Share چشمانداز روز
Share to email
Share to Facebook
Share to X
By ار.اف.ای / RFI
5
11 ratings
The podcast currently has 245 episodes available.
مئیر جاودانفر : سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به نیروهای نیابتی و صدور انقلاب کاملاً شکست خورده است. چرا؟ چون یکی از اهداف تشکیل نیروهای نیابتی این بود که این نیروها به جای حکومت ایران به اسرائیل حمله کنند. اکنون، اما، در نتیجۀ شکست این سیاست، جمهوری اسلامی ناچار بوده در حمایت از نیروهای نیابتیاش دو بار به اسرائیل حمله کند و در واکنش اسرائیل نیز با حملۀ مستقیم به اهداف نظامی ایران در این کشور صدمات سنگینی به حکومت ایران به ویژه به صنعت موشکی و پدافند هوایی این کشور وارد آورد.
به فاصلۀ دو روز علی لاریجانی و سپس وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در رأس هیئتهایی به بیروت و دمشق رفتند و با مقامات دو کشور از جمله بشار اسد ملاقات کردند. طبق معمول جزئیات گفتگوها در این ملاقاتها اعلام نشد، اما، انجام آنها در وهلۀ فعلی نمی توانسته بی ارتباط با تشدید جنگ میان اسرائیل و دو نیروی مهم نیابتی تهران، حزب الله و حماس، و همچنین تضعیف ساختار و موقعیت آنان باشد.
آیا جمهوری اسلامی هم در نتیجۀ تضعیف نیروهای نیابتی اش احساس ضعف یا خطر میکند و آیا می تواند موقعیت گذشتهاش را در سوریه و لبنان بازسازی کند؟
مئیر جاودانفر، پژوهشگر مسائل خاورمیانه در دانشگاه رایخمن در اسرائیل در پاسخ به این پرسش از جمله گفته است :
جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر می کوشد حضور و مداخلۀ خود را در سوریه و لبنان پُررنگ کند. اما، این تلاش بیشتر ناشی از نگرانی جمهوری اسلامی از وضعیت خود در این دو کشور به ویژه پس از ضربات اسرائیل به حزبالله و حماس و دیگر نیروهای حکومت ایران در سوریه و منطقه است.
جمهوری اسلامی ایران نگران است که ادامۀ جنگ در لبنان موقعیت و نفوذ آن را در کل منطقه به خطر بیندازد. به گفتۀ ارتش اسرائیل، در نتیجۀ حملات این کشور دست کم پنجاه درصد توان نظامی حزبالله از بین رفته است و این خوب برای حکومت ایران بسیار نگرانکننده است. در واقع، با حملات بی وقفۀ نیروی هوایی اسرائیل هر روز میلیاردها دلار سرمایهگذاری جمهوری اسلامی ایران آنهم طی سالیان در حزبالله لبنان دود شده و به هوا میرود.
نحوۀ استقبال از علی لاریجانی و همراهانش در فرودگاه بیروت نشان داد که تضعیف محسوس حزبالله نیروهای منتقد این گروه در لبنان را تقویت کرده است، زیرا مردم لبنان از دیرباز می دانند که حزب الله نیروی نیابتی و تحت الامر حکومت ایران است و جنگی را با اسرائیل در هشتم اکتبر سال گذشته آغاز کرده که به هیچ وجه مورد قبول مردم لبنان نیست.
اگر اسرائیل بتواند با کمک آمریکا و روسیه بشار اسد را متقاعد کند که حضور نظامی تهران در سوریه و انتقال اسلحه برای حزبالله از طریق خاک این کشور به سود حکومت دمشق نیست، آنوقت می توان گفت که تقویت نیروهای نیابتی ایران برای جمهوری اسلامی حقیقتاً دشوار خواهد شد.
اگر دولت آیندۀ آمریکا بتواند با تشدید تحریمهای خود اقتصاد ایران را به لبۀ پرتگاه سوق دهد آنوقت تسلیم جمهوری اسلامی، تجدید نظر آن در سیاستهایش دور از انتظار نخواهد بود. رهبران جمهوری اسلامی بارها ثابت کردهاند – نظیر جنگ ایران و عراق و نوشیدن جام زهر از سوی روحالله خمینی – که تا زمانی که بحرانها برایشان حیاتی و سرنوشتساز نشوند حاضر به تجدیدنظر در مقاصد و سیاستهای خود نیستند.
یک بخش از دشواری کار ناشی از این است که صدور انقلاب و بحران در منطقه برای بخشی از حکومت اسلامی ایران بسیار نان و آب آور است و این بخش از حکومت نمیتواند به سادگی از این نان و آب دست بکشد. برای این گروه اصلاً مهم نیست که ادامۀ این رویه و سیاست به سود منافع ملی ایران هست یا نه. مسئلۀ اصلی آنان این است که چقدر می توانند برای استمرار این سیاست بودجه بگیرند. بحث، بحث پول است. همین. بنابراین، این دست از نیروهای حکومت اسلامی تا آنجا که می توانند به سیاست صدور انقلاب و ادامۀ جنگ در منطقه ادامه میدهند. اما، اگر بیطرفانه و به طور عقلانی به قضایا نگاه کنیم، ناگزیر از این اعتراف هستیم که سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به نیروهای نیابتی و صدور انقلاب کاملاً شکست خورده است. چرا؟ چون یکی از اهداف تشکیل نیروهای نیابتی این بود که این نیروها به جای حکومت ایران به اسرائیل حمله کنند. اکنون، اما، در نتیجۀ شکست این سیاست، جمهوری اسلامی ناچار بوده در حمایت از نیروهای نیابتیاش دو بار به اسرائیل حمله کند و در واکنش اسرائیل نیز با حملۀ مستقیم به اهداف نظامی ایران در این کشور صدمات سنگینی به حکومت ایران به ویژه به صنعت موشکی و پدافند هوایی این کشور وارد آورد.
مجید محمدی : علی خامنهای با آغاز کردن جنگ علیه اسرائیل خطاهای راهبردی بزرگی مرتکب شد و در واقع فرآیند نابودی جمهوری اسلامی و همچنین نابودی کشور را آغاز کرد. وضعیت او شبیه وضعیت خمینی و پذیرش قطعنامۀ ٥٩٨ از سوی اوست. اگر آقای خامنهای جام شوکران جدید را بنوشد و دست از آتش افروزی بردارد قدرتهای منطقهای و جهانی به ویژه آمریکا رابطه متناسبی با جمهوری اسلامی ایران برقرار خواهند کرد. اما، جمهوری اسلامی با دشمن داخلی خود که همان اکثریت بزرگ مردم ناراضی است درگیر خواهد شد.
در بیست و ششم اکتبر گذشته نیروی هوایی اسرائیل با هدف قرار دادن و منهدم کردن سامانههای دفاعی و تأسیسات موشکی ایران عملاً آسمان این کشور و خود ایران را در مقابل هر گونه حملۀ احتمالی آینده بی دفاع ساخت. آیا در چنین وضعیتی ممکن است رهبران ایران از نو مرتکب خطای محاسباتی شده و تهدیدهای مجدد خود را علیه اسرائیل به اجرا بگذارند. در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر، مجید محمدی، نویسنده و پژوهشگر مقیم آمریکا از جمله گفته است :
"خطابهخوانیهای مقامات جمهوری اسلامی پس از حملۀ اخیر اسرائیل به ویژه پس از کشته شدن حسن نصرالله و اسماعیل هنیه نسبت به گذشته سطح نازلتری دارند، هر چند مقامات ایران ناگزیرند برای حفظ و راضی نگه داشتن پایگاه اجتماعی خود به اظهارات تهدیدآمیزشان ادامه دهند.
