معرفی کتاب هنر ظریف بیخیالی (به تخم گرفتن)
اگر به دنبال رویکرد متفاوت در زندگی هستید، کتاب هنر ظریف بیخیالی نوشتهی مارک منسون، این اثر پرفروش نیویورک تایمز به یاری شما میآید تا بر اهداف خود متمرکز شده و هنر رهایی از دغدغهها را فراگیرید.
مایلید بدانید که در زندگی قید چه مسائلی را میتوان زد و بیخیالی پیشه کرد؟ مارک منسون به شما میآموزد که خود را بشناسید و به بیخیالی فلسفی برسید.
کتاب هنر ظریف بیخیالی به شما نشان میدهد که به عنوان یک انسان چه محدودیتهایی دارید و همیشه قرار نیست بر آنها پیروز شده و آنها را از پا درآورید.
خواندن این کتاب شما را با دنیای جدیدی آشنا میکند. شما با مفاهیم تازهای مواجه خواهید شد که تا به حال به آن فکر نکرده بودید. مواردی در زندگی روزمره هستند که ممکن است خیلی سرسری از کنار آنها گذشته و اهمیت نداده باشید.
رنج عنصر جدایی ناپذیر زندگی است. نمیتوان از آن جدا شد یا فراموشش کرد اما میتوان هنری را آموخت که به کمک آن دغدغههای بزرگ را درست سپری کرد.
لازم به ذکر است در طول خواندن این کتاب احساس فلسفه بافی عجیب و غریبی نیز پیدا خواهید کرد که منسن در ایجاد چنین حسی به مخاطب استاد است. منسون بیشتر بعنوان نویسندهای در حوزهی خودیاری شناخته شده اما نگاهی فلسفی و در عین حال بسیار ساده به زندگی دارد.
- شماره اول پرفروشترینهای نیویورک تایمز- حضور در فهرست کتابهایی که زندگیتان را دگرگون خواهند کرد
- مارک منسن، در تحریک ذهن و نوعی درونبینی غیرمعمول و خاص خودش استاد است. سادهنویسی او در این کتاب وادارتان میکند ساعتها به طور ناخودآگاه، آن را ورق بزنید. (جیمز کلیر، نویسنده کتاب پرفروش خرده عادتها)
- اثری که ارزش دوباره خواندن را دارد. (Kirkus Review)
- پر از داستانهای سرگرمکننده و شوخیهای بیرحم. (Goodreads)
مارک منسون (1984 تاکنون)، وبلاگنویس و نویسندهی آمریکایی است. او از دانشگاه بوستون فارغالتحصیل شده و نوشتن مطالب خودشناسی و فلسفی را با وبلاگنویسی آغاز کرد.
منسون از نویسندگان پرفروش در زمینه خودشناسی است که در بیشتر آثارش زبانی طنز و خواندنی دارد. از جمله آثار معروف منسن میتوان به شاد بودن کافی نیست و همهچیز به فنا رفته اشاره کرد.
حدود 2500 سال پیش، در دامنههای رشته کوه هیمالیا و نپال کنونی، پادشاهی در قصری بسیار زیبا زندگی میکرد و قرار بود صاحب پسری شود. پادشاه برای پسرش نقشههای بزرگی در سر داشت. او میخواست که زندگی پسرش عالی و بینقص باشد. پادشاه نمیخواست که پسرش حتی برای لحظهای درد بکشد و طعم رنج را حس کند. او میخواست تمام نیازها و خواستههای پسرش را در لحظه برآورده کند.
پادشاه در اطراف قصر دیوارهای بلندی کشید و امکان دیدن دنیای بیرون از قصر را از شاهزاده گرفت. او پسرش را در ناز و نعمت بزرگ کرد و او را در دریایی از غذاهای لذیذ و هدایای زیبا غرق کرد و برای او خدمتکارانی گرفت که نیازهای او را برایش به اجابت میرساندند و همانطور که برنامهریزی شده بود، آن پسربچه در از ظلم و ستمهایی که در حق مردم عادی میشد بیخبر ماند.
تمام دوران کودکی پسر به همین شکل سپری شد، اما با وجود وفور نعمت و ثروت بیپایان، شاهزاده به جوانی ناراضی تبدیل شد. به زودی تمامی تجارب او پوچ و بیارزش به نظر رسیدند. مشکل آن جا بود که مهم نبود پدرش چقدر به او میرسید، با وجود این هیچکدام از آن چیزها برایش کافی نبود و به نیازهایش پاسخ نمیداد.
بنابراین یک شب، شاهزاده بهطور پنهانی از قصر خارج شد تا ببیند چه چیزی در ورای آن دیوارهای بلند وجود دارد. او با خود خدمتکاری را به همراه برد تا روستا را به او نشان دهد و با دیدن آنچه که دید وحشتزده شد.
برای اولین بار در زندگیاش، شاهزاده، رنج کشیدن انسانها را دید. او آدمهای بیدار، سالمندان، افراد بیخانمان، مردم دردمند یا حتی انسانهای در حال مردن را دید.
فصل اول: تلاش نکنفصل دوم: خوشحالی یک مشکل استفصل سوم: تو فرد خاصی نیستیفصل چهارم: ارزش رنج و درد کشیدنفصل پنجم: تو همیشه در حال انتخاب کردن هستیفصل ششم: شما درباره همهچیز اشتباه میکنید، البته من هم همینطورفصل هفتم: شکست سرآغاز پیشرفت استفصل هشتم: اهمیت نه گفتنفصل نهم:... و بعد شما میمیرید