07.28.2022 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۲۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۲۶ ژوئیه ۲۰۲۲ - ۵ مردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۶ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۶ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ(۱) دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا(۲) راربودهاند کلاهِ هزار خسرو راقبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما رابه گاهِ جلوه چو طاووس عقلها بردهگشاده چون دلِ عشّاق پرِّ رعنا راز عکسشان فلکِ سبز رنگ لعل شودقیاس کن که چگونه کنند دلها را؟درآورند به رقص و طرب به یک جرعههزار پیرِ ضعیفِ بمانده برجا راچه جایِ پیر که آبِ حیاتِ خلّاقاندکه جان دهند به یک غمزه جمله اشیا راشکرفروشِ چنین چُست هیچ کس دیدهست؟سخنشناس کند طوطیِ شِکَرخا رازهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریقِ بالا(۳) راصلا زدند همه عاشقانِ طالب راروان شوید به میدان پیِ تماشا رااگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزندز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا رابیار ساقیِ باقی که جانِ جانهاییبریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۴) رادلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبَرو گمار دمی آن شرابِ گیرا(۵) رازهی شراب که عشقش به دستِ خود پختهستزهی گهر که نبودهست هیچ دریا راز دستِ زُهره(۶) به مرّیخ(۷) اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه خشم و صفرا راتو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما را؟ولیک غیرتِ لالاست(۸) حاضر و ناظرهزار عاشق کُشتی برایِ لالا رابه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را، بیار الّا رابده به لالا جامی، از آنکه میدانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزهٔ شوخت(۹) به سویِ او بنگرکه غمزهٔ تو حیاتیست ثانی اَحیا رابه آب ده تو غبارِ غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا راخدای عشق فرستاد تا دَرو پیچیمکه نیست لایقِ پیچش(۱۰) مَلَک تعالی رابماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کردهام سر و پا رابرآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزیبه مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا(۱۱) را(۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است.(۲) صَهبا: میِ سرخ(۳) طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی(۴) حَمرا: سرخ(۵) گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی(۶) زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است.(۷) مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است.(۸) لالا: لـله، مرّبی کودک(۹) شوخ: زیبا(۱۰) پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن(۱۱) برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاسیرِ شیشه کن آن جنیّانِ دانا رابریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۲) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3024اینکه فردا این کنم یا آن کنماین دلیلِ اختیارست ای صَنَم(۱۳)(۱۳) صَنَم: بت، دلبر و معشوق-----------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستاین نه جبر، این معنیِ جَبّاری(۱۴) استذکرِ جَبّاری، برایِ زاری استزاریِ ما شد دلیلِ اِضطرارخجلتِ ما شد، دلیلِ اختیارگر نبودی اختیار، این شرم چیست؟وین دریغ و خجلت و آزرم چیست؟(۱۴) جَبّاری: مقام جباریّت خداوند-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر، آمد هلاکت خام را کز پیِ دانه، نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۵)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۶)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۵) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۶) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایتها کندگوید او: مَعذور بودم من ز خَودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیاربیخودی نآمد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیگر رسیدی مستیای بیجهدِ توحفظ کردی ساقیِ جان، عهدِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و، خواه جاه و، خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن، خُمارت میزنداین خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ستکه بدان مفقود، مستیّات بُدهستجز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیرتا نگردد غالب و، بر تو امیرسر کشیدی تو که من صاحبدلمحاجت غیری ندارم، واصِلممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّابْوار این دوست راتا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۱۷) و ایمن(۱۸) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو میخورم تو غم مَخَوربر تو من مشفقترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجوگورخانهٔ رازِ تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شود(۱۷) فارِغ: راحت و آسوده(۱۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472تا که پُشکی مُشک گردد ای مُریدسالها باید در آن روضه چریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shamsدَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است، نه موقوفِ عللمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصدِ جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فرازِ چرخ، خرگاهت(۱۹) زند(۱۹) خرگاه: خیمهٔ بزرگ-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کارِ من بیعلّت است و مُستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۲۰)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقت(۲۰) سَقیم: بیمار-----------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بر، گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنع حق چون نیستی استپس برونِ کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشق صُنع توام در شُکر و صبر(۲۱)عاشقِ مصنوع، کی باشم چو گبر(۲۲)؟عاشق صُنعِ(۲۳) خدا با فَر بُوَدعاشقِ مصنوعِ(۲۴) او کافر بُوَد(۲۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۲۲) گَبر: کافر(۲۳) صُنع: آفرینش(۲۴) مصنوع: آفریده، مخلوق-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4058نامِ پنهان گشتنِ دیو از نفوسواندر آن سوراخ رفتن، شد خُنُوس(۲۵)(۲۵) خُنُوس: آشکار شدن و سپس بسیار پنهان گشتن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1444, Divan e Shamsچون خواب مرا بیند، بگریزد و ننشینداز من برود، آید در شخص دگر خوابممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3283فلسفی، مر دیو را مُنکِر شوددر همان دَم سُخرهٔ(۲۶) دیوی بودگر ندیدی دیو را، خود را ببینبی جنون نَبْوَد کبودی در جَبین(۲۷)هرکه را در دل شک و پیچانی(۲۸) استدر جهان، او فلسفی پنهانی استمینماید اعتقاد و گاهگاهآن رَگِ فَلْسَف(۲۹) کُند رویش سیاهاَلْحَذَر(۳۰) ای مؤمنان، کآن در شماستدر شما بس عالَمِ بیمُنتهاست(۲۶) سُخره: ذلیل و مقهور و زیردست(۲۷) جَبین: پیشانی(۲۸) پیچانی: اعتراض، شک و تردید(۲۹) فَلسَف: فَلسفی(۳۰) اَلْحَذَر: حذر کنید-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211شرعْ بهرِ دفعِ شرّ رایی زنددیو را در شیشهٔ حجّت کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsربودهاند کلاهِ هزار خسرو راقبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما رافردوسی، شاهنامه، جنگِ بزرگ کیخسرو با افراسیابFerdowsi Poem(Shahname), The Big Battle of Keikhosrow With Afrasiabز من بگسلد فَرِّهِ ایزدیگر آیم به کژّی و نابخردیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #726مُلک برهم زن تو اَدْهَمْوار زودتا بیابی همچو او مُلکِ خُلود(۳۱)(۳۱) خُلود: جاودانه-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #764مُلکِ جسمت را چو بلقیس ای غَبی(۳۲)ترک کن بهرِ سلیمانِ نَبیقرآن کریم، سوره نمل (۲۷)، آیهٔ ۴۴ Quran, An-Naml(#27), Line #44«إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.»«من بر خويشتن ستم كردهام و اينك با سليمان در برابرِ پروردگارِ جهانيان تسليم شدم.»(۳۲) غَبی: کودن، سبکمغز-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قبله را چون کرد دستِ حق عَیانپس، تَحَرّی بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی(۳۳) رو و سَرکه پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۳۴)یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۳۵) شویسُخرهٔ(۳۶) هر قبلهٔ باطل شویچون شوی تمییزدِه(۳۷) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطرَتِ(۳۸) قبلهشناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۳۹) و بُرّ(۴۰)نیمساعت هم ز همدردان مبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۴۱)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۴۲) (۳۳) تَحَرّی: جستجو(۳۴) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۳۵) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۳۶) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد(۳۷) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است(۳۸) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۳۹) بِرّ: نیکی(۴۰) بُرّ: گندم(۴۱) مُعین: یار، یاری کننده (۴۲) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2974بود عَبْدُالْغَوْث همجنسِ پریچون پری، نُه سال در پنهانپَریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2980بُرد همجنسیِّ پَرْیانَش چنانکه رُباید روح را زخمِ سِنانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2723گفت: سیماهُم وَجُوهٌ کردگارکه بُوَد غَمّازِ(۴۳) باران، سبزهزارحق تعالی فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان است، به همین جهت وجود چمنزار حاکی از اینست که بارانی نازل شده است.قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹ Quran, Al-Fath(#48), Line #29«…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ…»«…نشانشان اثر سجدهاى است كه بر چهره آنهاست…»(۴۳) غَمّاز: بسیار سخنچین، در اینجا به معنی آشکارکننده.-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsدرآورند به رقص و طرب به یک جرعههزار پیرِ ضعیفِ بمانده برجا رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678 چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767چون بدو زنده شدی، آن خود وی استوحدتِ محض است آن، شرکت کِی است؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsزهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریقِ بالا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1219, Divan e Shamsهر که بُوَد عاشقِ خود پنج نشان دارد بَدسخت دل و سُست قدم، کاهِل(۴۴) و بیکار و تُرُش(۴۴) کاهِل: تنبل، سُست-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsصلا زدند همه عاشقانِ طالب راروان شوید به میدان پیِ تماشا رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستیها بر آرَد او دَمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزندز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shamsاگرچه سرد وجودیت گَرم درپیچیدبه ره کُنَش به بهانه، بهانه را چه شدهستحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۵Poem(Qazal)# 5, Divan e Hafezهنگام تنگدستی در عیش کوش و مستیکاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبیار ساقیِ باقی که جانِ جانهاییبریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 233, Divan e Shamsکجاست ساقیِ جان؟ تا بههم زَنَد ما رابروبد از دلِ ما فکرِ دیّ(۴۵) و فردا را(۴۵) دی: دیروز-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsلبّیک(۴۶) لبّیک ای کَرَم، سودایِ(۴۷) تُست اندر سَرَمز آبِ تو چرخی میزنم مانند چرخِ آسیا(۴۶) لبّیک: قبول میکنم، امرِ تو را اطاعت میکنم.(۴۷) سودا: خیال، هوی و هوس-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274جانِ جان، چو واکَشد پا را زِ جانجان چنان گردد که بیجان تن، بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsدلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبَرو گمار دمی آن شرابِ گیرا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2281, Divan e Shamsاندیشه جز زیبا مکن، کاو تار و پودِ صورت استز اندیشهٔ احسن تَنَد، هر صورتی اَحسن شده مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsز دستِ زُهره به مرّیخ اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه خشم و صفرا رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549عقل کو مَغلوبِ نفس، او نفس شدمُشتری(۴۸)، مات زُحَل(۴۹) شد، نَحس شدهم درین نَحسی بگردان این نظردر کسی که کرد نَحست در نگرآن نظر که بنگرد این جَرّ و مَد(۵۰)او ز نَحسی سوی سَعدی(۵۱) نَقْب(۵۲) زدزآن همیگردانَدَت حالی به حالضِد به ضد پیداکنان در انتقال(۴۸) مُشتری: بزرگترین سیّاره منظومه شمسی که بین مریخ و زُحل قرار دارد. سعد اکبر، سعد آسمان(۴۹) زُحَل: کیوان، نَحس اکبر(۵۰) جَرّ و مَد: کنایه از حالات خوشی و ناخوشی است که بر آدمی دست می دهد.(۵۱) سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نَحس(۵۲) نَقْب: سوراخ و راه باریک در زیر زمین-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsتو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما را؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shamsحریفت حاضر است آنجا که هستیولیکن گر بگوید، شرم داریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 135, Divan e Shamsساقیا گردان کن آخر آن شرابِ صاف رامحو کن هست و عدم را بردران این لاف رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023استخوان و باد روپوش است و بسدر دو عالم غیرِ یزدان نیست کس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsولیک غیرتِ لالاست حاضر و ناظرهزار عاشق کُشتی برایِ لالا رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899این ترازو بهرِ این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سَبَق(۵۳)از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنم(۵۳) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه.-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۵۴)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.(۵۴) لَزِب: چسبنده-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را، بیار الّا رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514قرب، نه بالا، نه پستی رفتن استقربِ حق از حبسِ هستی رستن استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بَر، گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنع حق چون نیستی استپس برونِ کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۵۵) لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۵۶)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزونتر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۵۵) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۵۶) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 33, Divan e Shamsمی ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجاگردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبده به لالا جامی، از آنکه میدانیکه علم و عقل رباید هزار دانا رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145صبر کردن، جانِ تسبیحاتِ توستصبر کن، کآنست تسبیحِ دُرستهیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۵۷)صبر کن، اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۵۸)صبر چون پولِ(۵۹) صِراط آن سو، بهشتهست با هر خوب، یک لالایِ(۶۰) زشتتا ز لالا میگُریزی، وصل نیستزانکه لالا را ز شاهد، فَصل(۶۱) نیست(۵۷) دَرَج: درجه(۵۸) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.(۵۹) پول: پل(۶۰) لالا: لـله، غلام و بنده، مربی مرد(۶۱) فَصل: جدا کردن-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2095چون اَنَاالْحَق گفت شیخ و پیش بُردپس گلوی جمله کوران را فشردچون اَنای بنده لا شد، از وجودپس چه مانَد؟ تو بیندیش ای جَحود(۶۲)گر تو را چشمی است بگشا، درنگربعدِ لا آخِر چه میمانَد دگر؟(۶۲) جَحود: بسیار انکار کننده-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #588عشق، آن شعلهست کو چون بر فروختهرچه جز معشوقِ باقی، جمله سوخت تیغِ لا در قتلِ غیرِ حق برانددرنگر زآن پس که بعدِ لا چه ماند؟ماند الّا الله، باقی جمله رفتشاد باش ای عشقِ شرکتسوز زفت(۶۳)(۶۳) زَفت: درشت، فربه، نیرومند-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمی دهند اَفیون(۶۴) به مردِ زخممند(۶۵)تا که پیکان از تنش بیرون کنند(۶۴) افیون: تریاک(۶۵) زخممند: کسی که تنش زخمی و مجروح شده.-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1241تا نخوانی لا و الّاالله رادرنیابی مَنهَجِ(۶۶) این راه را(۶۶) مَنهَج: راهِ آشکار و روشن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2948, Divan e Shamsای لولیانِ(۶۷) لالا، با لا پَریده بالاوارسته زین هَیولا، فارغ ز چون و چندی(۶۷) لولیان: جمعِ لولی به معنی سرمست، با نشاط-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبه آب دِه تو غبارِ غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1905, Divan e Shamsنَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی(۶۸) رسیدهستغمِ بیش و غمِ کم را رها کن(۶۸) نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی: از روح خود در او دميدم. اشاره به آفرينش آدم است.-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبماند نیمِ غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کردهام سر و پا رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3755پس حقیقت، حق بُوَد معبودِ کُلکز پی ذوق است سَیْرانِ سُبُل(۶۹)لیک بعضی رو سوی دُم کردهاندگرچه سَر اصل است، سر گم کردهاندلیک آن سَر، پیشِ این ضالانِ گممیدهد دادِ سَری از راهِ دُم آن ز سَر مییابد آن داد، این ز دُمقومِ دیگر پا و سَر کردند گمچونکه گم شد جمله، جمله یافتند از کم آمد، سوی کُل بشتافتند(۶۹) سَیْرانِ سُبُل: پیمودنِ راهها-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsچندان بنوش مِی که بمانی ز گفت و گوآخر نه عاشقی و نه این عشق میکدهست؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبرآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزیبه مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا راحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafezجوزا سَحَر نهادْ حمایل(۷۰) برابرمیعنی غلامِ شاهم و سوگند میخورمساقی بیا که از مددِ بختِ کارسازکامی که خواستم ز خدا شد مُیَسَّرَمجامی بده که باز به شادیِّ رویِ شاهپیرانه سر، هوایِ جوانیست در سرم(۷۰) حمایل: دَوالِ شمشیر؛ کمربندی چرمین که در قدیم شمشیر را به آن میبستند.