علی خامنهای در انجام دو حملۀ موشکی خود به اسرائیل، دچار خطاهای راهبردی جدّی شد. در این میان به سه نمونه اشاره می کنم : خامنهای و دیگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران بدون شک از ضعف و آسیب پذیری شدید دفاع هوایی ایران در مقابل قدرت هوایی اسرائیل با اطلاع بودند. دومین خطای علی خامنهای و سایر رهبران جمهوری اسلامی نادیده گرفتن بی پشتوانگی حکومت در جنگی است که خود جمهوری اسلامی با حملات موشکیاش به اسرائیل به راه انداخته است. در واقع، مردم ایران به هیچ وجه احساس نمیکنند که جنگی که جمهوری اسلامی آغاز کرده یک جنگ ملی است. خطای سوم عبارت از این است که فرآیند آغاز شده توسط جمهوری اسلامی در اصل یک فرآیند خودنابودی است. جمهوری اسلامی با آغاز کردن جنگ و درگیر کردن خود در آن فرآیند نابودی خود و همچنین نابودی کشور را آغاز کرده است.
با این حال، من گمان می کنم که علی خامنهای و سایر رهبران ایران از حملۀ اخیر اسرائیل درس گرفته باشند به ویژه این که این حمله آسمان ایران را اکنون بی دفاع کرده است. اما، اگر علی خامنهای تصمیم جنون آمیز دیگری بگیرد، یعنی اگر مجدداً دستور حمله به اسرائیل را صادر کند آنوقت خطرات حقیقتاً جدّی در انتظار رژیم اسلامی ایران خواهند بود از جمله حملۀ مستقیم به بیت رهبری در خیابان پاستور.
امروز دست های جمهوری اسلامی در منطقه بسیار ضعیف شدهاند. قدرت نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران از قبیل حزب الله و حماس... به زیر یک سوم کاهش یافته است. جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران دیگر نمیتوانند از این پس در مقابله با اسرائیل روی این نیروها حساب کنند. افزون بر این، حملۀ اخیر اسرائیل به پایگاهها و تأسیسات نظامی و موشکی ایران به حکومت ایران و کشورهای منطقه نشان داد که تا کجا نظام اسلامی ایران آسیبپذیر است. این حکومت حتا نتوانسته طی سی و پنج سال گذشته یک پناهگاه در کشور بسازد و تمام تخم مرغهای خود را در سبد برنامۀ موشکیاش چیده بی آنکه امکان دفاعی مطمئنی داشته باشد.
در وضعیت فلاکت بار اقتصادی کشور، حکومت دائماً بر بودجههای نظامی اش می افزاید و همزمان از بودجههای رفاهی مردم میکاهد. و این به این معنا است که خطر اعتراضات مردمی بیش از پیش بیخ گوش رژیم اسلامی است. پیروزی محتمل دونالد ترامپ در انتخابات پنجم نوامبر آمریکا وضع را برای رژیم ایران سختتر خواهد کرد. زیرا ترامپ بسیار محکمتر از دموکراتها از اسرائیل دفاع خواهد کرد و در کنار آن علیه جمهوری اسلامی خواهد ایستاد. با کنار هم نهادن مجموعۀ این عوامل می توان به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی از پاسخگویی به واکنش نظامی اسرائیل صرف نظر می کند یا مثلاً آن را به تعویق می اندازد به این امید که موضوع رفته رفته فراموش شود.
در مجموع من وضعیت امروز رژیم ایران و علی خامنهای را شبیه وضعیت خمینی در پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامۀ ٥٩٨ از سوی او می بینم. امروز علی خامنهای یک رهبر سالخورده ٨٥ ساله است و سران حکومت ایران نیز نیک می دانند که او در سرازیری افتاده است. بنابراین، اگر آقای خامنهای جام شوکران جدید را بنوشد و دست از آتش افروزی بردارد قدرتهای منطقهای و جهانی به ویژه آمریکا رابطه متناسبی با جمهوری اسلامی ایران برقرار خواهند کرد. اما، شرایط داخلی کشور دیگر بسان اواخر دهۀ شصت نیست. امروز مردم ایران به شدت ناراضی هستند و ناراضیان شامل بیش از نود درصد ایرانیان می شود. بنابراین، جمهوری اسلامی ایران به ناگزیر با دشمن داخلی خود که همان اکثریت بزرگ مردم ایران است با استفاده از ابزار همیشگی سرکوب درگیر خواهد شد...
امیر طاهری : "اسرائیل در حملۀ اخیرش نه مواضع سپاه پاسداران، بلکه مواضع تحت کنترل ارتش سنتی ایران را هدف گرفت. ای بسا اسرائیلیها بر این گمان باشند که میتوانند با سپاه به عنوان گرداننده اصلی جمهوری اسلامی به تفاهمهایی برسند. آقای نتانیاهو در پی یک جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی نیست. او بیشتر در پی بریدن دستهای جمهوری اسلامی در منطقه است و این کار را میتواند بکند و تا حدود زیادی نیز انجام داده است..."
شنبه ٢٦ اکتبر اسرائیل چنانکه وعده داده بود در حملهای تلافیجویانه تأسیسات و پایگاههای نظامی و تسلیحاتی حکومت ایران را بمباران کرد و مسئولیت آن را هم برعهده گرفت. با این حمله حکومت ایران از قرار در تنگنا قرار گرفته و این تنگنا را می توان به وضوح در نخستین واکنش علی خامنهای تشخیص داد به این معنا که حکومت ایران نمیتواند به حملۀ اسرائیل پاسخ ندهد و در عین حال نگران است که با پاسخ خود به اسرائیل به مرور وارد جنگ تمام عیاری بشود که بعید است بتواند از آن به سلامت خارج شود.
چه دورنمایی می توان برای وضع به وجود آمده پیش بینی کرد؟ در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر امیر طاهری، نویسنده و روزنامهنگار، از جمله گفته است :
"به نظر من هر دو طرف، اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران، تمایلی برای وارد شدن به یک جنگ تمامعیار ندارند. راهبرد نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، این است که نخست نیروهای نیابتی حکومت ایران را از بین ببرد و سرانجام و در صورت لزوم به سراغ رژیم جمهوری اسلامی ایران برود.
در جمهوری اسلامی هم اوجب واجبات حفظ رژیم اسلامی است. علی خامنهای بر این اعتقاد است که این رژیم باید به هر قیمتی ولو بهایی سنگین حفظ شود، زیرا، اگر رژیم حفظ بشود از نو میتوان نیروهای نیابتی را بازسازی کرد. به همین خاطر، در حال حاضر دو طرف، یعنی اسرائیل و حکومت ایران، تلاش میکنند زمان بخرند. آقای نتانیاهو میخواهد نشان بدهد که توانسته نیروهای نیابتی رژیم اسلامی را از بین ببرد و آقای خامنهای میخواهد نشان بدهد که رژیم اسلامی ایران همچنان پابرجاست.
در هر حال، جنگی که اکنون به رویارویی مستقیم میان اسرائیل و حکومت ایران تبدیل شده دشواریهایی برای جمهوری اسلامی ایران به وجود آورده است و در این میان مهمترین آسیب به دکترین دفاعی جمهوری اسلامی وارد آمده است. میدانیم که دکترین دفاعی جمهوری اسلامی بر چهار پایه استوار بوده است. نخست ارتش بیست میلیون نفری آقای خمینی که امروز دیگر وجود خارجی ندارد. دوم تبدیل شدن جمهوری اسلامی به بزرگترین قدرت موشکی و پهپادی منطقه که تا حدودی نیز متحقق شده است. سومین پایه دکترین دفاعی حکومت ایران، نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی بوده و بالاخره چهارمین پایه آن تولید سلاح اتمی که اکنون و به دلایل گوناگون به حال تعلیق درآمده است. بنابراین، دکترین دفاعی جمهوری اسلامی اکنون در یک وضعیت آشفته است و آقای خامنهای و مشاورانش بدون تردید این را خوب میدانند.
