حسین پژمان بختیاری (آبان ۱۲۷۹ – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۳) محقق، مترجم و شاعر معاصر اهل ایران و اصالتا لر بختیاری بود
در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در محله حسنآباد تهران به دنیا آمد. پدر پژمان، «علیمرادخان میرپنج» از سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک بختیاری سکونت داشت و در دوره مظفرالدین شاه برای تصدی مناصب نظامی به تهران مهاجرت کرد و صاحب عنوان لشکری میرپنج (سرتیپ) شد. خواهر علیمرادخان مادر علیقلی خان سردار اسعد بختیاری بود. مادر پژمان عالمتاج قائم مقامی متخلص به (ژاله) از شاعران آن زمان بود که نسبش به خاندان میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی میرسید
آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن که از غماَت جان میسپارم
بیش از این من طاقتِ هجران ندارم
کِی نَهی بر سرم پای اِی پَری، از وفاداری؟
شد تمام اشک من، بس در غمت کردهام زاری
نوگلی زیبا بُوَد حُسن و جوانی
عطر آن گل رحمت است و مِهربانی
ناپسندیده بُوَد دل شکستن
رشتهٔ اُلفت و یاری گسستن
کِی کنی اِی پَری، تَرکِ ستمگری
میفکنی نظری آخر به چشمِ ژاله بارم
گر چه نازِ دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دل من اندازه دارد!
حیف اگر ترحمی نمیکنی بر حال زارم
جز دَمی که بگذرد از چاره کارم
دانمات که بر سرم گذر کنی به رحمت اما
آن زمان که بَرکِشد گیاهِ غم سر از مزارم
از نظرهای تو بی مهری عیان است
جان گداز است و نظر که آرام جان است
سیل اشکم با زبان بی زبانی
با تو گوید راز عشقم گرچه دانی
شعر سعدی
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند
گر همه ملک جهان است به هیچش نخرند
تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی
که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند
این سراییست که البته خلل خواهد کرد
خنک آن قوم که در بند سرای دگرند
دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان
حق عیان است ولی طایفهای بیبصرند
ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست
دیگران در شکم مادر و پشت پدرند
گوسفندی برد این گرگ معود هر روز
گوسفندان دگر خیره در او مینگرند
آن که پای از سر نخوت ننهادی بر خاک
عاقبت خاک شد و خلق بدو میگذرند
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق
تا دمی چند که ماندهست غنیمت شمرند
گل بی خار میسر نشود در بستان
گل بی خار جهان مردم نیکوسیرند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند