▨ نام شعر: با نسیم صبا
▨ شاعر: مهدی حمیدی شیرازی
▨ با صدای: مهدی حمیدی شیرازی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــ
میخواست ز من باد صبا دوش پیامی
تا چون گذرد عرضه کند بر لب بامی
گفتم که چه گویم به تو؟ ای قاصد محبوب!
جز آن که بگویم که رسانیش سلامی
ور از من دلخسته بپرسد، که نپرسد!
گویی که بر او میگذرد صبحی و شامی
حیرتزده از دام سپید و سیه عمر
چون مرغ شکیباست که افتاده به دامی
افسوس! هنوزش قفس تن نشکسته است
او نیز به تنگ است از اینگونه دوامی
چون غنچه فرو برده سر خود به گریبان
چون تیغ نهان گشته به تاریک نیامی
وآن بلبل خوشلهجه که پیوسته همیخواند
اکنون دو بهار است که ناگفته کلامی!
هرچند دگر زندگیاش نیست نمردهست
بر سرحد این هر دو گرفتهست مقامی
زنده است؛ اگر زنده توان خواند و توان گفت
آن را که بود رنج قعودی و قیامی!
مرده است؛ اگر مرده توان گفت و توان خواند
آن را که نه اندیشهی ننگ است و نه نامی!
در دیدهی او کار جهان مسخره آید
گر مسخرهای باشد در بند نظامی
امروز بدین نکته رسیده است که گیتی
نه عیش تمامیست نه اندوه تمامی!
رویای فریبندهی لرزان دروغیست
چه در بر شاهی و چه در پیش غلامی!
نوشین عسلی دارد آمیخته با زهر
با قهر بنوشانده به هر خاصی و عامی!
تلخ است به هر حال همه کام و دهانها
چون تلخ شود کام چه یک جرعه چه جامی!
تو خرم و خوش باش؛ که گر هیچ خوشی هست
آن راست که نشناخت حلالی ز حرامی!
ورنه برِ من زندگی آنقدر نیرزد
کز وی برسد یا نرسد مرد به کامی!!
گر من نه به شادی گذراندم همهی عمر
ای آنکه به شادی گذراندیش! کدامی؟
▨
دکتر مهدی حمیدی شیرازی
دوازدهم تیرماه ۱۳۲۳ - شیراز
از کتاب: اشک معشوق صفحهی۳۱۳