-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همیانداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَریحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafezراهم مزن به وصفِ زلالِ خِضَر که مناز جامِ شاه جُرعهکَشِ حوضِ کوثرمشاها اگر به عرش رسانم سَریرِ(۷۱) فضلمملوکِ(۷۲) این جِنابم(۷۳) و مسکین این دَرَممن جرعهنوشِ بزمِ تو بودم هزار سالکی تَرکِ آبخَورْد کُنَد طبعِ خوگَرَم؟گر بَرکَنَم دل از تو و بَردارم از تو مِهرآن مِهر بَر کِه افکنم؟ آن دل کجا بَرَم؟(۷۱) سَریر: تختِ پادشاهی(۷۲) مملوک: بنده، غلام، بَرده(۷۳) جناب: درگاه-----------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۴۸Poem(Qazal)# 348, Divan e Hafezخوردهام تیرِ فلک، باده بده تا سرمستعُقده(۷۴) در بندِ کَمرتَرکشِ(۷۵) جوزا فکنم(۷۴) عُقده: گِرِه(۷۵) کمرتَرکش: حَمایل، تیردانی که بر روی کمر میبستند.------------------------مجموع لغات:(۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است.(۲) صَهبا: میِ سرخ(۳) طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی(۴) حَمرا: سرخ(۵) گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی(۶) زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است.(۷) مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است.(۸) لالا: لـله، مرّبی کودک(۹) شوخ: زیبا(۱۰) پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن(۱۱) برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر(۱۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۳) صَنَم: بت، دلبر و معشوق(۱۴) جَبّاری: مقام جباریّت خداوند(۱۵) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۶) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۱۷) فارِغ: راحت و آسوده(۱۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۱۹) خرگاه: خیمهٔ بزرگ(۲۰) سَقیم: بیمار(۲۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۲۲) گَبر: کافر(۲۳) صُنع: آفرینش(۲۴) مصنوع: آفریده، مخلوق(۲۵) خُنُوس: آشکار شدن و سپس بسیار پنهان گشتن(۲۶) سُخره: ذلیل و مقهور و زیردست(۲۷) جَبین: پیشانی(۲۸) پیچانی: اعتراض، شک و تردید(۲۹) فَلسَف: فَلسفی(۳۰) اَلْحَذَر: حذر کنید(۳۱) خُلود: جاودانه(۳۲) غَبی: کودن، سبکمغز(۳۳) تَحَرّی: جستجو(۳۴) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۳۵) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۳۶) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد(۳۷) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است(۳۸) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۳۹) بِرّ: نیکی(۴۰) بُرّ: گندم(۴۱) مُعین: یار، یاری کننده (۴۲) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۴۳) غَمّاز: بسیار سخنچین، در اینجا به معنی آشکارکننده.(۴۴) کاهِل: تنبل، سُست(۴۵) دی: دیروز(۴۶) لبّیک: قبول میکنم، امرِ تو را اطاعت میکنم.(۴۷) سودا: خیال، هوی و هوس(۴۸) مُشتری: بزرگترین سیّاره منظومه شمسی که بین مریخ و زُحل قرار دارد. سعد اکبر، سعد آسمان(۴۹) زُحَل: کیوان، نَحس اکبر(۵۰) جَرّ و مَد: کنایه از حالات خوشی و ناخوشی است که بر آدمی دست می دهد.(۵۱) سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نَحس(۵۲) نَقْب: سوراخ و راه باریک در زیر زمین(۵۳) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه.(۵۴) لَزِب: چسبنده(۵۵) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۵۶) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۵۷) دَرَج: درجه(۵۸) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.(۵۹) پول: پل(۶۰) لالا: لـله، غلام و بنده، مربی مرد(۶۱) فَصل: جدا کردن(۶۲) جَحود: بسیار انکار کننده(۶۳) زَفت: درشت، فربه، نیرومند(۶۴) افیون: تریاک(۶۵) زخممند: کسی که تنش زخمی و مجروح شده.(۶۶) مَنهَج: راهِ آشکار و روشن(۶۷) لولیان: جمعِ لولی به معنی سرمست، با نشاط(۶۸) نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی: از روح خود در او دميدم. اشاره به آفرينش آدم است.(۶۹) سَیْرانِ سُبُل: پیمودنِ راهها(۷۰) حمایل: دَوالِ شمشیر؛ کمربندی چرمین که در قدیم شمشیر را به آن میبستند.