
Sign up to save your podcasts
Or
نوید طوبیان : "جمهوری اسلامی کلیه منابع قدرت و اهرم های فشار خود را در منطقه از دست داده است و در وضعیتی نیست که بتواند در مورد موضوع مذاکره یا چگونگی انجام آن برای آمریکا تعیین تکلیف کند. این وضعیت یادآور مذاکراتی است که میان بریتانیا و سلاطین قاجار در سدۀ نوزدهم صورت میگرفت به طوری که سلاطین قاجار چارهای جز تن دادن به خواستههای بریتانیا نداشتند. وضعیت جمهوری اسلامی ایران اکنون به گونهای است که یا باید جنگ با آمریکا را بپذیرد یا بر اساس شروط آمریکا وارد مذاکره با این کشور شود."
پس از آن که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، گفت که در نامهای به علی خامنهای او را به مذاکره دعوت کرده، رهبر حکومت مذهبی ایران در حضور کارگزاران حکومت اسلامی به این دعوت پاسخ منفی داد و گفت که منظور ترامپ از مذاکره تحکم و طرح توقعات یکجانبه است.
آیا این تعبیر رهبر حکومت ایران حقیقتاً عاری از واقعیت است؟ یعنی آیا رئیس جمهوری آمریکا رهبر حکومت ایران را عملاً بر سر دو راهی "تسلیم یا جنگ" قرار نداده است؟ در صورت وقوع جنگ آیا اسرائیل خود را برای رویارویی با پیآمدهای منطقهای آن آماده کرده است؟
در پاسخ به این پرسشها، نوید طوبیان، پژوهشگر ارشد مسائل ایران در پژوهشکده "میمری" در اسرائیل از جمله گفته است :
"در هر مذاکرهای هر کدام از طرفین میکوشند نظرات خود را به دیگری تحمیل کنند. آنچه از محتوای نامۀ دونالد ترامپ به رهبر جمهوری اسلامی ایران به بیرون درز کرده حکایت از این دارد که ایالات متحد آمریکا خواستار خلع سلاح کامل جمهوری اسلامی ایران است. به این معنا که نه فقط جمهوری اسلامی ایران باید برنامۀ هستهای خود را تعطیل کند، بلکه نیز باید بُرد موشکهای دوربرُد خود را نیز محدود سازد، به دخالتهایش در امور داخلی کشورهای منطقه خاتمه داده و با نیروهای نیابتی اش برای همیشه وداع کند...
در هر مذاکره ای دو اصل معمولاً رعایت می شود : اول برابری میان طرفین مذاکره و دوم حُسن نیت مذاکرهکنندگان. این دو اصل اما در مورد دولت آمریکا و جمهوری اسلامی ایران صادق نیست : پس از هفتم اکتبر و پی آمدهای آن به ویژه بعد از متلاشی شدن فرماندهی و قوای حزبالله و سازمان حماس و سایر نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه، کلیه منابع قدرت و اهرم های فشار جمهوری اسلامی از بین رفتهاند و اینها را دونالد ترامپ به عنوان آدم کارکشته در امر معامله خوب میداند، مضاف بر این که تاکتیک دونالد ترامپ در هر مذاکرهای این است که طرف مقابل را باصطلاح "به مرگ بگیرد تا به تب راضیاش کند." یعنی این که ترامپ مطالبات حداکثری خود را از آغاز مطرح میکند تا شاید در جریان مذاکره - البته اگر صلاح بداند – امتیازاتی بدهد. نمونۀ این روش را در رویکرد ترامپ در قبال اوکراین می بینیم. اوکراین نیز در وضعیتی نیست که بتواند برای ایالات متحد آمریکا تعیین تکلیف کند. در جنگ با روسیه، اوکراین کاملاً به اطلاعات نظامی و سلاح های آمریکا و در نتیجه به خواست آمریکا دربارۀ ادامه یا توقف جنگ با روسیه وابسته است...
همین وضعیت را در مورد جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم. به این معنا که جمهوری اسلامی در وضعیتی نیست که بتواند در مورد خود موضوع مذاکره یا چگونگی انجام آن برای آمریکا تعیین تکلیف کند. این وضعیت یادآور مذاکراتی است که میان بریتانیا و سلاطین قاجار در سدۀ نوزدهم صورت میگرفت به طوری که سلاطین قاجار چارهای جز تن دادن به خواستههای بریتانیا نداشتند...
جمهوری اسلامی ایران نیز امروز در وضعیتی مشابه است با این تفاوت که حکومت ایران روی اره نشسته است. یعنی باید به خواستهها و فشارهای هستۀ سخت قدرت نیز پاسخ بدهد... خلاصه این که وضعیت جمهوری اسلامی ایران اکنون به گونهای است که یا باید جنگ را بپذیرد یا بر اساس شروط آمریکا وارد مذاکره با این کشور شود و پذیرش شروط آمریکا همان و خالی شدن جمهوری اسلامی از محتوا همان...
