Share چشمانداز روز
Share to email
Share to Facebook
Share to X
By ار.اف.ای / RFI
5
11 ratings
The podcast currently has 240 episodes available.
قاسم شعلهسعدی : "شکست سیاست های منطقهای و داخلی خامنهای نتیجهای جز فروپاشی نظام اسلامی ندارد." حسن هاشمیان : "رهبران ایران خوب میدانند که در امتداد شکست حزباالله در لبنان، شکست خامنهای و نظام ولایت فقیه در تهران رقم خورده است."
جنگ غزه میان اسرائیل و حماس اکنون به جنگ گسترده میان اسرائیل و مهمترین نیروی نیابتی جمهوری اسلامی ایران، حزبالله لبنان، بدل شده که به اعتراف خود حسن نصرالله، رهبر این گروه، در روزهای گذشته متحمل سخت ترین ضربات امنیتی، انسانی، لجستیکی و نظامی خود شده است، آنهم البته در انفعال کامل مؤسس و حامی اصلی حزبالله، رژیم جمهوری اسلامی ایران.
شکست حزبالله در جنگ با اسرائیل چه تاثیری بر سیاست منطقهای رژیم ایران خواهد داشت که پیرو دکترین علی خامنهای بر جنگ نامتقارن به کمک نیروهای نیابتی – و در رأس آنها حزب الله لبنان به منظور پیشبرد اهداف سیاسی تهران در منطقه و جهان - متکی بوده است؟آیا از خلال شکست حزبالله با پایان یک دوره در دکترین سیاسی جمهوری اسلامی و یا آغاز پایان خود نظام اسلامی در ایران روبرو هستیم؟
حسن هاشمیان، کارشناس مسائل ایران و جهان عرب و قاسم شعلهسعدی حقوقدان و نمایندۀ پیشین مجلس شورای اسلامی به این پرسش ها و پرسش های دیگر پاسخ دادهاند.
حسن هاشمیان گفته است که "برای آقای خامنهای دشوار است بپذیرد که حزب الله زیر ضربات اسرائیل زمینگیر شده و نه فقط از نظر نظامی در مقابل اسرائیل، بلکه از نظر سیاسی در لبنان و در جهان عرب-مسلمان نیز شکست خورده است به طوری که اکنون جمهوری اسلامی ایران برای جلوگیری از ادامه و گسترش جنگ به التماس افتاده است. جمهوری اسلامی و خود علی خامنهای خوب میدانند که در چه بن بستی گرفتار شدهاند : اکنون زبده ترین کادرهای حزبالله در حال تلف شدن هستند و ادامۀ روند جاری نتیجۀ دیگری جز افزایش این تلفات ندارد. خلاصه این که چه از نظر نظامی و چه از نظر سیاسی هیچ دورنمایی برای بهبود اوضاع به سود علی خامنهای و حزبالله دیده نمی شود."
در ادامه قاسم شعلهسعدی افزوده است : "درست است که بر پایه ظواهر و قرائن موضع حزبالله و جمهوری اسلامی ایران تضعیف شده و ضربات وارده به حزبالله نیز قابل انکار نیستند. اما، عامل ایدئولوژیک را در دکترین آقای خامنهای و حزب الله نباید نادیده گرفت که بر اساس آن شهادت یا در واقع شکست هم نوعی پیروزی است، به ویژه این که حزبالله هنوز از موشکهای نقطهزن خود استفاده نکرده است. با این حال، تناقض در مواضع مقامات حکومت ایران در خصوص تواناییهای حزب الله در دفاع از خود کم نیست..."
با این حال، حسن هاشمیان معتقد است که "حکومت ایران و حزبالله وضعیت کنونی را پیشبینی نکرده بودند." هاشمیان می گوید : "جمهوری اسلامی ایران فکر می کرد که می تواند پس از حملات هفت اکتبر سازمان حماس به اسرائیل و سپس درگیری های محدود میان اسرائیل و حزبالله اهرمی برای تعامل و معامله با غرب به دست بیاورد و از این رهگذر علاوه بر پروندۀ اتمی، در خصوص موقعیت خود در منطقه نیز امتیازهایی بگیرد. اکنون، اما، به گفتۀ هاشمیان، "عکس این انتظارات روی داده است : جمهوری اسلامی نه فقط هیچ امتیازی دریافت نمیکند، بلکه سخت در مخمصه افتاده است. الان تمام اعضای کادر مرکزی حزبالله که تحت فرمان و نظر حسن نصرالله کار می کردند جملگی کشته شدهاند. به این ترتیب، حزبالله با وضعیت بی سابقهای روبرو شده است و نه فقط از نظر نظامی در مقابل اسرائیل، بلکه از منظر موقعیت خود در آیندۀ سیاسی لبنان در وضعیتی شکننده و بی سابقه قرار گرفته است. از این پس حزب الله دیگر نمیتواند برتری خود را در لبنان و نسبت به دیگر احزاب سیاسی این کشور حفظ کند. تنها گزینهای که برای جمهوری اسلامی باقی مانده جنگ با اسرائیل است که در اصل به معنای سقوط نظام ولایت فقیه در تهران خواهد بود. در واقع ورود در چنین ماجراجویی برای رژیم اسلامی ایران بسیار پُر بسامد خواهد بود."
قاسم شعلهسعدی در ادامه تصریح کرده است که در اصل "کل سیاست منطقهای جمهوری اسلامی در دورۀ علی خامنهای و ابزار و آلات این سیاست به شکست انجامیدهاند." به گفتۀ او "آقای خامنهای دقیقاً در وضعیتی مشابه وضعیت آقای خمینی در پایان جنگ هشت ساله با عراق قرار گرفته است که عاقبت به نوشیدن جام زهر از سوی وی منتهی شد. اکنون آقای خامنهای نیز در موقعیت نوشیدن جام زهر قرار گرفته است با این تفاوت که اگر در پایان جنگ ایران و عراق اکثریت جامعۀ ایران هنوز از خمینی حمایت میکردند، امروز اکثریت بزرگ مردم ایران مخالف جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای هستند. افزون بر این، اوضاع مالی کشور در حال حاضر بسیار بحرانی و نگرانکننده است – یعنی همان عاملی که خمینی را به پذیرش قطعنامۀ ٥٩٨ واداشت. البته عوامل دیگری نظیر نتیجۀ انتخابات آیندۀ آمریکا یا اقدام های روسیه بر روند تحولات ایران بی تاثیر نخواهند بود... اما، آنچه مسلم است این است که سیاستهای آقای خامنهای چه در داخل و چه در منطقه شدیداً شکست خوردهاند به طوری که خود آقای پزشکیان اعتراف میکند که دولت او پول برای خریدن گندم، دارو و نهادههای کشاورزی ندارد. خلاصه این که وضع آنقدر وخیم است که آقایان نمی توانند و شجاعت آن را ندارند به شکست خود اعتراف کنند. چون اگر بخواهند اعتراف کنند باید اولاً از مردم ایران عذرخواهی کرده و کنار بروند و ثانیاً بسیاری شان نیز باید محاکمه شوند چون مملکت را به چنین وضع فلاکت باری دچار ساختهاند. این جنگی که اینها از چهل سال پیش با اسرائیل راه انداختهاند واقعاً ابلهانه و پر هزینه بوده است. چرا ما باید با اسرائیل و غرب در جنگ میبودیم؟ کشوری که با داشتن یک درصد مساحت جهان دارای حدود ده درصد ثروت های جهان است به چنان وضع خفتباری دچار شده که سه چهارم جمعیت اش محتاج یک بستۀ حمایتی تحقیرآمیز است."
به گفتۀ حسن هاشمیان، "علی خامنهای و نظام او تاکنون به دلیل فقدان مشروعیت در داخل کشور، می کوشیدند مشروعیت نداشتۀ خود را از نیروهای نیابتی شان در منطقه بگیرند. حالا با شکست نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی، عمق استراتژیک جمهوری اسلامی به یاری همین نیابتی ها بی معنا و شکستخورده شده و به مثابۀ شکست نیز در داخل سرشکن خواهد شد. خودشان خوب می دانند که در امتداد شکست حزبالله شکست جمهوری اسلامی در تهران رقم خورده است."