ولی چون جنگ ادامه دیپلماسی است و رژیم ایران ناتوان از جنگیدن شاید در درون جمهوری اسلامی کسانی باشند که اکنون خواستار بازگشت به دیپلماسی باشند، هر چند شخصاً چشمم آب نمیخورد که حکومت ایران قادر به انجام چنین تحولی باشد. از یاد نبریم که اسرائیل در حملۀ اخیرش نه مواضع سپاه پاسداران، بلکه مواضع تحت کنترل ارتش سنتی ایران را هدف گرفت. ای بسا اسرائیلیها بر این گمان باشند که میتوانند با سپاه به عنوان گرداننده اصلی جمهوری اسلامی به تفاهمهایی برسند. در نزدیکی خرم آباد و کرمانشاه دو پایگاه بزرگ نیروی قدس هم قرار دارد که اسرائیل از حمله به آنها خودداری کرد. در واقع از خلال حملات صورت گرفته از سوی اسرائیل می توان به نوعی یک "گفتوشنود" خصمانه یا باصطلاح "موشکانه" را تشخیص داد.
افزون بر این، اسرائیل نیز در موقعیتی نیست که بتواند وارد یک جنگ درازمدت شود. هم اکنون اقتصاد اسرائیل تحت فشار است. ارتش اسرائیل یک ارتش احتیاطی است و این کشور نمیتواند در درازمدت جوانانش را از اقتصاد خارج و وارد جنگ کند بی آنکه جایگزینی برای آنان در نظر بگیرد. ١٣٥ هزار کارگر فلسطینی نوار غزه و کرانه غربی رود اردن که در اقتصاد اسرائیل فعال بودند، اکنون از کار محروم شدهاند. به همین خاطر آقای نتانیاهو در پی یک جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی نیست. او بیشتر در پی بریدن دستهای جمهوری اسلامی در منطقه است و این کار را میتواند بکند و تا حدود زیادی نیز انجام داده است...
در این اوضاع، پیروزی احتمالی دونالد ترامپ در انتخابات پنجم نوامبر شاید بی تاثیر بر وقایع جاری منطقه نباشد. به نظر می رسد که در قیاس با دولت پیشین خود، دولت احتمالی آینده دونالد ترامپ از انضباط و نظم بیشتر و شخصیتهای بادانشتری برخوردار باشد. با این حال، نباید از یاد ببریم که آقای ترامپ یک شخص معاملهگر است و خودش نیز همواره تأکید کرده که حاضر است با هر رژیمی معامله کند. اما، در قیاس با رؤسای جمهور دموکرات، نظیر اوباما یا بایدن، آقای ترامپ حاضر نیست یواشکی و پشت پرده مذاکره کند. آقای ترامپ باید حتماً با طرف معامله عکس یادگاری بگیرد. او اگر با رژیم ایران معامله کند باید با آقای خامنهای عکس بگیرد. میخواهم بگویم با آقای ترامپ معلوم است چه چیزی رو میز است و چه چیزی نیست. این امر اما در مورد خانم کاملا هریس صادق نیست."
مئیر جاودانفر : "پرتاب صدها موشک از سوی جمهوری اسلامی به روی اسرائیل دکترین آقای نفتالی بنت را در این کشور تقویت و همۀ احزاب اسرائیل از چپ تا راست را متقاعد کرد که دیگر جنگیدن با نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران بیفایده است و به جای آن اسرائیل باید سر اختاپوس در تهران را بزند و وارد یک جنگ درازمدت با خود جمهوری اسلامی ایران بشود. به همین خاطر، پاسخ قریبالوقوع اسرائیل به حملۀ موشکی ایران پاسخ آخر این کشور نخواهد بود و رهبران اسرائیل به این نتیجه رسیدهاند که زمان جنگ مستقیم با رژیم ایران فرا رسیده است."
در ده روز گذشته کمتر روزی است که رهبران اسرائیل پاسخی "مرگبار" و پشیمانکننده به آخرین حملۀ موشکی رژیم ایران را وعده نداده باشند. به مرور که این تهدیدها (و البته تهدیدهای متقابل رژیم ایران) افزایش می یابند، نگرانیهای بینالمللی نیز نسبت به عواقب پاسخ نظامی اسرائیل به ایران بیشتر می شوند و در این بین مهمترین نگرانی این است : آیا خطر این وجود ندارد که پاسخ اسرائیل – نظیر بمباران تأسیسات نفتی و اتمی ایران – نهایتاً آب به آسیاب حکومت ایران بریزد و نتیجۀ معکوس بدهد یعنی موقعیت آن را تحکیم کرده و عملاً مردم ایران را برای دستیابی به آزادی و دموکراسی منفعل و مأیوس کند.
مئیر جاودانفر، پژوهشگر و مدرس مسائل ایران و خاورمیانه در دانشگاه رایخمن در اسرائیل، در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر از جمله گفته است:
دو متغّیر در تصمیمگیری نتانیاهو برای حمله به ایران
"نوع و نحوۀ پاسخ اسرائیل به حملۀ موشکی حکومت ایران به عوامل و متغّیرهای متعدد بستگی دارد. یکی از آنها گزارش سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل (موسوم به "آمان") و گزارش سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل (موساد) است. این دو سازمان همراه با گزارشهای خود به نخست وزیر اسرائیل توصیه خواهند کرد که چه جاهایی را در داخل ایران و به چه دلیل باید هدف قرار بدهد. آقای نتانیاهو هم میتواند توصیههای این دو نهاد را در تصمیمگیری خود لحاظ کند یا بپذیرد هم میتواند همۀ آنها را نادیده گرفته و شخصاً اهداف دیگری را پیشنهاد کند.
متغّیر دوم در پاسخ اسرائیل به حملۀ موشکی ایران، دولت آمریکا است، زیرا، دولت آمریکا علاوه بر این که مهمترین تأمین کنندۀ سلاح برای اسرائیل است، مهمترین متحد راهبردی اسرائیل نیز به شمار میرود. بنابراین، آقای نتانیاهو ناگزیر است که نگرانیهای آمریکا را نیز در تصمیم خود در نظر بگیرد. در هر حال به نظر میرسد که هفتۀ آینده آقای نتانیاهو تصمیم خود را خواهد گرفت.
از نظر اسرائیل مردم ایران با رژیم اسلامی همدلی نمیکنند
آنچه بر اساس تجارب و سوابق میتوان گفت این است که اسرائیل رهبران ایران را نخواهد زد یا طوری نخواهد زد که منجر به سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران بشود. هر تصمیمی که آقای نتانیاهو بگیرد هدفش تضعیف قدرتهای نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران است. بمباران تأسیسات اتمی ایران هم محتمل است و رژیم ایران نخواهد توانست با اتکاء به بمباران این اهداف مردم این کشور را به سود اهداف خود بسیج کند. ما دیگر در دهۀ شصت زندگی نمیکنیم و چنین نگرانی هم در اسرائیل وجود ندارد که حملۀ این کشور به زیرساختهای رژیم اسلامی همدلی مردم ایران را با حکومت فقها در پی داشته باشد. وانگهی مردم ایران خوب می دانند که این جنگ را جمهوری اسلامی با اسرائیل آغاز کرده و نه بالعکس. اسرائیل نه مرز مشترک با ایران دارد نه خاک این کشور را تهدید و اشغال کرده است. اسرائیل حتا در دورۀ جنگ هشت ساله به ایران نیز کمک کرده و روابطاش با ایران قبل از انقلاب عالی بود.