در صورت وقوع جنگ، اسرائیل امروز از شرایط بمراتب بهتری برخوردار است. امروز دیگر حزبالله لبنان تهدید نظامی جدّی علیه اسرائیل به شمار نمی رود. حزب الله دیگر حتا قادر نیست به حملات روزمرۀ اسرائیل به ساختارها و اهداف این گروه کمترین واکنشی از خود نشان بدهد. سایر نیروهای نیابتی حکومت ایران از جمله در عراق عملاً ماستهایشان را کیسه کردهاند. خود جمهوری اسلامی نیز سوریه را از دست داده و دیگر امکان کمترین اقدام نظامی علیه اسرائیل از طریق خاک سوریه را ندارد. خلاصه این که "علی مانده است و حوضش"...
در این حال، من بسیار بعید میدانم که درصورت فروپاشی جمهوری اسلامی در یک مصاف نظامی، سناریویی شبیه سوریه امروز در ایران رُخ بدهد، هر چند نمیخواهم وجود برخی گرایشهای جدایی طلب را در مناطق مختلف ایران نادیده بگیرم. اثبات این ارزیابی جنبشی است که پس از به قتل رسیدن مهسا/ژینا امینی در ایران روی داد که عملاً به یک جهش همبستگی ملی در سرتاسر کشور بدل شد. پدر مهسا صریحاً میگفت که فرزند او نه فقط دختر کردستان، بلکه دختر تمام ایران است. در سیستان و بلوچستان نیز همین روحیه حاکم است : مولوی عبدالحمید ملازهی صریحاً و هر بار بر ضروت حفظ یکپارچگی ایران تأکید میرزد...
افزون بر این، بعد از هفتم اکتبر ٢٠٢٣ ما شاهد تغییر رویکرد تاکتیکی و استراتژیکی اسرائیل هستیم. به این معنا که اسرائیل از این پس میکوشد هرگونه خطر یا تهدیدی را فوراً در نطفه خفه کند. مصداق این تغییر را در واکنش فوری اسرائیل پس از سقوط بشار اسد دیدیم. دیدیم که اسرائیل تقریباً کلیه زیرساختهای نظامی به جا مانده از رژیم اسد را نابود کرد تا در اختیار گروه های جهادی مسلط بر کشور قرار نگیرند. پیشتر شاهد حملۀ کماندوهای اسرائیلی در خاک سوریه برای نابود کردن تأسیسات تولید موشک های نقطهزن در منطقۀ مصایف بودیم... "
5
22 ratings
نوید طوبیان : "جمهوری اسلامی کلیه منابع قدرت و اهرم های فشار خود را در منطقه از دست داده است و در وضعیتی نیست که بتواند در مورد موضوع مذاکره یا چگونگی انجام آن برای آمریکا تعیین تکلیف کند. این وضعیت یادآور مذاکراتی است که میان بریتانیا و سلاطین قاجار در سدۀ نوزدهم صورت میگرفت به طوری که سلاطین قاجار چارهای جز تن دادن به خواستههای بریتانیا نداشتند. وضعیت جمهوری اسلامی ایران اکنون به گونهای است که یا باید جنگ با آمریکا را بپذیرد یا بر اساس شروط آمریکا وارد مذاکره با این کشور شود."
پس از آن که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، گفت که در نامهای به علی خامنهای او را به مذاکره دعوت کرده، رهبر حکومت مذهبی ایران در حضور کارگزاران حکومت اسلامی به این دعوت پاسخ منفی داد و گفت که منظور ترامپ از مذاکره تحکم و طرح توقعات یکجانبه است.
آیا این تعبیر رهبر حکومت ایران حقیقتاً عاری از واقعیت است؟ یعنی آیا رئیس جمهوری آمریکا رهبر حکومت ایران را عملاً بر سر دو راهی "تسلیم یا جنگ" قرار نداده است؟ در صورت وقوع جنگ آیا اسرائیل خود را برای رویارویی با پیآمدهای منطقهای آن آماده کرده است؟
در پاسخ به این پرسشها، نوید طوبیان، پژوهشگر ارشد مسائل ایران در پژوهشکده "میمری" در اسرائیل از جمله گفته است :
"در هر مذاکرهای هر کدام از طرفین میکوشند نظرات خود را به دیگری تحمیل کنند. آنچه از محتوای نامۀ دونالد ترامپ به رهبر جمهوری اسلامی ایران به بیرون درز کرده حکایت از این دارد که ایالات متحد آمریکا خواستار خلع سلاح کامل جمهوری اسلامی ایران است. به این معنا که نه فقط جمهوری اسلامی ایران باید برنامۀ هستهای خود را تعطیل کند، بلکه نیز باید بُرد موشکهای دوربرُد خود را نیز محدود سازد، به دخالتهایش در امور داخلی کشورهای منطقه خاتمه داده و با نیروهای نیابتی اش برای همیشه وداع کند...
