Sign up to save your podcastsEmail addressPasswordRegisterOrContinue with GoogleAlready have an account? Log in here.
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #89برنامه شماره ۸۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۵۹۰چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترماز معانی در معانی تا روم من خوشترمدر معانی گم شدستم همچنین شیرینتر استسوی صورت بازنایم در دو عالم ننگرمدر معانی می گدازم تا شوم همرنگ اوزانک معنی همچو آب و من در او چون شکرمدل نگیرد هیچ کس را از حیات جان خویشمن از این معنی ز صورت یاد نارم لاجرممی خرامم من به باغ از باغ با روحانیانچون گل سرخ لطیف و تازه چون نیلوفرمکشتی تن را چو موجم تخته تخته بشکنمخویشتن را بسکلم چون خویشتن را لنگرمور من از سختی دل در کار خود سستی کنمزود از دریا برآید شعلههای آذرمهمچو زر خندان خوشم اندر میان آتششزانک گر ز آتش برآیم همچو زر من بفسرممن ز افسونی چو ماری سر نهادم بر خطشتا چه افتد ای برادر از خط او بر سرممن ز صورت سیر گشتم آمدم سوی صفاتهر صفت گوید درآ این جا که بحر اخضرمچون سکندر ملک دارم شمس تبریزی ز لطفسوی لشکرهای معنی لاجرم سرلشکرم...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #78برنامه شماره ۷۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۳۱۰بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خوابآورد آتشی که نمیرد به هیچ آببنگر به خانه تن و بنگر به جان مناز جام عشق او شده این مست و آن خرابمیر شرابخانه چو شد با دلم حریفخونم شراب گشت ز عشق و دلم کبابچون دیده پر شود ز خیالش ندا رسداحسنت ای پیاله و شاباش ای شرابدریای عشق را دل من دید ناگهاناز من بجست در وی و گفتا مرا بیابخورشیدروی مفخر تبریز شمس دیناندر پیش دوان شده دلهای چون سحابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۲۵۷آن یکی افتاد بیهوش و خمیدچونک در بازار عطاران رسیدبوی عطرش زد ز عطاران رادتا بگردیدش سر و بر جا فتادهمچو مردار اوفتاد او بیخبرنیم روز اندر میان رهگذرجمع آمد خلق بر وی آن زمانجملگان لاحولگو درمان کنانآن یکی کف بر دل او می براندوز گلاب آن دیگری بر وی فشانداو نمیدانست کاندر مرتعهاز گلاب آمد ورا آن واقعهآن یکی دستش همیمالید و سروآن دگر کهگل همی آورد ترآن بخور عود و شکر زد به هموآن دگر از پوششش میکرد کموآن دگر نبضش که تا چون میجهدوان دگر بوی از دهانش میستدتا که می خوردست و یا بنگ و حشیشخلق درماندند اندر بیهشیشپس خبر بردند خویشان را شتابکه فلان افتاده است آنجا خرابکس نمیداند که چون مصروع گشتیا چه شد کور افتاد از بام طشتیک برادر داشت آن دباغ زفتگربز و دانا بیامد زود تفتاندکی سرگین سگ در آستینخلق را بشکافت و آمد با حنینگفت من رنجش همی دانم ز چیستچون سبب دانی دوا کردن جلیستچون سبب معلوم نبود مشکلستداروی رنج و در آن صد محملستچون بدانستی سبب را سهل شددانش اسباب دفع جهل شدگفت با خود هستش اندر مغز و رگتوی بر تو بوی آن سرگین سگتا میان اندر حدث او تا به شبغرق دباغیست او روزیطلبپس چنین گفتست جالینوس مهآنچ عادت داشت بیمار آنش دهکز خلاف عادتست آن رنج اوپس دوای رنجش از معتاد جوچون جعل گشتست از سرگینکشیاز گلاب آید جعل را بیهشیهم از آن سرگین سگ داروی اوستکه بدان او را همی معتاد و خوستالخبیثات الخبیثین را بخوانرو و پشت این سخن را باز دانناصحان او را به عنبر یا گلابمی دوا سازند بهر فتح بابمر خبیثان را نسازد طیباتدرخور و لایق نباشد ای ثقاتچون ز عطر وحی کر گشتند و گمبد فغانشان که تطیرنا بکمرنج و بیماریست ما را این مقالنیست نیکو وعظتان ما را به فالگر بیاغازید نصحی آشکارما کنیم آن دم شما را سنگسارما بلغو و لهو فربه گشتهایمدر نصیحت خویش را نسرشتهایمهست قوت ما دروغ و لاف و لاغشورش معدهست ما را زین بلاغرنج را صدتو و افزون میکنیدعقل را دارو به افیون میکنید...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #77برنامه شماره ۷۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۶۴۹وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویمبند را برگسلیم از همه بیگانه شویمجان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیمخانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویمتا نجوشیم از این خنب جهان برناییمکی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویمسخن راست تو از مردم دیوانه شنوتا نمیریم مپندار که مردانه شویمدر سر زلف سعادت که شکن در شکن استواجب آید که نگونتر ز سر شانه شویمبال و پر باز گشاییم به بستان چو درختگر در این راه فنا ریخته چون دانه شویمگر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویمگر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویمگر چه شاهیم برای تو چو رخ راست رویمتا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویمدر رخ آینه عشق ز خود دم نزنیممحرم گنج تو گردیم چو پروانه شویمما چو افسانه دل بیسر و بیپایانیمتا مقیم دل عشاق چو افسانه شویمگر مریدی کند او ما به مرادی برسیمور کلیدی کند او ما همه دندانه شویممصطفی