قاسم شعله سعدی در پایان گفته است : "در قیاس با خمینی در پایان جنگ ایران و عراق، خامنهای از آغاز فاقد هر گونه مشروعیت بود و این فقدان حقانیت یا مشروعیت امروز بیش از هر زمان تشدید شده است. لذا شکست سیاست های منطقهای و داخلی خامنهای نتیجهای جز فروپاشی نظام اسلامی ندارد به ویژه این که اکثریت بزرگ مردم ایران در قیاس با دورۀ پایانی خمینی امروز خواستار سقوط و براندازی این نظام هستند و این را خود خامنهای نیز خوب فهمیده است. مردم دیگر حتا به او فرصت نخواهند داد که با توطئه پسرش را جانشین خود کند..."
منشه امیر : رژیم ایران آنقدر در وضعیت شکننده و بحرانی است که وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد. ورود رژیم ایران در جنگ در حمایت از حزب الله دست اسرائیل را برای بمباران پالایشگاهها و تأسیسات موشکی و اتمی... حکومت ایران باز خواهد گذاشت و این به فروپاشی رژیم اسلامی و پیروزی مردم این کشور بر جمهوری اسلامی منجر خواهد شد. با این حال، رژیم ایران حاضر است تا آخرین قطرۀ خون فلسطینیها علیه اسرائیل بجنگد.
چرخشی که رهبران اسرائیل طی روزهای گذشته در سیاست جنگی خود اعلام کرده بودند با عملیات هفتۀ گذشته این کشور که به نابودی فرماندهان ارشد نظامی حزب الله انجامید آغاز شد. از قرار بمباران زیرساخت های نظامی و لجستیکی حزبالله ادامۀ همین چرخش است و شواهد نشان می دهند که این حملات و به تبع پاسخ های موشکی حزب الله در روزها و هفتههای آینده شدت خواهند گرفت.
آیا اسرائیل نگران نیست که تشدید درگیری ها با حزبالله به ورود مستقیم حکومت ایران در جنگ در حمایت از مهمترین متحد و بازوی نظامی آن در منطقه، یعنی حزب الله، منجر شود و در نتیجه آتش جنگ در مناطق گستردهتری از خاورمیانه شعله ور گردد؟
منشه امیر، تحلیلگر و کارشناس مسائل خاورمیانه در اورشلیم در پاسخ به این سئوال و سئوالات دیگر از جمله گفته است :
شرایط سیاسی-اجتماعی و اقتصادی رژیم ایران در حال حاضر آنقدر وخیم و بحرانی و متزلزل است که رهبران رژیم اسلامی به صلاح خود نمیدانند که وارد جنگ با اسرائیل بشوند. ورود رژیم اسلامی ایران در جنگ، دست اسرائیل را برای بمباران زیرساختهای حکومت ایران (پالایشگاه ها، تأسیسات موشکی و اتمی...) باز خواهد گذاشت. نتیجۀ محتمل چنین سناریویی فروپاشی رژیم ایران و پیروزی مردم این کشور بر جمهوری اسلامی خواهد بود.
به پیروی از نظر روحالله خمینی که حفظ نظام اسلامی ایران را اوجب واجبات میدانست ولو به بهای تعطیل کردن اصول و مبانی اسلام، رژیم اسلامی ایران خودش وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد، اگر احساس کند که چنین جنگی فروپاشی آن را در پی خواهد داشت. بر اساس یک ضرب المثل اسرائیلی، رژیم ایران، اما، حاضر است تا آخرین قطرۀ خون اعراب و فلسطینیها با اسرائیل بجنگد.
با این حال، نه اسرائیل نه حزبالله خواستار یک جنگ تمامعیار نیستند. اکنون یازده ماه است که حزبالله بدون هیچ دلیلی و صرفاً به بهانۀ حمایت از حماس شهرهای اسرائیل را بمباران میکند بدون آنکه هیچ اختلافی میان اسرائیل و لبنان وجود داشته باشد. در نتیجۀ این حملات بین شصت تا صد هزار نفر از اهالی شمال اسرائیل آواره شدهاند. از نظر اسرائیل این وضع نه قابل تحمل است نه قابل دوام و به همین دلیل کابینۀ اسرائیل بازگرداندن این افراد به خانهها و شهرهایشان را در فهرست اولویتهای جنگی خود قرار داده است.
این امر منجر به بالا گرفتن جنگ میان این کشور و حزبالله شده و ارتش اسرائیل شمار بالایی از فرماندهان ارشد حزبالله را از بین برده و حزب الله نیز متقابلاً با موشکباران کردن اسرائیل از خود واکنش نشان داده است. درست است که انفعال رژیم ایران در قبال وضعیت مهمترین متحدش، حزبالله، بی پی آمد نخواهد ماند. اما، آنچه بر رویکرد رژیم ایران حقیقتاً اثرگذار خواهد بود خشکاندن منابع مالی آن است. رژیم ایران نمیتواند تا بی نهایت پول هایی را که باید وقف بهبود وضعیت زندگی مردم ایران، پرداخت یارانههای نان و سوخت... شود، به نیروهای نیابتیاش اختصاص دهد.
در هر حال، از منظر اسرائیل یک چیز روشن است : جنگ با حزبالله تا تحقق هدف نهایی – یعنی بازگشت ساکنان نواحی شمالی اسرائیل به خانه هایشان –، یعنی تا به زانو درآمدن حزبالله ادامه خواهد یافت، مگر آنکه فشارهای آمریکا و اروپا باعث شود که اسرائیل حملات خود را به حزبالله متوقف یا محدود کند. در هر حال، اسرائیل هرگز تهدیدهای امنیتی حزبالله را تحمل نخواهد کرد...
جلال ایجادی : انقلاب مهسا در درجۀ اول انقلاب گسست یا گسست ها است : گسست از بنبستهای ذهنی و اجتماعی که فروپاشی بسیاری از تابوهای یک جامعۀ پدرسالار مذهبی را باعث شده و در ادامه رژیم اسلامی و ارزش های منسوخ آن را از اعتبار ساقط کرده است. به همین خاطر زنان مسئلۀ مرکزی دموکراسی آینده در ایران هستند. یعنی : یک دموکراسی لائیک که در آن شهروندان آزاد سرنوشت خود را در دست میگیرند.
دو سال از خیزش بی سابقۀ "زن، زندگی، آزادی" در پی قتل مهسا امینی توسط پلیس گشت ارشاد گذشت و دو سال است که این خیزش همچنان منشاء همبستگی ملی و جهانی و الهامبخش انگارههایی است که بدون آنها دیگر هیچ تغییر و تحول مثبتی در دورنما و آیندۀ ایران قابل تصور به نظر نمیرسد.
با این خیزش، مسئلۀ زن چه مقام و جایگاهی در گشودن افقهای تازه سیاسی در ایران به دست آورد و تا کجا انگارههای این خیزش قادرند منشاء خلاقیت و آفرینش یک جامعۀ حقیقتاً آزاد یا "اتونوم" باشند؟
در پاسخ به این سئوال و سئوالات دیگر، جلال ایجاد، نویسنده و جامعهشناس، از جمله گفته است :
"انقلاب مهسا در درجۀ اول انقلاب گسست یا گسست ها است. گسست از بنبستهای ذهنی و اجتماعی که بعضاً زمینۀ فروپاشی بسیاری از تابوهای یک جامعۀ پدرسالار و مذهبی را تشکیل دادهاند. در این معنا، انقلاب مهسا به فروپاشی تابوهای سنتی پدرسالارانه تجسم بخشید. در نتیجۀ این فروپاشی کل رژیم اسلامی ایران و ارزشهای منسوخ آن برای همیشه از اعتبار ساقط شدهاند.