در هر مذاکره ای دو اصل معمولاً رعایت می شود : اول برابری میان طرفین مذاکره و دوم حُسن نیت مذاکرهکنندگان. این دو اصل اما در مورد دولت آمریکا و جمهوری اسلامی ایران صادق نیست : پس از هفتم اکتبر و پی آمدهای آن به ویژه بعد از متلاشی شدن فرماندهی و قوای حزبالله و سازمان حماس و سایر نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه، کلیه منابع قدرت و اهرم های فشار جمهوری اسلامی از بین رفتهاند و اینها را دونالد ترامپ به عنوان آدم کارکشته در امر معامله خوب میداند، مضاف بر این که تاکتیک دونالد ترامپ در هر مذاکرهای این است که طرف مقابل را باصطلاح "به مرگ بگیرد تا به تب راضیاش کند." یعنی این که ترامپ مطالبات حداکثری خود را از آغاز مطرح میکند تا شاید در جریان مذاکره - البته اگر صلاح بداند – امتیازاتی بدهد. نمونۀ این روش را در رویکرد ترامپ در قبال اوکراین می بینیم. اوکراین نیز در وضعیتی نیست که بتواند برای ایالات متحد آمریکا تعیین تکلیف کند. در جنگ با روسیه، اوکراین کاملاً به اطلاعات نظامی و سلاح های آمریکا و در نتیجه به خواست آمریکا دربارۀ ادامه یا توقف جنگ با روسیه وابسته است...
همین وضعیت را در مورد جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم. به این معنا که جمهوری اسلامی در وضعیتی نیست که بتواند در مورد خود موضوع مذاکره یا چگونگی انجام آن برای آمریکا تعیین تکلیف کند. این وضعیت یادآور مذاکراتی است که میان بریتانیا و سلاطین قاجار در سدۀ نوزدهم صورت میگرفت به طوری که سلاطین قاجار چارهای جز تن دادن به خواستههای بریتانیا نداشتند...
جمهوری اسلامی ایران نیز امروز در وضعیتی مشابه است با این تفاوت که حکومت ایران روی اره نشسته است. یعنی باید به خواستهها و فشارهای هستۀ سخت قدرت نیز پاسخ بدهد... خلاصه این که وضعیت جمهوری اسلامی ایران اکنون به گونهای است که یا باید جنگ را بپذیرد یا بر اساس شروط آمریکا وارد مذاکره با این کشور شود و پذیرش شروط آمریکا همان و خالی شدن جمهوری اسلامی از محتوا همان...
در صورت وقوع جنگ، اسرائیل امروز از شرایط بمراتب بهتری برخوردار است. امروز دیگر حزبالله لبنان تهدید نظامی جدّی علیه اسرائیل به شمار نمی رود. حزب الله دیگر حتا قادر نیست به حملات روزمرۀ اسرائیل به ساختارها و اهداف این گروه کمترین واکنشی از خود نشان بدهد. سایر نیروهای نیابتی حکومت ایران از جمله در عراق عملاً ماستهایشان را کیسه کردهاند. خود جمهوری اسلامی نیز سوریه را از دست داده و دیگر امکان کمترین اقدام نظامی علیه اسرائیل از طریق خاک سوریه را ندارد. خلاصه این که "علی مانده است و حوضش"...
در این حال، من بسیار بعید میدانم که درصورت فروپاشی جمهوری اسلامی در یک مصاف نظامی، سناریویی شبیه سوریه امروز در ایران رُخ بدهد، هر چند نمیخواهم وجود برخی گرایشهای جدایی طلب را در مناطق مختلف ایران نادیده بگیرم. اثبات این ارزیابی جنبشی است که پس از به قتل رسیدن مهسا/ژینا امینی در ایران روی داد که عملاً به یک جهش همبستگی ملی در سرتاسر کشور بدل شد. پدر مهسا صریحاً میگفت که فرزند او نه فقط دختر کردستان، بلکه دختر تمام ایران است. در سیستان و بلوچستان نیز همین روحیه حاکم است : مولوی عبدالحمید ملازهی صریحاً و هر بار بر ضروت حفظ یکپارچگی ایران تأکید میرزد...
افزون بر این، بعد از هفتم اکتبر ٢٠٢٣ ما شاهد تغییر رویکرد تاکتیکی و استراتژیکی اسرائیل هستیم. به این معنا که اسرائیل از این پس میکوشد هرگونه خطر یا تهدیدی را فوراً در نطفه خفه کند. مصداق این تغییر را در واکنش فوری اسرائیل پس از سقوط بشار اسد دیدیم. دیدیم که اسرائیل تقریباً کلیه زیرساختهای نظامی به جا مانده از رژیم اسد را نابود کرد تا در اختیار گروه های جهادی مسلط بر کشور قرار نگیرند. پیشتر شاهد حملۀ کماندوهای اسرائیلی در خاک سوریه برای نابود کردن تأسیسات تولید موشک های نقطهزن در منطقۀ مصایف بودیم... "
17 Listeners
99 Listeners
483 Listeners
58 Listeners
37 Listeners
13 Listeners
7 Listeners
74 Listeners
2 Listeners
3 Listeners
0 Listeners
49 Listeners
15 Listeners
25 Listeners
3 Listeners
10 Listeners
3 Listeners
12 Listeners
3 Listeners