مردم ایران خوب می دانند که روحالله خمینی و علی خامنهای از روز اول آغازگر جنگ علیه اسرائیل بودهاند و گمان نمیکنم که حملۀ اسرائیل حال میخواهد به تأسیسات اتمی حکومت اسلامی باشد یا به تأسیسات نفتی و دیگر زیرساختهای آن به انسجام و وحدت حکومت و ملت در ایران منجر شود. دورۀ این حرفها گذشته است...
اسرائیل معتقد است که زمان جنگ مستقیم و درازمدت با رژیم ایران فرا رسیده
از دورۀ آقای نفتالی بنت تغییری در دکترین اسرائیل در قبال حکومت ایران شکل گرفت. آقای بنت جمهوری اسلامی را به اختاپوسی تشبیه میکرد که از طریق بازوان یا در اصل نیروهای نیابتی متعددش با اسرائیل میجنگد و با پنهان شدن در پس این نیروها برای خود نوعی مصونیت هم ایجاد کرده است. به همین خاطر آقای بنت پیشنهاد و تأکید میکرد که اسرائیل باید از این پس به جای جنگیدن با بازوهای اختاپوس مستقیماً رأس آن را در تهران نشانه بگیرد. پرتاب صدها موشک از سوی جمهوری اسلامی به روی اسرائیل دکترین آقای بنت را در این کشور تقویت و تثبیت کرد و همۀ احزاب اسرائیل از چپ تا راست را متقاعد ساخت که از این پس جنگیدن با نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران بیفایده است و به جای آن اسرائیل باید وارد یک جنگ درازمدت با خود جمهوری اسلامی ایران بشود. به همین خاطر، به نظر من پاسخ آتی اسرائیل به حملۀ موشکی ایران پاسخ آخر این کشور نخواهد بود و رهبران اسرائیل حال به این نتیجه رسیدهاند که زمان جنگ مستقیم با ایران فرا رسیده است.
آنچه واضح است این است که آقای نتانیاهو این مسیر را تا آخر ادامه خواهد داد. الان دیگر حتا سرنوشت گروگانهای اسرائیلی در دست حماس برای او مهم نیست یا دست کم اصلاً دیگر اولویت او نیست. تمام توجه نتانیاهو بر قدرت جمهوری اسلامی ایران و موشکهای حزبالله متمرکز شده است. در قیاس با این هدف سرنوشت گروگانهای اسرائیلی، این که حتا آنان به دست حماس کشته شوند برای نتانیاهو موضوعی کاملاً فرعی و حتا بیاهمیت است. نفتالی بنت هم اگر جای نتانیاهو را دو سال دیگر بگیرد، دقیقاً همین سیاست را در قبال جمهوری اسلامی ایران دنبال خواهد کرد.
همانطور که گفتم دیدگاه راهبردی جدیدی در اسرائیل شکل گرفته و آنچه موجب این تغییر راهبردی شده موضع حمایتگرانۀ رهبران جمهوری اسلامی از حماس پس از حملۀ این گروه به اسرائیل در هفتم اکتبر سال گذشته بود. در واقع جمهوری اسلامی ایران از هر فرصتی استفاده میکند تا به اسرائیل بفهماند و بگوید : "ما، یعنی جمهوری اسلامی، دشمن خونی اسرائیل هستیم. ما بزرگترین دشمن اسرائیل هستیم و از هر کس که بخواهد اسرائیل را نابود کند حمایت میکنیم."
اکنون دیگر به نظر من جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی آغاز شده و احزاب چپ و راست در اسرائیل راه دیگری جز جنگ با جمهوری اسلامی نمی بینند. دیگر حتا از دست روسها و چینیها هم برای میانجگری کاری ساخته نیست. روسها که دیگر حتا کمترین اعتباری در اسرائیل ندارند.
در حال حاضر تضعیف جمهوری اسلامی توسط اسرائیل به سود ایالات متحد آمریکا و اروپا است. بنیامین نتانیاهو در حال حاضر مصمم است که قدرت موشکی حزبالله را نابود و همزمان از هر فرصتی برای حملۀ مستقیم به کلیه تأسیسات وابسته به حکومت اسلامی ایران استفاده کند.
منشه امیر : وقت آن رسیده که کشورهای غربی – آمریکا و اروپا – خطر اختاپوس رژیم اسلامی را دریابند و به مردم ایران یاری برسانند تا خود و ملتهای منطقه و جهان را از شر رژیم ظالم اسلامی ایران رها سازند. حکومت ایران یک قدرت از هم پاشیده است بدون یک نیروی نظامی منسجم و مؤثر و در عین حال درگیر کوه مشکلات اقتصادی و نارضایتیهای گستردۀ اجتماعی...
یک سال پیش در چنین روزی هزاران نفر از نیروهای حماس در حملهای بی سابقه و غافلگیرانه به اسرائیل بیش از ١٢٠٠ اسرائیلی را که اغلب غیرنظامی بودند قتل عام کردن و بیش از ٢٥٠ شهروند اسرائیلی را نیز ربوده و به گروگان گرفتند. طولی نکشید که واکنش اسرائیل به این حمله از جنگ با حماس در غزه فراتر رفت و به جنگ با کلیه نیروهای نیابتی حکومت ایران از لبنان تا عراق و سوریه و یمن بدل شد. اکنون با دو حملۀ موشکی تلافیجویانۀ تهران به اسرائیل در سیزدهم آوریل و سوم اکتبر گذشته این جنگ برای اولین بار به رویارویی مستقیم نظامی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران بدل شده و می رود شاید سرنوشت حکومت ایران و خاورمیانه را به هم گره بزند.
چگونه می توان این تحول سریع را توضیح داد؟ از خلال جنگ با نیروهای نیابتی تهران و خود رژیم اسلامی ایران، خاورمیانه و جهان برای اولین بار با کدام معضل کلیدی مواجه شدهاند؟
در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر، منشه امیر، کارشناس مسائل خاورمیانه در اسرائیل، از جمله گفته است :
"٤٦ سال پیش خمینی اعلام کرد که مهمترین هدف او و حکومت تازه تأسیساش صدور انقلاب اسلامی و در نتیجه سلطه بر خاورمیانه است. او با شعار "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" این اولویت را اعلام کرد و در دستور کار قرار داد. اگر چه در آغاز هیچکس خیالبافیهای خمینی و رژیم اش را جدی نگرفت، اما، حکومت اسلامی به مرور و با تشکیل گروههای مختلف نیابتی تمام امکانات و ثروتهای ایران را صرف عملی کردن همین توهم یعنی تسلط بر خاورمیانه و نابودی اسرائیل کرد.
اکنون، اما، وقت آن رسیده که کشورهای غربی – آمریکا و اروپا – خطر اختاپوس رژیم اسلامی را دریابند و به مردم ایران یاری برسانند تا خود و ملتهای منطقه و جهان را از شر رژیم ظالم اسلامی رها سازند.
ضرباتی که رژیم ایران و دو نیروی مهم نیابتی اش – حماس و حزبالله – طی هفتهها و ماه های گذشته متحمل شدند، نهایتاً خود رژیم اسلامی ایران را بر سر این دو راهی قرار داده که یا با دنبال کردن سیاست انفعالی خود ضعف خویش را نمایش بدهد یا علیه اسرائیل دست به حملات مستقیم و محدود بزند، نظیر حملات موشکی سیزده آوریل و سوم اکتبر گذشته که در عمل به جای نمایش قدرت به نمایش ضعف حکومت اسلامی بدل شدند.