مهمترین ویژگی نسلی که جنبش مهسا را پدید آورد حیات آن در بستر انقلاب بی وقفۀ جهانی در عرصۀ ارتباطات و همچنین پدیدهای است که از آن تحت عنوان "جهانی شدن" یاد میکنیم. این همزمانی گسست نسل امروز را از نسل یا نسلهای پیشین نیز میّسر ساخته است. شکی نیست که نسل کنونی خواستار آزادی در همۀ عرصه ها است که علاوه بر آزادی پوشش، آزادی بیان و دیگر حقوق و آزادیهای اساسی را دربر میگیرد.
در این بین، زنان مسئلۀ مرکزی دموکراسی آینده است که نسل کنونی در پی تحقق آن در ایران است. یعنی یک دموکراسی لائیک و عرفیگرا (در "انقلاب مهسا" حتا یک شعار مذهبی هم داده نشد).
بنابراین، در جنبش "زن، زندگی، آزادی" فقط شاهد ورشکستگی اسلام سیاسی حاکم نبودیم : این جنبش ورشکستگی سایر ایدئولوژی های همسو از جمله ایدئولوژی های باصطلاح مارکسیستی و بی تفاوت نسبت به مسئلۀ زنان در ایران را نیز نشان داد، ایدئولوژیهایی که به همین دلیل دیگر بُرد اجتماعی ندارند. جنبش "زن، زندگی، آزادی" در پی نوعی لیبرالیسم سیاسی است، یعنی جامعۀ شهروندان آزادی که بتوانند سرنوشت خود را در دست بگیرند. وظیفۀ جامعۀ روشنفکری امروز فهم این تحولات بی سابقه و انطباق خود با آنها است..."
مجید گلپور : بحران ارسال موشکهای جمهوری اسلامی به روسیه در بستر فاز اول جنگ جهانی سوم شکل گرفته است و جمهوری اسلامی به عنوان اجیر شدۀ روسیه میخواهد نقش اول را در این فاز ایفاء کند. با مرگ ابراهیم رئیسی تیم روسوفیلها در رژیم ایران دست بالا را پیدا کرده است. نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و روسیه دارای نمایندگانی در قدرت ایران است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
مسئلۀ ارسال موشکهای بالستیکی ایران به روسیه به یک بحران مهم بدل شده است. تحریمهایی که غرب به ویژه اروپا به همین خاطر علیه سیستم حمل و نقل هوایی ایران از جمله شرکت هواپیمایی "هما" وضع کردهاند، حکومت ایران را ظاهراً بسیار نگران ساختهاند. البته، حکومت ایران ارسال موشک به روسیه را تکذیب کرده است همانطور که در گذشته ارسال پهپادهای رزمی به روسیه را تکذیب می کرد. اما، چه چیزی در ماجرای ارسال موشک های "فتح ٣٦٠" به روسیه اینبار غرب به ویژه اروپا را بیش از گذشته نگران کرده است.
مجید گلپور، پژوهشگر و مشاور نهادهای اروپا در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر از جمله گفته است :
"اول از هر چیز مایلم بگویم که بحران ارسال موشکهای جمهوری اسلامی به روسیه در بستر فاز اول جنگ جهانی سوم شکل گرفته است و جمهوری اسلامی به عنوان اجیر شدۀ روسیه میخواهد نقش اول را در این فاز ایفاء کند. اخبار مربوط به ارسال موشکهای بالستیکی ایران به روسیه از ماه ژوئن گذشته در اختیار سرویس های اطلاعاتی غرب و اروپا بودند و ایالات متحد آمریکا به دلایل ژئوپُلتیکی و برای پیشگیری از وقوع تنش و جنگ با روسیه از اعلام علنی آنها خودداری می کرد.
در دیدار اخیر خود با ولادیمیر پوتین در مسکو، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، سردار پاسدار علی اکبر احمدیان، دستورالعملهای مسکو را دریافت کرد بی آنکه توضیح علنی دربارۀ این دیدار و محتوای گفتگوها ارائه بدهد. با مرگ ابراهیم رئیسی تیم روسوفیلها در رژیم ایران دست بالا را پیدا کرده است و اکنون به چالشی مهم برای مسعود پزشکیان و تیم ورشکستۀ او در سیاست خارجی (ظریف-عراقچی) بدل شده است.
نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و دارای نمایندگانی نیز در قدرت است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
تحریمهای جدیدی که اروپا به رژیم اسلامی ایران تحمیل کرده در چارچوب تحریمهای وارده به کشورهای ثالثی تعریف میشوند که به روسیه در جنگ علیه اوکراین یاری میرسانند. توجه به این نکته مهم است، زیرا معنای آن این است که منبعد این ناتو است که برنامه ریزی دفاعی اروپا در مقابل روسیه و متحدانش را پیش می برد.
تاکنون دکترین دولت بایدن بر این استوار بود که به دلیل هستهای بودن روسیه نباید دامنۀ تنشها در جنگ اوکراین از حد معینی فراتر برود و کمکهای گستردۀ نظامی و لجستیکی آمریکا به اوکراین نیز به رعایت این امر مشروط شده بود. این معادله اکنون با ورود موشکهای کره شمالی، چین و جمهوری اسلامی به جنگ روسیه علیه اوکراین بر هم خورده و راهحلهای دیپلماتیک نیز برای پایان دادن به جنگ اوکراین توان خود را از دست دادهاند. روسیه ولادیمیر پوتین برای چند قطبی کردن جهان برنامههای ویژه ای خارج از اوکراین برای آفریقا و جمهوری اسلامی ایران و به خصوص در تقابل با اروپا دارد. از نظر پوتین جنگ اوکراین و همچنین جنگ غزه در خاورمیانه و فقدان راهحل برای آنها شکنندگی نظم جهانی را اثبات کردهاند و همزمان مسکو را برای تحمیل یک نظم چند قطبی ترغیب ساختهاند...
اما، چرا جمهوری اسلامی اکنون خود را تا این حد درگیر جنگ اوکراین کرده است؟ برای پاسخگویی به این سئوال باید در نظر داشت که جمهوری اسلامی چیزی جز مجموعهای از فرقهها و جریانات مختلف نیست که برای منافع خود و منافع خارجی (روسیه) عمل می کند... نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و دارای نمایندگانی نیز در قدرت است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
مئیر جاودانفر : "مادام که جنگ در غزه ادامه دارد پذیراندن جنگی دیگر – اینبار علیه حزبالله و رژیم ایران – به کشورهای غربی بسیار دشوار خواهد بود. ادامۀ جنگ در غزه انتخاب خطایی است، زیرا وابستگی اسرائیل به آمریکا را افزایش میدهد آنهم در زمانی که آمریکا می کوشد بیش از پیش از خاورمیانه فاصله بگیرد. اگر اسرائیل بتواند جنگ غزه را به خوبی مدیریت کرده و پایان بدهد، آنوقت ضعیف کردن رژیم ایران برای اسرائیل در تعاملاتش با آمریکا بسیار موّجه خواهد بود."
بنی گانتس وزیر پیشین دفاع اسرائیل گفته است که مسئلۀ اصلی این کشور حکومت ایران و حزبالله است و اسرائیل باید نیروی خود را بر رژیم ایران و نیروهای نیابتی اش در منطقه به ویژه در لبنان متمرکز کند. تا کجا اظهارات بنی گانتس انعکاس یک ارزیابی عمومی در دولت اسرائیل است؟ چه نشانههایی مبنی بر تغییر رویکرد دولت اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش وجود دارد؟
مئیر جاودانفر، پژوهشگر مسائل خاورمیانه و مدرس دانشگاه رایخمن در هرتسلیا، در پاسخ به این پرسش ها و پرسش های دیگر از جمله گفته است :
"از خلال حملات منسوب به اسرائیل میتوان پی برد که اسرائیل به رژیم ایران حمله میکند و این حملات نیز متوقف نشدهاند. اخیراً خود فرماندۀ سپاه پاسداران اعتراف کرد که اسرائیل به پانزده نفتکش جمهوری اسلامی حمله کرده است و حملۀ دیشب به تأسیسات نظامی ایران در قلب سوریه فقط یک نمونه از صدها حملۀ مشابه به نیروهای جمهوری اسلامی در این کشور است. ممکن است در آینده حملات اسرائیل به نیروهای جمهوری اسلامی در منطقه افزایش یابد، اما بعید می دانم که شاهد حملات نظامی مستقیم اسرائیل به جمهوری اسلامی ایران باشیم، هر چند ادامۀ روال حملات موضعی گذشته در داخل خاک ایران همچنان محتمل و به قوت خود باقی است.
