردی را دارد...
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
راوی و شاهدان عینی این قسمت:
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
▨ صفحهی ما در تلگرام
▨ صفحهی ما در حامی باش
در اسفند ماه ۱۳۴۸ بلیط اتوبوس خط واحد به شکلی بیسابقه گران شد. این گرانی باعث بروز یک بحران فراگیر در کشور شد. در این اپیزود، این ماجرای تاریخی رو از زبان دو شاهد عینی خواهیم شنید.
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
این اپیزود تقدیم میشود به یاد و خاطره تمام دانشجویانی، که برای داشتن یک دنیای بهتر، به زندان رفتند
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
راویان و شاهدان عینی که در این قسمت صدای آنها را خواهید شنید:
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
بعضی از واژگان ِ این اپیزود که ممکن است معنی آن برای مخاطب دشوار باشد:
کالم کردن: آرام کردن
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
▨ صفحهی ما در تلگرام
▨ صفحهی ما در حامی باش
در تابستان ۱۳۵۸ هستیم. محمدرضا شاه از ایران خارج شده و پس از کش و قوسهای فراوان با آمریکا، بلاخره در مکزیک، در شهر کوچک کوئه ناواکا اقامت کرده است. از طرف دیگر، دکتر هوشنگ نهاوندی که با زحمت از زندان انقلابیون فرار کرده و موفق شد از ایران خارج شود؛ میخواهد به مکزیک برود تا با شاه ملاقات کند...
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
تذکر: دکتر نهاوندی نام ویلای محل اقامت شاه در مکزیک را به اشتباه «ویلای گل سرخ» ذکر می کند. اما ویلای گل سرخ در شهر ژنو سوییس قرار دارد و متعلق به خانواده اردشیر زاهدی است.
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
راوی و شاهدان عینی این قسمت:
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
▨ صفحهی ما در تلگرام
▨ صفحهی ما در حامی باش
در سال ۱۳۰۸ و در شهر رشت هستیم. کاظم جفرودی در دبستان نمره دوم رشت درس میخواند و شاگرد اول است. اما متاسفانه اتفاقی رخ میدهد که تمام زندگی و آیندهی این پسر بچه را تحت تاثیر قرار خواهد داد...
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
راوی و شاهد عینی این قسمت:
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
بعضی از واژگان ِ این اپیزود که ممکن است معنی آن برای مخاطب دشوار باشد:
دانشکده ی پل و شوارع: دانشکده مهندسی راه و ساختمان
تعلیمی: عصای کوچکی که افسران در دست می گرفتند
ـــــــــــــــــ ♬ ـــــــــــــــــ
▨ صفحهی ما در تلگرام
▨ صفحهی ما در حامی باش
در سال ۱۳۴۹ هستیم و حضور هیپیها در تهران به اوج خود رسیده. شاه با انتقاد شدید از هیپیها، به رییس شهربانی کشور دستور میدهد تا در اسرع وقت فکری به حال آنها بکند. تیمسار محسن مُبَصِّر، رییس شهربانی است. او دستور میدهد هیپیهای تهران را دستگیر و آنها را مجبور کنند که به آرایشگاه بروند و موهایشان را کوتاه کنند...
راوی و شاهد عینی این اپیزود: سپهبد محسن مُبَصِّر
صفحهی ما در تلگرام
صفحهی ما در حامی باش
اواخر دهه ۲۰ شمسی است و ما در شهر سنندج هستیم. حسن کامکار مردی اهل موسیقیست که در ارتش خدمت میکند و عصرها نیز به آموزش موسیقی و اجرا در رادیو میپردازد. او پسری بازیگوش دارد که علی رغم میل قلبی پدر، علاقه ندارد که ساز موسیقی بزند. این وضع ادامه دارد تا اینکه یک روز...
راوی و شاهد عینی این اپیزود: بیژن کامکار، هنرمند معاصر
______
صفحهی ما در تلگرام
صفحهی ما در حامی باش
غلامحسین ساعدی، در تبریز دبیرستان را تمام کرده و سال آینده به سربازی میرود. او در این حین، عاشق دختری به نام طاهره شده. طاهره کوزهگرانی
راویان و شاهدان عینی این اپیزود: غلامحسین ساعدی، نویسنده بزرگ معاصر و رضا اغنمی دوست او و نویسنده معاصر
______
صفحهی ما در تلگرام
صفحهی ما در حامی باش
لیلی، دختریست که به دلیل بداخلاقی و کنترلگری پدرش، دچار بغش همیشگیه و این مساله حتی به لکنت زبان او هم منجر شده. سالهای کودکی گذشته و او که بزرگ شده، سعی میکنه از زیر سایه شخصیت پدرش، بیرون بیاد و برای خودش کسی باشه. این تلاش ها ادامه داره تا روزی کتابی به دست او میرسه: زندگی، جنگ و دیگر هیچ
راوی و شاهد عینی این اپیزود: لیلی گلستان، مترجم و هنرمند معاصر
صفحهی ما در تلگرام
صفحهی ما در حامی باش
در دهه چهل شمسی هستیم و دکتر غلامحسین ساعدی همراه با برادرش یک مطب در خیابان دلگشای تهران باز کردهاند. این مطب به پاتوق روشنفکرهای زمانه تبدیل شده و اتفاقات عجیب غریبی در آنجا میافتد. یکی از شبها، کسی در مطب را میزند و از ساعدی خواهش میکند همراه او برود، چرا که یک بیمار در شرف مرگ است
راوی و شاهد عینی این اپیزود: دکتر غلامحسین ساعدی، نویسنده بزرگ معاصر
______
صفحهی ما در تلگرام
صفحهی ما در حامی باش
در تابستان گرم گرگان در سال ۱۳۳۸ هستیم. محمدرضا لطفی، داره تحصیلات دبیرستان رو میگذرونه. او دوستی داره به نام صالحی که آکاردئون مینوازه. یه روز این آقای صالحی، به شکلی مرموز و ناگهانی، آکاردئون زدن رو کنار میگذاره. لطفی در تلاشه بفهمه چرا...
راوی و شاهد عینی این اپیزود: محمدرضا لطفی، هنرمند بزرگ معاصر
______
صفحهی ما در تلگرام
صفحهی ما در حامی باش
The podcast currently has 82 episodes available.
7,825 Listeners
418 Listeners
1,016 Listeners
223 Listeners
458 Listeners
212 Listeners
413 Listeners
302 Listeners
96 Listeners
421 Listeners
2,627 Listeners
305 Listeners
149 Listeners
25 Listeners
119 Listeners