(۷۱) سَریر: تختِ پادشاهی(۷۲) مملوک: بنده، غلام، بَرده(۷۳) جناب: درگاه(۷۴) عُقده: گِرِه(۷۵) کمرتَرکش: حَمایل، تیردانی که بر روی کمر میبستند.----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاسیر شیشه کن آن جنیان دانا رابریز خون دل آن خونیان صهبا راربودهاند کلاه هزار خسرو راقبای لعل ببخشیده چهره ما رابه گاه جلوه چو طاووس عقلها بردهگشاده چون دل عشاق پر رعنا راز عکسشان فلک سبز رنگ لعل شودقیاس کن که چگونه کنند دلها رادرآورند به رقص و طرب به یک جرعههزار پیر ضعیف بمانده برجا راچه جای پیر که آب حیات خلاقاندکه جان دهند به یک غمزه جمله اشیا راشکرفروش چنین چست هیچ کس دیدهستسخنشناس کند طوطی شکرخا رازهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریق بالا راصلا زدند همه عاشقان طالب راروان شوید به میدان پی تماشا رااگر خزینه قارون به ما فرو ریزندز مغز ما نتوانند برد سودا رابیار ساقی باقی که جان جانهاییبریز بر سر سودا شراب حمرا رادلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبرو گمار دمی آن شراب گیرا رازهی شراب که عشقش به دس خود پختهستزهی گهر که نبودهست هیچ دریا راز دست زهره به مریخ اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه خشم و صفرا راتو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما راولیک غیرت لالاست حاضر و ناظرهزار عاشق کشتی برای لالا رابه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردنِ لا را بیار الا رابده به لالا جامی از آنکه میدانیکه علم و عقل رباید هزار دانا راو یا به غمزه شوخت به سوی او بنگرکه غمزه تو حیاتیست ثانی احیا رابه آب ده تو غبار غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا راخدای عشق فرستاد تا درو پیچیمکه نیست لایق پیچش ملک تعالی رابماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کردهام سر و پا رابرآ بتاب بر افلاک شمس تبریزیبه مغز نغز بیارای برج جوزا را مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاسیر شیشه کن آن جنیان دانا رابریز خون دل آن خونیان صهبا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3024اینکه فردا این کنم یا آن کنماین دلیل اختیارست ای صنممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616گر بپرانیم تیر آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستاین نه جبر این معنی جباری استذکر جباری برای زاری استزاری ما شد دلیل اضطرارخجلت ما شد دلیل اختیارگر نبودی اختیار این شرم چیستوین دریغ و خجلت و آزرم چیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر آمد هلاکت خام را کز پی دانه نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی کو جنایتها کندگوید او معذور بودم من ز خودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بد در رفتن آن اختیاربیخودی نآمد به خود توش خواندیاختیارت خود نشد توش راندیگر رسیدی مستیای بیجهد توحفظ کردی ساقی جان عهد تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و خواه جاه و خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن خمارت میزنداین خمار غم دلیل آن شده ستکه بدان مفقود مستیات بدهستجز به اندازه ضرورت زین مگیرتا نگردد غالب و بر تو امیرسر کشیدی تو که من صاحبدلمحاجت غیری ندارم واصلممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصابوار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو میخورم تو غم مخوربر تو من مشفقترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو شه کند بس جستجوگورخانه راز تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472تا که پشکی مشک گردد ای مریدسالها باید در آن روضه چریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258گر قضا پوشد سیه همچون شبتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار قصد جان کندهم قضا جانت دهد درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت زندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همیانداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بیعلت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینه هستی چه باشد نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4058نام پنهان گشتن دیو از نفوسواندر آن سوراخ رفتن شد خنوسمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1444, Divan e Shamsچون خواب مرا بیند بگریزد و ننشینداز من برود آید در شخص دگر خوابممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3283فلسفی مر دیو را منکر شوددر همان دم سخره دیوی بودگر ندیدی دیو را، خود را ببینبی جنون نبود کبودی در جبینهرکه را در دل شک و پیچانی استدر جهان او فلسفی پنهانی استمینماید اعتقاد و