در واقع، بنی گانتس معتقد است که عملیات اسرائیل در غزه عملاً به پایان رسیده و اسرائیل باید برای آزاد کردن اسرای خود به یک آتشبس دست یابد و نیروهای خود را برای مقابله با حملات حزبالله به جبهۀ شمال بفرستد. این نظر در اسرائیل امروز حامیان بسیاری دارد. در میان اپوزیسیون اسرائیل جنگ گسترده با حزبالله و از این رهگذر شاید با جمهوری اسلامی ایران طرفداران بسیاری دارد. با این نظر نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، مخالف است که میگوید برای وارد آوردن ضربۀ جدّی به رژیم ایران و نیروهای نیابتیاش اسرائیل باید مانع از ورود سلاح های قاچاق جمهوری اسلامی به غزه بشود و به این منظور کنترل مرز غزه با مصر را در دست بگیرد.
در واقع، هر دو طرف – نتانیاهو و مخالفانش در داخل دولت اسرائیل – خواستار رویارویی با حزب الله و شاید با رژیم ایران هستند، اما، تا زمانی که جنگ در غزه ادامه دارد احتمال این رویارویی چندان قوّی به نظر نمی رسد.
تقریباً تمام فرماندهان ارتش اسرائیل میکوشند به بنیامین نتانیاهو بفهمانند که او سخت در اشتباه است زیرا قاچاق اسلحه به غزه از طریق مرز رفح که در کنترل مصر است صورت می گیرد و اسرائیل نمیتواند کاری در این زمینه انجام بدهد مگر این که به زور کنترل مرز رفح را در دست بگیرد که این عملاً ناممکن است.
برای من و سایر اسرائیلیها واقعاً پذیرش این امر سخت است که در اسرائیل امروز رهبری وجود دارد که با اصرار بر ادامۀ جنگ در غزه حاضر است جان یهودیان را به خطر بیندازد. مادام که جنگ در غزه ادامه دارد پذیراندن جنگی دیگر – اینبار علیه حزبالله و رژیم ایران – به کشورهای غربی بسیار دشوار خواهد بود.
امروز برای آمریکاییها دو دولت در اسرائیل وجود دارد : یکی دولت رسمی به رهبری بنیامین نتانیاهو و دیگری دولت تک نفری غیررسمی به رهبری وزیر دفاع، یوآو گالانت. در اسرائیل هرگز سابقه نداشته آنهم در بحبوحۀ یک جنگ که نخستوزیر و وزیر دفاع با یکدیگر قهر باشند. ولی اکنون این امر در اسرائیل رخ داده است. نتانیاهو و گالانت از یکدیگر متنفرند. یوآو گالانت مدافع آتشبس در غزه برای آزادی اُسرای اسرائیلی است، در حالی که بنیامین نتانیاهو معتقد است که باید جنگ را تا کنترل کامل مرز غزه و مصر ادامه داد. برای آمریکا که خواستار توقف جنگ در غزه است نظر آقای گالانت مهم است، در حالی که مناسبات خود را با نخست وزیر، یعنی بنیامین نتانیاهو حفظ میکند. از یاد نبریم که آمریکای امروز صرف نظر از این که کدام رئیس جمهور و از کدام اردوی سیاسی بر سر کار بیاید بیش از همه بر مشکلات داخلی خود متمرکز است. به همین خاطر ضروری است که اسرائیل از همین امروز تصمیمهای خردمندانهای در خصوص انتخاب جنگها اتخاذ کند... ادامۀ جنگ در غزه انتخاب خطایی است، زیرا وابستگی اسرائیل به آمریکا را افزایش میدهد آنهم در زمانی که آمریکا می کوشد بیش از پیش از خاورمیانه فاصله بگیرد.
اگر اسرائیل بتواند جنگ غزه را به خوبی مدیریت کرده و پایان بدهد، آنوقت ضعیف کردن رژیم ایران برای اسرائیل در تعاملاتش با آمریکا بسیار موّجه خواهد بود. چون آمریکا اصلاً دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارد."
برای اسرائیل خطر بزرگتر از حماس، حزبالله لبنان و مهمتر از آن برنامۀ اتمی حکومت تهران است که اکنون به اعتراف آقای رافائل گروسی تنها یک گام با ساختن سلاح هستهای فاصله دارد. حملۀ حماس حلقهای از توطئههای رژیم ایران است علیه موجودیت اسرائیل. بسیاری از رهبران اسرائیل صریحاً گفتهاند که سر مار در ایران است و آن را باید کوفت. منتها مشکل بزرگ این است که اسرائیل نمیتواند بدون اجازه و موافقت و حتا مشارکت فعال آمریکا و کشورهای اروپایی اقدامی علیه رژیم ایران بکند.
در پی کشته شدن شش تن از گروگانهای اسرائیلی به دست حماس موجی از اعتراض و اعتصاب علیه دولت نتانیاهو در اسرائیل به راه افتاده که هدف از آن واداشتن نخستوزیر اسرائیل به امضای توافق آتشبس با حماس جهت آزاد کردن باقیماندۀ گروگانهای اسرائیلی است.
مانع آتشبس در جنگ غزه چیست ؟ آیا نتانیاهو و متحدان افراطی او در دولت اسرائیل راهبردی برای خاتمه دادن به جنگ دارند؟
در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر منشه امیر تحلیلگر و کارشناس مسائل خاورمیانه در اسرائیل از جمله گفته است :
"مخالفت با شیوۀ مدیریت جنگ غزه از دیروز و امروز در اسرائیل آغاز نشده است. از همان نخستین ماه پس از حملۀ هفتم اکتبر بسیاری در اسرائیل بر این باور بودند که این جنگ را نباید طولانی کرد و بیشترین تلاش را باید صرف آزاد کردن ربودهشدگان اسرائیلی توسط حماس نمود (من عمداً نمی گویم "گروگانها" چون حماس شهروندان اسرائیلی را در اصل ربوده و به اسارت گرفته است)...
با این حال، مجادله حول مسئلۀ مدیریت جنگ هرگز به ابعاد امروز در اسرائیل نبوده است. اکنون که من با شما صحبت میکنم اعتصاب در اسرائیل کشور را تقریباً فلج کرده است. گروهی در درون جامعۀ اسرائیل خواستار توقف موقتی یا دائمی جنگ برای آزاد کردن ربوده شدگان و اسیران اسرائیلی از دست حماس هستند و گروهی دیگر مدافع ادامۀ جنگاند و می گویند که هر گونه سازش با حماس و کوتاه آمدن در مقابل آن بیشتر امنیت اسرائیل را در آینده به خطر خواهد انداخت.
در هر حال، نباید از نظر دور داشت که آغازگر این جنگ حماس بوده که خواستار نابودی و محو شدن اسرائیل است. افزون بر این، حملۀ حماس حلقهای از توطئههای رژیم ایران است علیه موجودیت اسرائیل و برای متحقق ساختن آرزوی خام نابود کردن این کشور. بسیاری از رهبران اسرائیل از یائیر لاپید تا نفتالی بنت و حتا یوآو گالانت وزیر دفاع اسرائیل صریحاً گفتهاند که سر مار در ایران است و آن را باید کوفت. منتها مشکل بزرگ این است که اسرائیل به تنهایی نمیتواند این کار را بکند و باید این کار را با اجازه و موافقت و حتا مشارکت فعال ایالات متحد آمریکا و کشورهای اروپایی انجام بدهد. اگر روزی رژیم اسلامی ایران سقوط کند – که حتماً خواهد کرد – مشکلات خاورمیانه برطرف خواهند شد.