در دل ما گر ره و مسند نکندشاید ار ناله کنیم استن حنانه شویمنی خمش کن که خموشانه بباید دادنپاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویممولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۲۶۳۳از قضا موشی و چغزی با وفابر لب جو گشته بودند آشناهر دو تن مربوط میقاتی شدندهر صباحی گوشهای میآمدندنرد دل با همدگر میباختنداز وساوس سینه میپرداختندهر دو را دل از تلاقی متسعهمدگر را قصهخوان و مستمعرازگویان با زبان و بیزبانالجماعه رحمه را تاویل دانآن اشر چون جفت آن شاد آمدیپنج ساله قصهاش یاد آمدیجوش نطق از دل نشان دوستیستبستگی نطق از بیالفتیستدل که دلبر دید کی ماند ترشبلبلی گل دید کی ماند خمشماهی بریان ز آسیب خضرزنده شد در بحر گشت او مستقریار را با یار چون بنشسته شدصد هزاران لوح سر دانسته شدلوح محفوظ است پیشانی یارراز کونینش نماید آشکارهادی راهست یار اندر قدوممصطفی زین گفت اصحابی نجومنجم اندر ریگ و دریا رهنماستچشم اندر نجم نه کو مقتداستچشم را با روی او میدار جفتگرد منگیزان ز راه بحث و گفتزانک گردد نجم پنهان زان غبارچشم بهتر از زبان با عثارتا بگوید او که وحیستش شعارکان نشاند گرد و ننگیزد غبارچون شد آدم مظهر وحی و ودادناطقهٔ او علم الاسما گشادنام هر چیزی چنانک هست آناز صحیفهٔ دل روی گشتش زبانفاش میگفتی زبان از ریتشجمله را خاصیت و ماهیتشآنچنان نامی که اشیا را سزدنه چنانک حیز را خواند اسدنوح نهصد سال در راه سویبود هر روزیش تذکیر نویلعل او گویا ز یاقوت القلوبنه رساله خوانده نه قوت القلوبوعظ را ناموخته هیچ از شروحبلک ینبوع کشوف و شرح روحزان میی کان می چو نوشیده شودآب نطق از گنگ جوشیده شودطفل نوزاده شود حبر فصیححکمت بالغ بخواند چون مسیحاز کهی که یافت زان می خوشلبیصد غزل آموخت داود نبیجمله مرغان ترک کرده چیک چیکهمزبان و یار داود ملیکچه عجب که مرغ گردد مست اوهم شنود آهن ندای دست اوصرصری بر عاد قتالی شدهمر سلیمان را چو حمالی شدهصرصری میبرد بر سر تخت شاههر صباح و هر مسا یک ماهه راههم شده حمال و هم جاسوس اوگفت غایب را کنان محسوس اوباد دم که گفت غایب یافتیسوی گوش آن ملک بشتافتیکه فلانی این چنین گفت این زمانای سلیمان مه صاحبقران...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #74برنامه شماره ۷۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهحافظ، دیوان غزلیات، شماره ۳۴۶من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنممحتسب داند که من این کارها کمتر کنممن که عیب توبه کاران کرده باشم بارهاتوبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنمعشق دردانهست و من غواص و دریا میکدهسر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنملاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسقداوری دارم بسی یا رب که را داور کنمبازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب منتا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنممن که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجهاکی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنمچون صبا مجموعه گل را به آب لطف شستکجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنمعهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبارعهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنممن که دارم در گدایی گنج سلطانی به دستکی طمع در گردش گردون دون پرور کنمگر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتمگر به آب چشمه خورشید دامن تر کنمعاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوستتنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنمدوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولیمن نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #73برنامه شماره ۷۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۶۶۰چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتیفرورفتی به خود غمخواره گشتیتو را من پاره پاره جمع کردمچرا از وسوسه صدپاره گشتیز دارالملک عشقم رخت بردیدر این غربت چنین آواره گشتیزمین را بهر تو گهواره کردمفسرده تخته گهواره گشتیروان کردم ز سنگت آب حیوانبه سوی خشک رفتی خاره گشتیتویی فرزند جان کار تو عشق استچرا رفتی تو و هرکاره گشتیاز آن خانه که تو صد زخم خوردیبه گرد آن در و درساره گشتیدر آن خانه که صد حلوا چشیدینگشتی مطمئن اماره گشتیخمش کن گفت هشیاریت آردنه مست غمزه خماره گشتی...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #071برنامه شماره ۷۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۲۹۸زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانهزهی یغما که میآرد شه قفجاق ترکانهدلم آهن همیخاید از آن لعلین لبی که اوکنار لطف بگشاید میان حلقه مستانههر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بیچونکجا گیرد قرار اکنون بدین افسون و افسانهچو او طره برافشاند سوی عاشق همیداندکه از زنجیر جنبیدن بجنبد شور دیوانهبه عشق طرههای او که جعد و شاخ شاخ آمددل من شاخ شاخ آید چو دندان در سر شانهچه برهم گشتهاند این دم حریفان دل از مستیبرای جانت ای مه رو سری درکن در این خانهاگر ساقی ندادت می دلا در گل چه افتادیوگر آن مشک نگشاد او چرا پر گشت پیمانهخداوندا در این بیشه چه گم گشتهست اندیشهتنی تن کجا ماند میان جان و جانانهبیا ای شمس تبریزی که در رفعت سلیمانیکه از عشقت همه مرغان شدند از دام و از دانه...