گاهگاهآن رگ فلسف کند رویش سیاهالحذر ای مومنان کآن در شماستدر شما بس عالم بیمنتهاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211شرع بهر دفع شر رایی زنددیو را در شیشهٔ حجت کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsربودهاند کلاه هزار خسرو راقبای لعل ببخشیده چهره ما رافردوسی، شاهنامه، جنگِ بزرگ کیخسرو با افراسیابFerdowsi Poem(Shahname), The Big Battle of Keikhosrow With Afrasiabز من بگسلد فره ایزدیگر آیم به کژی و نابخردیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #726ملک برهم زن تو ادهموار زودتا بیابی همچو او ملک خلودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #764ملک جسمت را چو بلقیس ای غبیترک کن بهر سلیمان نبیقرآن کریم، سوره نمل (۲۷)، آیهٔ ۴۴ Quran, An-Naml(#27), Line #44«إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.»«من بر خويشتن ستم كردهام و اينك با سليمان در برابرِ پروردگارِ جهانيان تسليم شدم.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قبله را چون کرد دست حق عیانپس تحری بعد ازین مردود دانهین بگردان از تحری رو و سرکه پدید آمد معاد و مستقریک زمان زین قبله گر ذاهل شویسخره هر قبله باطل شویچون شوی تمییزده را ناسپاسبجهد از تو خطرت قبلهشناسگر ازین انبار خواهی بر و برنیمساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرین مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2974بود عبدالغوث همجنس پریچون پری نه سال در پنهانپریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2980برد همجنسی پریانش چنانکه رباید روح را زخم سنانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2723گفت سیماهم وجوه کردگارکه بود غماز باران سبزهزارحق تعالی فرمود که باطن اشخاص از ظاهر رخسارشان نمایان استبه همین جهت وجود چمنزار حاکی از اینست که بارانی نازل شده استقرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹ Quran, Al-Fath(#48), Line #29«…سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ…»«…نشانشان اثر سجدهاى است كه بر چهره آنهاست…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsدرآورند به رقص و طرب به یک جرعههزار پیر ضعیف بمانده برجا رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678 چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767چون بدو زنده شدی آن خود وی استوحدت محض است آن شرکت کی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsزهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریفچنین رفیق بباید طریق بالا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1219, Divan e Shamsهر که بود عاشق خود پنج نشان دارد بدسخت دل و سست قدم کاهل و بیکار و ترشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsصلا زدند همه عاشقان طالب راروان شوید به میدان پی تماشا رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستیها بر آرد او دمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsاگر خزینه قارون به ما فرو ریزندز مغز ما نتوانند برد سودا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 492, Divan e Shamsاگرچه سرد وجودیت گرم درپیچیدبه ره کنش به بهانه بهانه را چه شدهستحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۵Poem(Qazal)# 5, Divan e Hafezهنگام تنگدستی در عیش کوش و مستیکاین کیمیای هستی قارون کند گدا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبیار ساقی باقی که جان جانهاییبریز بر سر سودا شراب حمرا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 233, Divan e Shamsکجاست ساقی جان تا بههم زند ما رابروبد از دل ما فکر دی و فردا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsلبیک لبیک ای کرم سودای تست اندر سرمز آب تو چرخی میزنم مانند چرخ آسیامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274جان جان چو واکشد پا را ز جانجان چنان گردد که بیجان تن بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsدلی که پند نگیرد ز هیچ دلداریبرو گمار دمی آن شراب گیرا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2281, Divan e Shamsاندیشه جز زیبا مکن کاو تار و پود صورت استز اندیشهٔ احسن تند هر صورتی احسن شده مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsز دست زهره به مریخ اگر رسد جامشرها کند به یکی جرعه خشم و صفرا رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549عقل کو مغلوب نفس او نفس شدمشتری مات زحل شد نحس شدهم درین نحسی بگردان این نظردر کسی که کرد نحست در نگرآن نظر که بنگرد این جر و مداو ز نحسی سوی