با تحولات جاری در واقع دکترین جنگ نیابتی جمهوری اسلامی ایران علیه اسرائیل شکست خورد و نفرتی که امروز در جهان عرب و مسلمان علیه رژیم اسلامی ایران مشاهده میشود بعضاً گواه همین شکست است. حال باید امیدوار بود که کشورهای غربی نیز متقاعد شوند که رژیم اسلامی ایران قابل تغییر و تربیت نیست و دست اسرائیل را برای خنثی کردن تهدیدهای رژیم تهران به ویژه برنامۀ اتمی آن باز بگذارند.
مسلم است که رژیم ایران حزبالله و حماس نیست و مسلم است که رژیم ایران قدرتها و ظرفیتهایی دارد که حماس و حزبالله ندارند. اما، حکومت ایران یک قدرت از هم پاشیده است بدون یک نیروی نظامی منسجم و مؤثر و در عین حال درگیر کوه مشکلات اقتصادی و نارضایتیهای گستردۀ اجتماعی. در مقابل چنین رژیمی، اما، توانایی اسرائیل فقط به قدرت نظامی آن محدود نمی شود..."
قاسم شعلهسعدی : "شکست سیاست های منطقهای و داخلی خامنهای نتیجهای جز فروپاشی نظام اسلامی ندارد." حسن هاشمیان : "رهبران ایران خوب میدانند که در امتداد شکست حزباالله در لبنان، شکست خامنهای و نظام ولایت فقیه در تهران رقم خورده است."
جنگ غزه میان اسرائیل و حماس اکنون به جنگ گسترده میان اسرائیل و مهمترین نیروی نیابتی جمهوری اسلامی ایران، حزبالله لبنان، بدل شده که به اعتراف خود حسن نصرالله، رهبر این گروه، در روزهای گذشته متحمل سخت ترین ضربات امنیتی، انسانی، لجستیکی و نظامی خود شده است، آنهم البته در انفعال کامل مؤسس و حامی اصلی حزبالله، رژیم جمهوری اسلامی ایران.
شکست حزبالله در جنگ با اسرائیل چه تاثیری بر سیاست منطقهای رژیم ایران خواهد داشت که پیرو دکترین علی خامنهای بر جنگ نامتقارن به کمک نیروهای نیابتی – و در رأس آنها حزب الله لبنان به منظور پیشبرد اهداف سیاسی تهران در منطقه و جهان - متکی بوده است؟آیا از خلال شکست حزبالله با پایان یک دوره در دکترین سیاسی جمهوری اسلامی و یا آغاز پایان خود نظام اسلامی در ایران روبرو هستیم؟
حسن هاشمیان، کارشناس مسائل ایران و جهان عرب و قاسم شعلهسعدی حقوقدان و نمایندۀ پیشین مجلس شورای اسلامی به این پرسش ها و پرسش های دیگر پاسخ دادهاند.
حسن هاشمیان گفته است که "برای آقای خامنهای دشوار است بپذیرد که حزب الله زیر ضربات اسرائیل زمینگیر شده و نه فقط از نظر نظامی در مقابل اسرائیل، بلکه از نظر سیاسی در لبنان و در جهان عرب-مسلمان نیز شکست خورده است به طوری که اکنون جمهوری اسلامی ایران برای جلوگیری از ادامه و گسترش جنگ به التماس افتاده است. جمهوری اسلامی و خود علی خامنهای خوب میدانند که در چه بن بستی گرفتار شدهاند : اکنون زبده ترین کادرهای حزبالله در حال تلف شدن هستند و ادامۀ روند جاری نتیجۀ دیگری جز افزایش این تلفات ندارد. خلاصه این که چه از نظر نظامی و چه از نظر سیاسی هیچ دورنمایی برای بهبود اوضاع به سود علی خامنهای و حزبالله دیده نمی شود."
در ادامه قاسم شعلهسعدی افزوده است : "درست است که بر پایه ظواهر و قرائن موضع حزبالله و جمهوری اسلامی ایران تضعیف شده و ضربات وارده به حزبالله نیز قابل انکار نیستند. اما، عامل ایدئولوژیک را در دکترین آقای خامنهای و حزب الله نباید نادیده گرفت که بر اساس آن شهادت یا در واقع شکست هم نوعی پیروزی است، به ویژه این که حزبالله هنوز از موشکهای نقطهزن خود استفاده نکرده است. با این حال، تناقض در مواضع مقامات حکومت ایران در خصوص تواناییهای حزب الله در دفاع از خود کم نیست..."
با این حال، حسن هاشمیان معتقد است که "حکومت ایران و حزبالله وضعیت کنونی را پیشبینی نکرده بودند." هاشمیان می گوید : "جمهوری اسلامی ایران فکر می کرد که می تواند پس از حملات هفت اکتبر سازمان حماس به اسرائیل و سپس درگیری های محدود میان اسرائیل و حزبالله اهرمی برای تعامل و معامله با غرب به دست بیاورد و از این رهگذر علاوه بر پروندۀ اتمی، در خصوص موقعیت خود در منطقه نیز امتیازهایی بگیرد. اکنون، اما، به گفتۀ هاشمیان، "عکس این انتظارات روی داده است : جمهوری اسلامی نه فقط هیچ امتیازی دریافت نمیکند، بلکه سخت در مخمصه افتاده است. الان تمام اعضای کادر مرکزی حزبالله که تحت فرمان و نظر حسن نصرالله کار می کردند جملگی کشته شدهاند. به این ترتیب، حزبالله با وضعیت بی سابقهای روبرو شده است و نه فقط از نظر نظامی در مقابل اسرائیل، بلکه از منظر موقعیت خود در آیندۀ سیاسی لبنان در وضعیتی شکننده و بی سابقه قرار گرفته است. از این پس حزب الله دیگر نمیتواند برتری خود را در لبنان و نسبت به دیگر احزاب سیاسی این کشور حفظ کند. تنها گزینهای که برای جمهوری اسلامی باقی مانده جنگ با اسرائیل است که در اصل به معنای سقوط نظام ولایت فقیه در تهران خواهد بود. در واقع ورود در چنین ماجراجویی برای رژیم اسلامی ایران بسیار پُر بسامد خواهد بود."