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #070برنامه شماره ۷۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۹۵۷هست عاقل هر زمانی در غم پیدا شدنهست عاشق هر زمانی بیخود و شیدا شدنعاقلان از غرقه گشتن بر گریز و بر حذرعاشقان را کار و پیشه غرقه دریا شدنعاقلان را راحت از راحت رسانیدن بودعاشقان را ننگ باشد بند راحتها شدنعاشق اندر حلقه باشد از همه تنها چنانکزیت را و آب را در یک محل تنها شدنو آنک باشد در نصیحت دادن عشاق عشقنیست او را حاصلی جز سخره سودا شدنعشق بوی مشک دارد زان سبب رسوا بودمشک را کی چاره باشد از چنین رسوا شدنعشق باشد چون درخت و عاشقان سایه درختسایه گر چه دور افتد بایدش آن جا شدنبر مقام عقل باید پیر گشتن طفل رادر مقام عشق بینی پیر را برنا شدنشمس تبریزی به عشقت هر کی او پستی گزیدهمچو عشق تو بود در رفعت و بالا شدن...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #069برنامه شماره ۶۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۷۸۶دزدیده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان منچون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرووز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان منهفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری در جان سرگردان منتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منبیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مراسرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان مناز لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدمای هست تو پنهان شده در هستی پنهان منگل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست توای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان منیک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشیپیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان منای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانهاای آن پیش از آنها ای آن من ای آن منمنزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نیاندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان منمر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابددر آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان منای بوی تو در آه من وی آه تو همراه منبر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران منجانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدابیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان منای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین منای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #021برنامه شماره ۲۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۸۶۲هله هشدار که با بیخبران نستیزیپیش مستان چنان رطل گران نستیزیگر نخواهی که کمان وار ابد کژ مانیچون کشندت سوی خود همچو کمان نستیزیگر نخواهی که تو را گرگ هوا بردردچون تو را خواند سوی خویش شبان نستیزیعجمی وار نگویی تو شهان را که کییدچون نمایند تو را نقش و نشان نستیزیاز میان دل و جان تو چو سر برکردندجان به شکرانه نهی تو به میان نستیزیچو به ظاهر تو سمعنا و اطعنا گفتیظاهر آنگه شود این که به نهان نستیزیدر گمانی ز معاد خود و از مبدا خودشودت عین چو با اهل عیان نستیزیدر تجلی بنماید دو جهان چون ذراتگر شوی ذره و چون کوه گران نستیزیز زمان و ز مکان بازرهی گر تو ز خودچو زمان برگذری و چو مکان نستیزیمثل چرخ تو در گردش و در کار آییگر چو دولاب تو با آب روان نستیزیچون جهان زهره ندارد که ستیزد با شاهالله الله که تو با شاه جهان نستیزیهم به بغداد رسی روی خلیفه بینیگر کنی عزم سفر در همدان نستیزیحیله و زوبعی و شیوه و روبه بازیراست آید چو تو با شیر ژیان نستیزیهمچو آیینه شوی خامش و گویا تو اگرهمه دل گردی و بر گفت زبان نستیزی ...more0minPlay
August 31, 2011Ganj e Hozour Program #013برنامه شماره ۱۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهعطار، دیوان اشعار، غزلیات، شماره ۵۲عزم آن دارم که امشب نیم مستپای کوبان کوزهٔ دردی به دستسر به بازار قلندر در نهمپس به یک ساعت ببازم هرچه هستتا کی از تزویر باشم خودنمایتا کی از پندار باشم خودپرستپردهٔ پندار میباید دریدتوبهٔ زهاد میباید شکستوقت آن آمد که دستی بر زنمچند خواهم بودن آخر پایبستساقیا در ده شرابی دلگشایهین که دل برخاست غم در سر نشستتو بگردان دور تا ما مردواردور گردون زیر پای آریم پستمشتری را خرقه از سر برکشیمزهره را تا حشر گردانیم مستپس چو عطار از جهت بیرون شویمبی جهت در رقص آییم از الست...more0minPlay
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.