مشکل بزرگ اسرائیل این است که نمیتواند به تنهایی به مصاف جمهوری اسلامی ایران برود. کشورهای اروپایی میلی به درگیر شدن در این ماجرا ندارند و دولت آمریکا انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری را پیش رو دارد مضاف بر این که سیاست آمریکا طی دو سه دهۀ گذشته فاصله گیری هر چه بیشتر از خاورمیانه بوده است.
در جنگ برنده ای وجود ندارد و جنگ جاری غزه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در جنگ غزه لطمات سنگینی به حماس و مردم فلسطین و همچنین به مردم اسرائیل وارد شده است. بسیاری از مردم اسرائیل از بنیامین نتانیاهو می پرسند که در آینده میخواهد با غزه چه بکند. آقای نتانیاهو پاسخی برای این پرسش ندارد چون هنوز سرانجام جنگ جاری برای او روشن نیست و نمی داند که پس از آتشبس چقدر از قدرت نظامی حماس باقی خواهد ماند.
در هر حال، خطر بزرگتر برای اسرائیل حماس نیست، حزبالله لبنان است و خطر مهمتر از حزبالله برای اسرائیل برنامۀ اتمی حکومت تهران است...
به همین خاطر این فکر در اسرائیل وجود دارد که برای رسیدگی به مشکلات اساسیتر باید به جنگ غزه هر چه زودتر خاتمه داد و مشکل اساسی برای اسرائیل برنامۀ اتمی ایران است که اکنون به اعتراف آقای رافائل گروسی تنها یک گام با ساختن سلاح هستهای فاصله دارد... آمریکا و کشورهای اروپایی عاقبت باید به این نتیجه برسند که دست یاری به مردم ایران بدهند و در هر زمینهای از آنان حمایت کنند تا این حکومت ساقط شود و وقتی که این امر صورت گرفت خاورمیانه روی صلح و آرامش را خواهد دید، جنگهای منطقهای خاتمه خواهند یافت، غرب و آمریکا نیز نفس راحت خواهند کشید و چین و روسیه نیز در جنگ سردی که با دنیای غرب آغاز کردهاند تضعیف خواهند شد. این تنها راهحلی است که به گمان من میتواند مشکل خاورمیانه را حل کند.
تأکید می کنم : تا زمانی که حماس شیوه و رویه های خود را تغییر ندهد تغییری در جنگ اسرائیل و حماس در غزه روی نخواهد داد. با این اعتصابهای سراسری که در اسرائیل آغاز شده دولت نتانیاهو یک قدم بیشتر به سقوط نزدیک شده و تغییر کابینه در اسرائیل ضرورت یافته است.
عبدالله مهتدی : جنگ کم دامنه و نامتقارنی که جمهوری اسلامی مبتکر آن بوده و سیاست خارجی خود را بر آنها مبتنی ساخته عاقبت به جنگی تمام عیار تبدیل خواهد شد. در واقع، شاید تقدیر این باشد که عاقبت سرنوشت این نظام با خشونت و جنگی که خود دائماً برمی انگیزد رقم بخورد. در صورت وقوع چنین جنگی مردم و اپوزیسیون دموکراسیخواه ایران نباید کمترین حمایتی از جمهوری اسلامی ایران بکنند. اگر سیاست های سرکوبگرانۀ رژیم اسلامی در داخل نیز ادامه پیدا کند، عاقبت جایی خود مردم نیز برای برچیدن بساط استبداد، خشونت نظام اسلامی را با خشونت خود پاسخ خواهند داد..."
همزمان با تشدید تنشها در خاورمیانه، وزیر امور خارجۀ حکومت ایران، عباس عراقچی، در نخستین اظهار نظرهای خود به سه نکته مهم اشاره کرد. او گفت : واکنش نظامی تهران به اسرائیل اجتناب ناپذیر است، هر چند حساب شده خواهد بود؛ خصومت و تنش میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا حل ناشدنی است، ولی باید آن را مدیریت کرد؛ و بالاخره کل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مثل همیشه در هماهنگی با سپاه پاسداران تنظیم و دنبال می شود.
آیا مبالغه است اگر بگوییم که موجودیت و بقای جمهوری اسلامی نیازمند جنگ و آنهم جنگی دائمی است مشروط به این که البته دامنۀ آن از حد معینی فراتر نرود؟ چه رابطهای هست میان این جنگ در خارج و سیاست جنگی که حکومت اسلامی طی چهار و نیم دهۀ گذشته علیه مخالفان و مردم در داخل دنبال میکند؟ و بالاخره، رویکرد سیاسی در قبال نظامی که جنگ را به ابزار سلطه و زبان سیاست بدل کرده چیست؟
عبدالله مهتدی، دبیرکل حزب کومله کردستان ایران، در پاسخ به این سئوالها از جمله گفته است:
"جمهوری اسلامی از بدو تأسیس خود و به ویژه از آغاز زمامداری رهبر کنونی آن، علی خامنهای، سیاست ایجاد یک امپراتوری شیعه در منطقه را بر اساس یک آمریکاستیزی مداوم دنبال کرده و همزمان اجرای این سیاست توسعه طلبانه را بر ایجاد نیروهای نیابتی در کشورهای خاورمیانه استوار ساخته است. با این سیاست جمهوری اسلامی کوشیده اقلیتها یا اجتماعات شیعه در منطقه را تحت تاثیر قرار داده و از میان آنها نیروی سیاسی و سپس نظامی لازم را برای تحقق اهداف خود بسیج و سازماندهی کند. جمهوری اسلامی با اتکا به نیروی نظامی گروه های نیابتی خود تاکنون جنگی کم دامنه را علیه آمریکا پیش برده است. می گویم کمدامنه، چون جمهوری اسلامی خوب میداند که شکست آن در جنگی پردامنه در مقابل آمریکا قطعی خواهد بود.
افزون بر این، اسرائیل ستیزی مکمل سیاست آمریکاستیزی جمهوری اسلامی است. برای این منظور جمهوری اسلامی ایران سیاست محاصرۀ اسرائیل را از طریق غزه، لبنان و سوریه دنبال کرده و به احتمال قوی هدف بعدی آن برای تکمیل این محاصره اردن خواهد بود. به همین خاطر جمهوری اسلامی سیاست بی ثبات کردن اردن را نیز در دستور کار خود قرار داده است. این یک سیاست امپراتوری سازی است که لازمهاش جنگ مداوم است، ولی نه جنگ تمامعیاری که آمریکا را ناگزیر از واکنش و رودرویی مستقیم با رژیم ایران کند.
جنگ کم دامنه در خارج و سرکوب در داخل در قبال مخالفان مکمل یکدیگر و اجزای یک سیاست واحد در جمهوری اسلامی است. ملاحظه کنید که رهبران نظام اسلامی در اوج ضعف و استیصال خود هرگز از سیاست های سرکوبگرانۀ خود در قبال زنان، کارگران، کردها و بلوچها و دیگر آحاد و عناصر جامعه... دست برنداشتند.
مردم ایران، اما، از همان سال ١٣٨٨ با شعار "نه غزه، نه لبنان..." سیاست جنگجویانۀ رژیم اسلامی را در منطقه آماج نقد قرار دادند و حساب خود را نیز از آن جدا ساختند. شعار "دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست" را کشاورزان اصفهانی سردادند، نه این حزب یا آن حزب سیاسی برانداز. این شعار گویای خواست واقعی مردم ایران است. مردم ایران دشمنی با آمریکا، اسرائیل، عربستان یا هر کشور دیگری ندارند. آنان ضمن طرح مطالبات خود همواره نیز نشان دادهاند که با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مخالفند. بنابراین، از میان رفتن سرکوب داخلی و از میان رفتن سیاست خارجی مبتنی بر جنگ از سوی جمهوری اسلامی با یکدیگر عجین شدهاند. حتا آمدن فردی مثل پزشکیان که انتخاب شخص خامنهای بوده تغییری در سیاست داخلی یا خارجی جمهوری اسلامی نخواهد داد.
بنابراین، یک اپوزیسیون واقعی و شایستۀ این نام ناگزیر است که علاوه بر نقد سیاست سرکوب رژیم اسلامی در داخل، سیاست خارجی و منطقه ای آن را نیز نقد کند. اپوزیسیون ایران باید آمریکاستیزی، اسرائیل ستیزی یا همسویی با نیابتی سازی رژیم اسلامی را از دستور کار و برنامۀ خود خارج کند... هرگونه مماشاتی در این زمینهها نتیجهای جز تضعیف جنبش آزادیخواهی داخل علیه رژیم اسلامی ندارد. نمیتوان کسی را که فقط سیاست داخلی رژیم اسلامی را نقد می کند و نسبت به سیاست خارجی آن منفعل و بی تفاوت است یا با آن همسویی دارد، اپوزیسیون نامید. هیچ چیز دیگری جز دموکراسیخواهی و تغییر نظام اسلامی نمی تواند به این وضعیت جنگ دائمی که حکومت اسلامی در داخل و خارج تحمیل کرده، خاتمه ببخشد. برای این منظور، یکی از کارهای مهمی که اپوزیسیون حکومت اسلامی باید انجام بدهد این است که نشان بدهد صدا یا صداهای دیگری در داخل ایران هست. یعنی : نشان بدهد که صدای مردم ایران با صدای حاکمان این کشور فرق دارد و صدای مردم ایران آمریکاستیزی، غربستیزی و اسرائیلستیزی نیست. اپوزیسیون واقعی باید به کشورهای همسایه و جامعۀ جهانی اطمینان بدهد که اپوزیسیون جمهوری اسلامی و مردم ایران به دشمنی ها و جنگ طلبی ها و توسعه طلبیهای جمهوری اسلامی خاتمه خواهند داد و توجه آنها بر حُسن همجواری و تبدیل ایران به یک عضو مسئول جامعۀ جهانی و توسعۀ اقتصادی و آزادی های سیاسی و همچنین رفع تبعیض ها در داخل متمرکز خواهد بود...
در هر حال، من بعید می دانم که وضعیت حاضر خیلی به درازا بکشد. جنگ کم دامنه و نامتقارنی که جمهوری اسلامی مبتکر آن بوده و سیاست خارجی خود را بر آن مبتنی ساخته عاقبت به جنگی تمام عیار تبدیل خواهد شد و برغم خسارات اجتناب ناپذیر آن به عمر جمهوری اسلامی نیز پایان خواهد داد. جمهوری اسلامی با سیاستهای خود وضعیتی را به وجود آورده که سرنوشت آن احتمالاً با جنگی که خود برانگیخته رقم خواهد خورد. در صورت وقوع چنین جنگی مردم و اپوزیسیون دموکراسیخواه ایران نباید کمترین حمایتی از جمهوری اسلامی ایران کنند. در هیچ جنگ خارجی که جمهوری اسلامی راه بیندازد یا در نتیجۀ سیاست های آن به راه بیفتد هیچ همسویی یا هم سنگری از جانب اپوزیسیون و مردم جایز نیست. اگر سیاست های سرکوبگرانۀ رژیم اسلامی در داخل نیز ادامه پیدا کند، عاقبت جایی خود مردم نیز برای برچیدن بساط زور و استبداد، خشونت نظام اسلامی را بالاجبار با خشونت خود پاسخ خواهند داد. در واقع، شاید مقدر این باشد که عاقبت چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی سرنوشت این نظام با خشونت و جنگی که خود برانگیخته رقم بخورد..."
کاظم کردوانی : در نظام بسته و ایدئولوژیک ایران، نقش مسعود پزشکیان تشکیل یک دولت مطیع است که برای خامنهای دردسر اضافی تولید نکند. پزشکیان از خامنهای چیزی نمیخواهد و هیچ مخالفتی هم با اقدامها و طرحهای او در داخل و خارج نخواهد کرد. او در بهترین حالت یک رئیس کابینۀ تدارکاتچی خامنهای خواهد بود. از این منظر برای خامنهای، مسعود پزشکیان یک رئیس جمهور ایدهآل و کاملاً مطلوب است. رابطه با جهان خارج یا جنگ با جهان بیرونی [از جمله با اسرائیل] حوزههای هستند در اختیار و انحصار شخص خامنهای.
انتخاب مسعود پزشکیان به عنوان رئیس جمهوری با کشته شدن اسماعیل هنیه در تهران و بالا گرفتن خطر جنگ میان ایران و اسرائیل، از یک طرف، و سرخوردگیهای اصلاح طلبان از ترکیب کابینۀ او، از طرف دیگر، همزمان بوده است. این سرخوردگی ها تلویحاً اعتراف به این هم هست که مسعود پزشکیان از همین آغاز تسلیم امیال و اهداف جناح تندروی حکومت اسلامی و مشخصاً علی خامنهای و سپاه پاسداران شده است.
اما، چقدر دولت پزشکیان قادر است حکومت اسلامی را در مواجهه با بحرانها و مشکلات داخلی و خارجی حقیقتاً یاری برساند؟
در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر، کاظم کردوانی، پژوهشگر و سردبیر نشریه "سپهر اندیشه"، از جمله گفته است :
"راستش من از روز اول این پرسش برایم مطرح شد که این آقای پزشکیان روی چه حساب و کتابی خودش را نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرده است : نه نیروی خاص سیاسی پشت سر او بوده و نه خودش به نیروی خاص سیاسی ابراز تعلق کرده است. یعنی این که چگونه یک آدم تنها خودش را برای کسب مقام ریاست جمهوری – که در هر حال مقام دوم پس از رهبری است - آنهم در یک کشور آشوب زدۀ هشتاد و چند میلیون نفری و گرفتار در بحرانهای بزرگ و عدیده نامزد کرده است.
بعید نمی دانم که خود خامنهای از سر اضطرار و از این نظر که پزشکیان مطیع او خواهد بود او را نامزد چنین مقامی کرده و به طور خصوصی نیز چیزهایی به او گفته باشد. والا هیچ آدم عاقلی که کمترین پشتوانۀ سیاسی ندارد خودش را درگیر چنین میدانی نمیکند. این یک نکته.
نکتۀ دوم این که خود پزشکیان از روز اول صریحاً گفت که برنامۀ رهبر، برنامۀ اوست و از این جهت هم هرگز دروغ نگفت. در جریان مناظرات انتخاباتی نیز راجع به اقتصاد یا طرح های احتمالی اش در این زمینه هیچ چیز نگفت. او فقط به گفتن این بسنده کرد که قصد دارد برنامۀ هفتم توسعه را پیاده کند. می خواهم بگویم که اعتراضها و انتقادهای روزهای اخیر اصلاح طلبان و میانهروهای حکومت به ترکیب کابینۀ پزشکیان و وزرای وی کاملاً بی مورد هستند. زیرا، تز اصلی خود اصلاح طلبها در توجیه یا توضیح دلیل حمایت شان از نامزدی مسعود پزشکیان از روز اول "روزنه گشایی" بود. بنابراین، این ترکیب کابینه و وزرای دولت هر چه باشند یا نباشند در حد "روزنه گشایی" هستند. زیرا، نه فقط اصلاح طلبان حکومت اسلامی، بلکه همگان خوب می دانند که انتخاب دست کم وزرای کلیدی هر کابینه ای در جمهوری اسلامی در انحصار مطلق شخص رهبر است (نظیر وزراتخانههای اطلاعات، امور خارجه، فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش و آموزش عالی، دفاع و غیره). می توان گفت که شگفتی و انتقاد اصلاح طلبان از انتخاب وزرای کابینۀ آقای پزشکیان ناشی از توهم خود آنان بوده است. اما، نمی توان گفت که اصلاح طلبان از سازوکار چینش و گزینش وزرا و مقامات ارشد در جمهوری اسلامی بی اطلاع بودهاند. زیرا، بسیاری از خود آنان سالهای سال در این نظام یا وزیر بودهاند یا مقام های عالی حکومتی را اشغال کردهاند. یعنی در واقع، سازوکار این حکومت را خوب می شناسند و نمیتوانند بگویند که از آن بی اطلاع بودهاند.
در این بین، انتخاب عباس عراقچی به عنوان وزیر امور خارجه فی نفسه حامل پیام یا نشان خاصی است. در قیاس با محمد جواد ظریف، نوع رابطۀ عباس عراقچی با سپاه پاسداران همواره متفاوت بوده است. برخلاف ظریف، عراقچی ابتدا عضو سپاه پاسداران بوده و بعد با ورود به دانشکدۀ وزارت امور خارجه رفته رفته در این وزارتخانه پا سفت کرده و به موقعیت امروز رسیده است. زمانی هم که ظریف وزیر امور خارجه بود، عراقچی رابط وزارت خارجه و سرداران سپاه پاسداران بود. بنابراین، انتخاب عراقچی به عنوان وزیر امور خارجه دربرگیرندۀ نوعی پیام گفتگو با خارج منتها پشت درهای بسته است ضمن این که انتخاب او در مقام جدید گویای تأئید سپاه پاسداران برای گزینش او در چنین مقامی نیز بوده است.
با این حال، من گمان میکنم که شخص رهبر جمهوری اسلامی ایران دچار این توهم است که در منطقه (در عراق، یمن، سوریه و لبنان...) دست بالا را دارد و باصطلاح خودش دور اسرائیل را بسته است. به گمان من این توهم بیشتر ناشی از خصلت ایدئولوژیک این نظام است، هر چند این نظام در عین حال نسبت به منافع و بقای خود بسیار حساس است. رژیم های ایدئولوژیک با فاصلهگیری از واقعیت به مرور توانایی دیدن خیلی از چیزهایی را که من و شما می بینیم، از دست میدهند و رژیم اسلامی ایران و شخص رهبر جمهوری اسلامی به چنین آسیبی مبتلاء هستند. در چنین نظام بستۀ ایدئولوژیکی، نقش مسعود پزشکیان تشکیل یک دولت مطیع است که برای رهبر حکومت اسلامی دردسر اضافی تولید نکند. پزشکیان از خامنهای چیزی نمیخواهد و هیچ مخالفتی هم با اقدامها و طرحهای او نخواهد کرد. او در بهترین حالت رئیس کابینۀ تدارکاتچی خامنهای خواهد بود. از این منظر برای خامنهای، مسعود پزشکیان یک رئیس جمهور ایدهآل و کاملاً مطلوب است. رابطه با جهان خارج یا جنگ با جهان بیرونی حوزههای هستند در اختیار و انحصار شخص خامنهای.
مئیر جاودانفر : "من بسیار از وقوع جنگ میان اسرائیل و ایران نگران هستم. طرفداری جمهوری اسلامی ایران از دشمنان اسرائیل پس از هفتم اکتبر مالاً می تواند در داخل اسرائیل توجیه یک جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران باشد، به ویژه این که طرفداران چنین جنگی در داخل اسرائیل به طرز بی سابقه ای بسیار افزایش یافته است. روز به روز بر شمار افرادی در داخل اسرائیل افزوده می شود که میگویند : جنگ با جمهوری اسلامی اجتناب ناپذیر است اگر می خواهیم در منطقه روی آسایش ببینیم."
چهل و هشت پس از پاسخ نظامی اسرائیل به حملۀ پهپادی حوثیها به تل آویو، بنیامین نتانیاهو امروز دوشنبه بیست و دوم ژوئن برای ملاقات با جو بایدن و سخنرانی در مقابل نمایندگان کنگرۀ آمریکا عازم واشنگتن شد. خود او گفته است که در این سفر علاوه بر شکست حماس و مسئلۀ گروگانهای اسرائیلی در غزه دربارۀ آنچه وی "محور تروریسم ایران نامیده" با رهبران آمریکا و در مقابل نمایندگان کنگرۀ این کشور صحبت خواهد کرد.
اما، سفر نتانیاهو به آمریکا حقیقتاً چقدر برای اسرائیل یا نتانیاهو در حال حاضر مهم است و چه تاثیری بر درگیریهای این کشور در غزه و با متحدان حکومت ایران در منطقه، به ویژه با حزب الله و حوثیهای یمن خواهد گذاشت.
در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر، مئیر جاودانفر، مدرس و پژوهشگر مسائل ایران معاصر در دانشگاه رایخمن اسرائیل از جمله گفته است :
"مهمترین هدف سفر بنیامین نتانیاهو به آمریکا در حال حاضر جنبۀ داخلی دارد. برای آقای نتانیاهو مهم است که به مردم اسرائیل نشان بدهد که او همچنان شخصیتی محترم و با نفوذ در بزرگترین و قدرتمندترین دموکراسی جهان است. مسئله و معضل ایران دیگر هدف مهم سفر نتانیاهو به واشنگتن است. از این منظر، برای نتانیاهو بسیار مهم است تا به مقامات آمریکا نشان بدهد که اسرائیل تنها قربانی سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه نیست و دیگر کشورها بالاخص آمریکا نیز دیگر قربانیان این سیاستها هستند.
با این حال، دستیابی آقای نتانیاهو به هدف نخست – یعنی معرفی خود به عنوان شخصیت محترم و با نفوذ در آمریکا- در حال حاضر و نظر به ابهامات سیاسی در خود آمریکا با چالش روبرو است. کناره گیری جو بایدن از رقابت های انتخاباتی منشاء این ناروشنی و ابهام سیاسی است.
با این حال، اگر معلوم نیست که رئیس جمهوری آتی آمریکا چه کسی خواهد بود، دست کم می دانیم که مثلاً نمایندگان کنگرۀ آمریکا چه کسانی هستند و ترکیب آن کدام است و در این دادهها در دو سال آینده تغییری صورت نخواهد گرفت. به همین خاطر، برای آقای نتانیاهو، سخنرانی او در مقابل نمایندگان آمریکا مهم تر از ملاقات با بایدن خواهد بود.
در صورت پیروزی احتمالی دونالد ترامپ در انتخابات نوامبر آینده، بنیامین نتانیاهو میتواند در رویارویی با سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه از یک متحد، شریک و حامی قوّی، مصمم و صمیمی، برخوردار شود. ولی آقای نتانیاهو میتواند یک روز صبح هم از خواب بیدار و از طریق رسانهها یا سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل مطلع شود که آقای ترامپ و جمهوری اسلامی بر سر یک مصالحه اتمی با یکدیگر به توافق رسیدهاند، زیرا، دونالد ترامپ شخصاً آدم غیرقابل پیش بینی است...
حملۀ سهمگین اسرائیل علیه حوثیها در بندر حدیده در عین حال هشداری بود به جمهوری اسلامی ایران. اسرائیل در حمله به بندر حدیده به شاهرگ اقتصادی حوثیها حمله کرد و به گفتۀ رسانههای اسرائیلی این نیز پیامی واضح به حکومت ایران بود. به این معنا که اگر اسرائیل می تواند با طی دو هزار کیلومتر مسافت چنین حملۀ گستردهای را به شاهرگ اقتصادی حوثیها بکند، همین کار را میتواند در مورد ایران انجام بدهد و عواقب چنین حملهای صدها برابر بیشتر از آنچه در یمن دیدیم، خواهند بود.