قاسم شعلهسعدی در ادامه تصریح کرده است که در اصل "کل سیاست منطقهای جمهوری اسلامی در دورۀ علی خامنهای و ابزار و آلات این سیاست به شکست انجامیدهاند." به گفتۀ او "آقای خامنهای دقیقاً در وضعیتی مشابه وضعیت آقای خمینی در پایان جنگ هشت ساله با عراق قرار گرفته است که عاقبت به نوشیدن جام زهر از سوی وی منتهی شد. اکنون آقای خامنهای نیز در موقعیت نوشیدن جام زهر قرار گرفته است با این تفاوت که اگر در پایان جنگ ایران و عراق اکثریت جامعۀ ایران هنوز از خمینی حمایت میکردند، امروز اکثریت بزرگ مردم ایران مخالف جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای هستند. افزون بر این، اوضاع مالی کشور در حال حاضر بسیار بحرانی و نگرانکننده است – یعنی همان عاملی که خمینی را به پذیرش قطعنامۀ ٥٩٨ واداشت. البته عوامل دیگری نظیر نتیجۀ انتخابات آیندۀ آمریکا یا اقدام های روسیه بر روند تحولات ایران بی تاثیر نخواهند بود... اما، آنچه مسلم است این است که سیاستهای آقای خامنهای چه در داخل و چه در منطقه شدیداً شکست خوردهاند به طوری که خود آقای پزشکیان اعتراف میکند که دولت او پول برای خریدن گندم، دارو و نهادههای کشاورزی ندارد. خلاصه این که وضع آنقدر وخیم است که آقایان نمی توانند و شجاعت آن را ندارند به شکست خود اعتراف کنند. چون اگر بخواهند اعتراف کنند باید اولاً از مردم ایران عذرخواهی کرده و کنار بروند و ثانیاً بسیاری شان نیز باید محاکمه شوند چون مملکت را به چنین وضع فلاکت باری دچار ساختهاند. این جنگی که اینها از چهل سال پیش با اسرائیل راه انداختهاند واقعاً ابلهانه و پر هزینه بوده است. چرا ما باید با اسرائیل و غرب در جنگ میبودیم؟ کشوری که با داشتن یک درصد مساحت جهان دارای حدود ده درصد ثروت های جهان است به چنان وضع خفتباری دچار شده که سه چهارم جمعیت اش محتاج یک بستۀ حمایتی تحقیرآمیز است."
به گفتۀ حسن هاشمیان، "علی خامنهای و نظام او تاکنون به دلیل فقدان مشروعیت در داخل کشور، می کوشیدند مشروعیت نداشتۀ خود را از نیروهای نیابتی شان در منطقه بگیرند. حالا با شکست نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی، عمق استراتژیک جمهوری اسلامی به یاری همین نیابتی ها بی معنا و شکستخورده شده و به مثابۀ شکست نیز در داخل سرشکن خواهد شد. خودشان خوب می دانند که در امتداد شکست حزبالله شکست جمهوری اسلامی در تهران رقم خورده است."
قاسم شعله سعدی در پایان گفته است : "در قیاس با خمینی در پایان جنگ ایران و عراق، خامنهای از آغاز فاقد هر گونه مشروعیت بود و این فقدان حقانیت یا مشروعیت امروز بیش از هر زمان تشدید شده است. لذا شکست سیاست های منطقهای و داخلی خامنهای نتیجهای جز فروپاشی نظام اسلامی ندارد به ویژه این که اکثریت بزرگ مردم ایران در قیاس با دورۀ پایانی خمینی امروز خواستار سقوط و براندازی این نظام هستند و این را خود خامنهای نیز خوب فهمیده است. مردم دیگر حتا به او فرصت نخواهند داد که با توطئه پسرش را جانشین خود کند..."
منشه امیر : رژیم ایران آنقدر در وضعیت شکننده و بحرانی است که وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد. ورود رژیم ایران در جنگ در حمایت از حزب الله دست اسرائیل را برای بمباران پالایشگاهها و تأسیسات موشکی و اتمی... حکومت ایران باز خواهد گذاشت و این به فروپاشی رژیم اسلامی و پیروزی مردم این کشور بر جمهوری اسلامی منجر خواهد شد. با این حال، رژیم ایران حاضر است تا آخرین قطرۀ خون فلسطینیها علیه اسرائیل بجنگد.
چرخشی که رهبران اسرائیل طی روزهای گذشته در سیاست جنگی خود اعلام کرده بودند با عملیات هفتۀ گذشته این کشور که به نابودی فرماندهان ارشد نظامی حزب الله انجامید آغاز شد. از قرار بمباران زیرساخت های نظامی و لجستیکی حزبالله ادامۀ همین چرخش است و شواهد نشان می دهند که این حملات و به تبع پاسخ های موشکی حزب الله در روزها و هفتههای آینده شدت خواهند گرفت.
آیا اسرائیل نگران نیست که تشدید درگیری ها با حزبالله به ورود مستقیم حکومت ایران در جنگ در حمایت از مهمترین متحد و بازوی نظامی آن در منطقه، یعنی حزب الله، منجر شود و در نتیجه آتش جنگ در مناطق گستردهتری از خاورمیانه شعله ور گردد؟
منشه امیر، تحلیلگر و کارشناس مسائل خاورمیانه در اورشلیم در پاسخ به این سئوال و سئوالات دیگر از جمله گفته است :
شرایط سیاسی-اجتماعی و اقتصادی رژیم ایران در حال حاضر آنقدر وخیم و بحرانی و متزلزل است که رهبران رژیم اسلامی به صلاح خود نمیدانند که وارد جنگ با اسرائیل بشوند. ورود رژیم اسلامی ایران در جنگ، دست اسرائیل را برای بمباران زیرساختهای حکومت ایران (پالایشگاه ها، تأسیسات موشکی و اتمی...) باز خواهد گذاشت. نتیجۀ محتمل چنین سناریویی فروپاشی رژیم ایران و پیروزی مردم این کشور بر جمهوری اسلامی خواهد بود.
به پیروی از نظر روحالله خمینی که حفظ نظام اسلامی ایران را اوجب واجبات میدانست ولو به بهای تعطیل کردن اصول و مبانی اسلام، رژیم اسلامی ایران خودش وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد، اگر احساس کند که چنین جنگی فروپاشی آن را در پی خواهد داشت. بر اساس یک ضرب المثل اسرائیلی، رژیم ایران، اما، حاضر است تا آخرین قطرۀ خون اعراب و فلسطینیها با اسرائیل بجنگد.
با این حال، نه اسرائیل نه حزبالله خواستار یک جنگ تمامعیار نیستند. اکنون یازده ماه است که حزبالله بدون هیچ دلیلی و صرفاً به بهانۀ حمایت از حماس شهرهای اسرائیل را بمباران میکند بدون آنکه هیچ اختلافی میان اسرائیل و لبنان وجود داشته باشد. در نتیجۀ این حملات بین شصت تا صد هزار نفر از اهالی شمال اسرائیل آواره شدهاند. از نظر اسرائیل این وضع نه قابل تحمل است نه قابل دوام و به همین دلیل کابینۀ اسرائیل بازگرداندن این افراد به خانهها و شهرهایشان را در فهرست اولویتهای جنگی خود قرار داده است.
این امر منجر به بالا گرفتن جنگ میان این کشور و حزبالله شده و ارتش اسرائیل شمار بالایی از فرماندهان ارشد حزبالله را از بین برده و حزب الله نیز متقابلاً با موشکباران کردن اسرائیل از خود واکنش نشان داده است. درست است که انفعال رژیم ایران در قبال وضعیت مهمترین متحدش، حزبالله، بی پی آمد نخواهد ماند. اما، آنچه بر رویکرد رژیم ایران حقیقتاً اثرگذار خواهد بود خشکاندن منابع مالی آن است. رژیم ایران نمیتواند تا بی نهایت پول هایی را که باید وقف بهبود وضعیت زندگی مردم ایران، پرداخت یارانههای نان و سوخت... شود، به نیروهای نیابتیاش اختصاص دهد.
در هر حال، از منظر اسرائیل یک چیز روشن است : جنگ با حزبالله تا تحقق هدف نهایی – یعنی بازگشت ساکنان نواحی شمالی اسرائیل به خانه هایشان –، یعنی تا به زانو درآمدن حزبالله ادامه خواهد یافت، مگر آنکه فشارهای آمریکا و اروپا باعث شود که اسرائیل حملات خود را به حزبالله متوقف یا محدود کند. در هر حال، اسرائیل هرگز تهدیدهای امنیتی حزبالله را تحمل نخواهد کرد...
جلال ایجادی : انقلاب مهسا در درجۀ اول انقلاب گسست یا گسست ها است : گسست از بنبستهای ذهنی و اجتماعی که فروپاشی بسیاری از تابوهای یک جامعۀ پدرسالار مذهبی را باعث شده و در ادامه رژیم اسلامی و ارزش های منسوخ آن را از اعتبار ساقط کرده است. به همین خاطر زنان مسئلۀ مرکزی دموکراسی آینده در ایران هستند. یعنی : یک دموکراسی لائیک که در آن شهروندان آزاد سرنوشت خود را در دست میگیرند.
دو سال از خیزش بی سابقۀ "زن، زندگی، آزادی" در پی قتل مهسا امینی توسط پلیس گشت ارشاد گذشت و دو سال است که این خیزش همچنان منشاء همبستگی ملی و جهانی و الهامبخش انگارههایی است که بدون آنها دیگر هیچ تغییر و تحول مثبتی در دورنما و آیندۀ ایران قابل تصور به نظر نمیرسد.
با این خیزش، مسئلۀ زن چه مقام و جایگاهی در گشودن افقهای تازه سیاسی در ایران به دست آورد و تا کجا انگارههای این خیزش قادرند منشاء خلاقیت و آفرینش یک جامعۀ حقیقتاً آزاد یا "اتونوم" باشند؟
در پاسخ به این سئوال و سئوالات دیگر، جلال ایجاد، نویسنده و جامعهشناس، از جمله گفته است :
"انقلاب مهسا در درجۀ اول انقلاب گسست یا گسست ها است. گسست از بنبستهای ذهنی و اجتماعی که بعضاً زمینۀ فروپاشی بسیاری از تابوهای یک جامعۀ پدرسالار و مذهبی را تشکیل دادهاند. در این معنا، انقلاب مهسا به فروپاشی تابوهای سنتی پدرسالارانه تجسم بخشید. در نتیجۀ این فروپاشی کل رژیم اسلامی ایران و ارزشهای منسوخ آن برای همیشه از اعتبار ساقط شدهاند.
مهمترین ویژگی نسلی که جنبش مهسا را پدید آورد حیات آن در بستر انقلاب بی وقفۀ جهانی در عرصۀ ارتباطات و همچنین پدیدهای است که از آن تحت عنوان "جهانی شدن" یاد میکنیم. این همزمانی گسست نسل امروز را از نسل یا نسلهای پیشین نیز میّسر ساخته است. شکی نیست که نسل کنونی خواستار آزادی در همۀ عرصه ها است که علاوه بر آزادی پوشش، آزادی بیان و دیگر حقوق و آزادیهای اساسی را دربر میگیرد.
در این بین، زنان مسئلۀ مرکزی دموکراسی آینده است که نسل کنونی در پی تحقق آن در ایران است. یعنی یک دموکراسی لائیک و عرفیگرا (در "انقلاب مهسا" حتا یک شعار مذهبی هم داده نشد).
بنابراین، در جنبش "زن، زندگی، آزادی" فقط شاهد ورشکستگی اسلام سیاسی حاکم نبودیم : این جنبش ورشکستگی سایر ایدئولوژی های همسو از جمله ایدئولوژی های باصطلاح مارکسیستی و بی تفاوت نسبت به مسئلۀ زنان در ایران را نیز نشان داد، ایدئولوژیهایی که به همین دلیل دیگر بُرد اجتماعی ندارند. جنبش "زن، زندگی، آزادی" در پی نوعی لیبرالیسم سیاسی است، یعنی جامعۀ شهروندان آزادی که بتوانند سرنوشت خود را در دست بگیرند. وظیفۀ جامعۀ روشنفکری امروز فهم این تحولات بی سابقه و انطباق خود با آنها است..."
مجید گلپور : بحران ارسال موشکهای جمهوری اسلامی به روسیه در بستر فاز اول جنگ جهانی سوم شکل گرفته است و جمهوری اسلامی به عنوان اجیر شدۀ روسیه میخواهد نقش اول را در این فاز ایفاء کند. با مرگ ابراهیم رئیسی تیم روسوفیلها در رژیم ایران دست بالا را پیدا کرده است. نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و روسیه دارای نمایندگانی در قدرت ایران است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
مسئلۀ ارسال موشکهای بالستیکی ایران به روسیه به یک بحران مهم بدل شده است. تحریمهایی که غرب به ویژه اروپا به همین خاطر علیه سیستم حمل و نقل هوایی ایران از جمله شرکت هواپیمایی "هما" وضع کردهاند، حکومت ایران را ظاهراً بسیار نگران ساختهاند. البته، حکومت ایران ارسال موشک به روسیه را تکذیب کرده است همانطور که در گذشته ارسال پهپادهای رزمی به روسیه را تکذیب می کرد. اما، چه چیزی در ماجرای ارسال موشک های "فتح ٣٦٠" به روسیه اینبار غرب به ویژه اروپا را بیش از گذشته نگران کرده است.
مجید گلپور، پژوهشگر و مشاور نهادهای اروپا در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر از جمله گفته است :
"اول از هر چیز مایلم بگویم که بحران ارسال موشکهای جمهوری اسلامی به روسیه در بستر فاز اول جنگ جهانی سوم شکل گرفته است و جمهوری اسلامی به عنوان اجیر شدۀ روسیه میخواهد نقش اول را در این فاز ایفاء کند. اخبار مربوط به ارسال موشکهای بالستیکی ایران به روسیه از ماه ژوئن گذشته در اختیار سرویس های اطلاعاتی غرب و اروپا بودند و ایالات متحد آمریکا به دلایل ژئوپُلتیکی و برای پیشگیری از وقوع تنش و جنگ با روسیه از اعلام علنی آنها خودداری می کرد.
در دیدار اخیر خود با ولادیمیر پوتین در مسکو، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، سردار پاسدار علی اکبر احمدیان، دستورالعملهای مسکو را دریافت کرد بی آنکه توضیح علنی دربارۀ این دیدار و محتوای گفتگوها ارائه بدهد. با مرگ ابراهیم رئیسی تیم روسوفیلها در رژیم ایران دست بالا را پیدا کرده است و اکنون به چالشی مهم برای مسعود پزشکیان و تیم ورشکستۀ او در سیاست خارجی (ظریف-عراقچی) بدل شده است.
نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و دارای نمایندگانی نیز در قدرت است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
تحریمهای جدیدی که اروپا به رژیم اسلامی ایران تحمیل کرده در چارچوب تحریمهای وارده به کشورهای ثالثی تعریف میشوند که به روسیه در جنگ علیه اوکراین یاری میرسانند. توجه به این نکته مهم است، زیرا معنای آن این است که منبعد این ناتو است که برنامه ریزی دفاعی اروپا در مقابل روسیه و متحدانش را پیش می برد.
تاکنون دکترین دولت بایدن بر این استوار بود که به دلیل هستهای بودن روسیه نباید دامنۀ تنشها در جنگ اوکراین از حد معینی فراتر برود و کمکهای گستردۀ نظامی و لجستیکی آمریکا به اوکراین نیز به رعایت این امر مشروط شده بود. این معادله اکنون با ورود موشکهای کره شمالی، چین و جمهوری اسلامی به جنگ روسیه علیه اوکراین بر هم خورده و راهحلهای دیپلماتیک نیز برای پایان دادن به جنگ اوکراین توان خود را از دست دادهاند. روسیه ولادیمیر پوتین برای چند قطبی کردن جهان برنامههای ویژه ای خارج از اوکراین برای آفریقا و جمهوری اسلامی ایران و به خصوص در تقابل با اروپا دارد. از نظر پوتین جنگ اوکراین و همچنین جنگ غزه در خاورمیانه و فقدان راهحل برای آنها شکنندگی نظم جهانی را اثبات کردهاند و همزمان مسکو را برای تحمیل یک نظم چند قطبی ترغیب ساختهاند...