واقعیت امر این است که من بسیار از وقوع جنگ میان اسرائیل و ایران نگران هستم. اینگونه که جمهوری اسلامی ایران پس از هفتم اکتبر از دشمنان اسرائیل حمایت میکند مالاً می تواند در داخل اسرائیل توجیه یک جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران باشد، به ویژه این که طرفداران چنین جنگی در داخل اسرائیل به طرز بی سابقه ای بسیار افزایش یافته است. چنین وضعیتی در داخل اسرائیل حتا در سال های ٢٠١٢ و ٢٠١٣ وجود نداشت زمانی که بنیامین نتانیاهو از ضرورت حمله به تأسیسات اتمی ایران سخن میگفت. روز به روز بر شمار افرادی در داخل اسرائیل افزوده می شود که میگویند : جنگ با جمهوری اسلامی اجتناب ناپذیر است اگر می خواهیم در منطقه روی آسایش ببینیم.
ممکن است حتا دولت آقای نتانیاهو شش ماه دیگر سر کار نباشد. اما، هر دولت دیگری در اسرائیل سر کار بیاید با این افکار و دیدگاه های آقای نتانیاهو موافق خواهد بود و انتظارات مشابهای از دولت آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت."
مجید محمدی : "پایگاه رأی اصلاح طلبان و اصولگرایان روی هم حداکثر بیست درصد است. در مجموع با یک انتخابات بسیار سرد با مشارکت کمتر از بیست درصد روبرو خواهیم بود. مسعود پزشکیان را آوردهاند تا اولاً بین سه تا پنج درصد بر نرخ مشارکت بیفزایند و ثانیاً در صورتی که بخواهند رقمسازی کنند و نرخ مشارکت را برای افکار عمومی جهانی بالای پنجاه درصد اعلام کنند، دست کم توجیهای برای آن داشته باشند."
علی خامنهای، رهبر حکومت ایران، در سخنرانی به مناسبت عید غدیر خواستار مشارکت حداکثری مردم در انتخابات ریاست جمهوری و همچنین انتخاب فرد اصلح از میان نامزدهای انتخاباتی شد. یعنی کسی که به گفتۀ او "اهل دین، شریعت، انقلاب و اعتقاد کامل به نظام اسلامی" باشد.
آیا از نظر خامنهای نرخ مشارکت تنها داو انتخابات پیش رو است؟ آیا حضور مسعود پزشکیان در این انتخابات برای تأمین همین نیاز است؟ و آیا نامزدی او خواهد توانست نیاز حیاتی حکومت را برای نشان دادن نرخ بالای مشارکت در انتخابات تضمین یا توجیه کند؟
مجید محمدی، پژوهشگر در آمریکا، در پاسخ به این سئوالها از جمله گفته است :
"از نظر حکومت مهمترین مسئلۀ آنچه در هشتم تیر قرار است اتفاق بیفتد، میزان یا نرخ مشارکت است. حکومت خواستار مشارکت بالای پنجاه درصد است و از اظهارات برخی مقامات چنین برمیآید که حکومت آرزو یا زمینهچینی و القاء می کند تا نرخ مشارکت را بین ٥٥ تا ٦٠ درصد اعلام کند. در مقابل، مردم هم تلاش میکنند که میزان مشارکت به حدی پائین باشد تا جمهوری اسلامی مثل سالهای ١٤٠٠ یا ١٤٠٢ درس تازهای بگیرد.
با این حال، صحبت های علی خامنهای برای جلب مشارکت در انتخابات با رفتارهای او و حکومت اسلامی همخوانی ندارد. هیچ تغییری در رفتار حکومت اسلامی نمی بینیم تا اقشاری را که سالهاست با صندوق رأی خداحافظی کردهاند از نو به شرکت در انتخابات ترغیب کند. حتا کسانی که تا سال ١٣٩٦ با انتخاب روحانی یا انتخاب میان بد و بدتر در انتخابات شرکت می کردند، در نتیجۀ رفتارهای حسن روحانی و حکومت اسلامی مأیوس شده و دیگر میلی به شرکت در انتخابات ندارند.
پرسش اکنون این است که آیا نامزدی مسعود پزشکیان می تواند تغییری در مشارکت مردم در انتخابات ایجاد کند (پنج نامزد دیگر اهمیت ندارند. اینان همان هایی هستند که در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و مجلس با پائینترین نرخ مشارکت به مناصب و مسئولیتها دست یافتند.)؟ به نظر من تغییری که مسعود پزشکیان در نرخ مشارکت به وجود خواهد آورد حول و حوش سه تا پنج درصد خواهد بود. علت اصلی آن هم این است که پایگاه رأی اصلاح طلبان اکنون چیزی حدود ده درصد است. این پایگاه اندک در عین حال متفرق است. بخشی از اصلاح طلبان، امروز دیگر مشارکت در انتخابات را بی فایده می دانند. بی فایده می دانند، چون به این نتیجۀ رسیدهاند که رئیس جمهوری در این نظام هیچکاره است و اساساً چیزی به عنوان انتخابات در ایران وجود ندارد. آنچه هست در واقع نوعی بیعت است.
اکنون حتا بسیاری از اقشار مذهبی به ویژه پس از سرکوب خونین سال ١٤٠١ از شرکت در انتخابات پرهیز میکنند و معتقدند که با شرکت در انتخابات در واقع انگشت خود را در خون جوانان فرو میبرند.
به نظر من کلیه تمهیدات حکومت از جمله تأئید صلاحیت مسعود پزشکیان کمترین تأثیری بر نرخ مشارکت نخواهد گذاشت. پایگاه رأی اصلاح طلبان و اصولگرایان روی هم حداکثر بیست درصد است. در قیاس با دو انتخابات گذشته، میزان آرایی که به صندوق ها ریخته خواهد شد زیر بیست درصد خواهد بود و این را مشاهدات میدانی هم تأئید میکنند. اما، جمهوری اسلامی امکان رأی شماری مبالغهآمیز را دارد. اینبار گفتهاند که رأی گیری با شناسنامه الزامی نیست. کارت ملی یا شماره ملی برای ریختن رأی در صندوقها کفایت میکند. حکومت میلیونهای شماره ملی از جمله شماره های ملی کسانی را دارد که فوت کردهاند و قادر است به اسم آنها در صندوق ها رأی بریزد. اما، این قبیل کارها و سنگ ریزه های علی خامنهای شکاف به وجود آمده میان حکومت و ملت را پر نخواهد کرد. سنگ ریزه های دیگر هم همینطور. مناظره های انتخاباتی عملاً شکست خورده اند. تبلیغات خیابانی برای جلب توجه مردم بی نتیجه بودهاند و نظرسنجی هایی که توسط دستگاه های امنیتی حکومت صورت میگیرند و بعضاً به بیرون درز میکنند این موارد را تأئید می کنند. خلاصه این که با یک انتخابات بسیار سرد با مشارکت کمتر از بیست درصد روبرو خواهیم بود حتا اگر حکومت بتواند بخش هایی از اقشار سنتی را که سالهاست با صندوق رأی خداحافظی کرده اند از نو پای صندوقهای رأی بکشاند. آوردن مسعود پزشکیان هم در اصل توجیهای برای رأی سازی است. خود آقای پزشکیان می گوید ذوب در ولایت است و خود آقای خامنهای هم کمترین خطری از جانب او احساس نمی کند. او را آورده اند تا اولاً بین سه تا پنج درصد بر نرخ مشارکت بیفزایند و ثانیاً در صورتی که بخواهند نرخ مشارکت را برای افکار عمومی جهانی بالای پنجاه درصد اعلام کنند، دست کم توجیهای برای آن داشته باشند."
The podcast currently has 240 episodes available.
97 Listeners
475 Listeners
61 Listeners
33 Listeners
14 Listeners
5 Listeners
96 Listeners
412 Listeners
70 Listeners
271 Listeners
10 Listeners
0 Listeners
2 Listeners
1 Listeners
8 Listeners
2 Listeners
1 Listeners
1 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
1 Listeners
0 Listeners
35 Listeners
8 Listeners