اما، چرا جمهوری اسلامی اکنون خود را تا این حد درگیر جنگ اوکراین کرده است؟ برای پاسخگویی به این سئوال باید در نظر داشت که جمهوری اسلامی چیزی جز مجموعهای از فرقهها و جریانات مختلف نیست که برای منافع خود و منافع خارجی (روسیه) عمل می کند... نفوذ روسیه در جمهوری اسلامی به ویژه در ارکان نظامی-امنیتی آن حقیقی است و دارای نمایندگانی نیز در قدرت است به طوری که میتوان گفت که امروز تصمیمها در مسکو گرفته می شوند و سپس در منطقه به اجرا درمیآیند...
مئیر جاودانفر : "مادام که جنگ در غزه ادامه دارد پذیراندن جنگی دیگر – اینبار علیه حزبالله و رژیم ایران – به کشورهای غربی بسیار دشوار خواهد بود. ادامۀ جنگ در غزه انتخاب خطایی است، زیرا وابستگی اسرائیل به آمریکا را افزایش میدهد آنهم در زمانی که آمریکا می کوشد بیش از پیش از خاورمیانه فاصله بگیرد. اگر اسرائیل بتواند جنگ غزه را به خوبی مدیریت کرده و پایان بدهد، آنوقت ضعیف کردن رژیم ایران برای اسرائیل در تعاملاتش با آمریکا بسیار موّجه خواهد بود."
بنی گانتس وزیر پیشین دفاع اسرائیل گفته است که مسئلۀ اصلی این کشور حکومت ایران و حزبالله است و اسرائیل باید نیروی خود را بر رژیم ایران و نیروهای نیابتی اش در منطقه به ویژه در لبنان متمرکز کند. تا کجا اظهارات بنی گانتس انعکاس یک ارزیابی عمومی در دولت اسرائیل است؟ چه نشانههایی مبنی بر تغییر رویکرد دولت اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش وجود دارد؟
مئیر جاودانفر، پژوهشگر مسائل خاورمیانه و مدرس دانشگاه رایخمن در هرتسلیا، در پاسخ به این پرسش ها و پرسش های دیگر از جمله گفته است :
"از خلال حملات منسوب به اسرائیل میتوان پی برد که اسرائیل به رژیم ایران حمله میکند و این حملات نیز متوقف نشدهاند. اخیراً خود فرماندۀ سپاه پاسداران اعتراف کرد که اسرائیل به پانزده نفتکش جمهوری اسلامی حمله کرده است و حملۀ دیشب به تأسیسات نظامی ایران در قلب سوریه فقط یک نمونه از صدها حملۀ مشابه به نیروهای جمهوری اسلامی در این کشور است. ممکن است در آینده حملات اسرائیل به نیروهای جمهوری اسلامی در منطقه افزایش یابد، اما بعید می دانم که شاهد حملات نظامی مستقیم اسرائیل به جمهوری اسلامی ایران باشیم، هر چند ادامۀ روال حملات موضعی گذشته در داخل خاک ایران همچنان محتمل و به قوت خود باقی است.
در واقع، بنی گانتس معتقد است که عملیات اسرائیل در غزه عملاً به پایان رسیده و اسرائیل باید برای آزاد کردن اسرای خود به یک آتشبس دست یابد و نیروهای خود را برای مقابله با حملات حزبالله به جبهۀ شمال بفرستد. این نظر در اسرائیل امروز حامیان بسیاری دارد. در میان اپوزیسیون اسرائیل جنگ گسترده با حزبالله و از این رهگذر شاید با جمهوری اسلامی ایران طرفداران بسیاری دارد. با این نظر نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، مخالف است که میگوید برای وارد آوردن ضربۀ جدّی به رژیم ایران و نیروهای نیابتیاش اسرائیل باید مانع از ورود سلاح های قاچاق جمهوری اسلامی به غزه بشود و به این منظور کنترل مرز غزه با مصر را در دست بگیرد.
در واقع، هر دو طرف – نتانیاهو و مخالفانش در داخل دولت اسرائیل – خواستار رویارویی با حزب الله و شاید با رژیم ایران هستند، اما، تا زمانی که جنگ در غزه ادامه دارد احتمال این رویارویی چندان قوّی به نظر نمی رسد.
تقریباً تمام فرماندهان ارتش اسرائیل میکوشند به بنیامین نتانیاهو بفهمانند که او سخت در اشتباه است زیرا قاچاق اسلحه به غزه از طریق مرز رفح که در کنترل مصر است صورت می گیرد و اسرائیل نمیتواند کاری در این زمینه انجام بدهد مگر این که به زور کنترل مرز رفح را در دست بگیرد که این عملاً ناممکن است.
برای من و سایر اسرائیلیها واقعاً پذیرش این امر سخت است که در اسرائیل امروز رهبری وجود دارد که با اصرار بر ادامۀ جنگ در غزه حاضر است جان یهودیان را به خطر بیندازد. مادام که جنگ در غزه ادامه دارد پذیراندن جنگی دیگر – اینبار علیه حزبالله و رژیم ایران – به کشورهای غربی بسیار دشوار خواهد بود.
امروز برای آمریکاییها دو دولت در اسرائیل وجود دارد : یکی دولت رسمی به رهبری بنیامین نتانیاهو و دیگری دولت تک نفری غیررسمی به رهبری وزیر دفاع، یوآو گالانت. در اسرائیل هرگز سابقه نداشته آنهم در بحبوحۀ یک جنگ که نخستوزیر و وزیر دفاع با یکدیگر قهر باشند. ولی اکنون این امر در اسرائیل رخ داده است. نتانیاهو و گالانت از یکدیگر متنفرند. یوآو گالانت مدافع آتشبس در غزه برای آزادی اُسرای اسرائیلی است، در حالی که بنیامین نتانیاهو معتقد است که باید جنگ را تا کنترل کامل مرز غزه و مصر ادامه داد. برای آمریکا که خواستار توقف جنگ در غزه است نظر آقای گالانت مهم است، در حالی که مناسبات خود را با نخست وزیر، یعنی بنیامین نتانیاهو حفظ میکند. از یاد نبریم که آمریکای امروز صرف نظر از این که کدام رئیس جمهور و از کدام اردوی سیاسی بر سر کار بیاید بیش از همه بر مشکلات داخلی خود متمرکز است. به همین خاطر ضروری است که اسرائیل از همین امروز تصمیمهای خردمندانهای در خصوص انتخاب جنگها اتخاذ کند... ادامۀ جنگ در غزه انتخاب خطایی است، زیرا وابستگی اسرائیل به آمریکا را افزایش میدهد آنهم در زمانی که آمریکا می کوشد بیش از پیش از خاورمیانه فاصله بگیرد.
اگر اسرائیل بتواند جنگ غزه را به خوبی مدیریت کرده و پایان بدهد، آنوقت ضعیف کردن رژیم ایران برای اسرائیل در تعاملاتش با آمریکا بسیار موّجه خواهد بود. چون آمریکا اصلاً دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارد."
The podcast currently has 245 episodes available.
472 Listeners
7,825 Listeners
298 Listeners
38 Listeners
221 Listeners
123 Listeners
212 Listeners
13 Listeners
5 Listeners
96 Listeners
422 Listeners
2,629 Listeners
3 Listeners
1 Listeners
8 Listeners
2 Listeners
1 Listeners
1 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
1 Listeners
0 Listeners
149 Listeners
35 Listeners