سعدی نقب زدزآن همیگرداندت حالی به حالضد به ضد پیداکنان در انتقالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsتو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیمز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shamsحریفت حاضر است آنجا که هستیولیکن گر بگوید شرم داریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 135, Divan e Shamsساقیا گردان کن آخر آن شراب صاف رامحو کن هست و عدم را بردران این لاف رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023استخوان و باد روپوش است و بسدر دو عالم غیر یزدان نیست کس مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsولیک غیرت لالاست حاضر و ناظرهزار عاشق کشتی برای لالا رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندن خشت لزبموجب قربی که واسجد واقتربکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود موجب قرب بنده به حق می شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبه نفی لا لا گوید به هر دمی لالابزن تو گردن لا را بیار الا رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514قرب نه بالا نه پستی رفتن استقرب حق از حبس هستی رستن استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینه هستی چه باشد نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسار لاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزونتر استکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 33, Divan e Shamsمی ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجاگردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبده به لالا جامی از آنکه میدانیکه علم و عقل رباید هزار دانا رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145صبر کردن جان تسبیحات توستصبر کن کآنست تسبیح درستهیچ تسبیحی ندارد آن درجصبر کن الصبر مفتاح الفرجصبر چون پول صراط آن سو بهشتهست با هر خوب یک لالای زشتتا ز لالا میگریزی وصل نیستزانکه لالا را ز شاهد فصل نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2095چون اناالحق گفت شیخ و پیش بردپس گلوی جمله کوران را فشردچون انای بنده لا شد از وجودپس چه ماند تو بیندیش ای جحودگر تو را چشمی است بگشا درنگربعد لا آخر چه میماند دگرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #588عشق آن شعلهست کو چون بر فروختهرچه جز معشوق باقی جمله سوخت تیغ لا در قتل غیر حق برانددرنگر زآن پس که بعد لا چه ماندماند الا الله باقی جمله رفتشاد باش ای عشق شرکتسوز زفتمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمی دهند افیون به مرد زخممندتا که پیکان از تنش بیرون کنندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1241تا نخوانی لا و الاالله رادرنیابی منهج این راه رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2948, Divan e Shamsای لولیان لالا با لا پریده بالاوارسته زین هیولا فارغ ز چون و چندیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبه آب ده تو غبار غم و کدورت رابه خواب درکن آن جنگ را و غوغا رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1905, Divan e Shamsنفخت فیه من روحی رسیدهستغم بیش و غم کم را رها کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبماند نیم غزل در دهان و ناگفتهولی دریغ که گم کردهام سر و پا رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3755پس حقیقت حق بود معبود کلکز پی ذوق است سیران سبللیک بعضی رو سوی دم کردهاندگرچه سر اصل است سر گم کردهاندلیک آن سر پیش این ضالان گممیدهد داد سری از راه دمآن ز سر مییابد آن داد این ز دمقوم دیگر پا و سر کردند گمچونکه گم شد جمله جمله یافتند از کم آمد سوی کل بشتافتندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shamsچندان بنوش می که بمانی ز گفت و گوآخر نه عاشقی و نه این عشق میکدهستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 212, Divan e Shamsبرآ بتاب بر افلاک شمس تبریزیبه مغز نغز بیارای برج جوزا راحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafezجوزا سحر نهاد حمایل برابرمیعنی غلام شاهم و سوگند میخورمساقی بیا که از مدد بخت کارسازکامی که خواستم ز خدا شد میسرمجامی بده که باز به شادی روی شاهپیرانه سر هوای جوانیست در سرممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همیانداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپریحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۲۹Poem(Qazal)# 329, Divan e Hafezراهم مزن به وصف زلال خضر که مناز جام شاه جرعهکش حوض کوثرمشاها اگر به عرش رسانم سریر فضلمملوک این جنابم و مسکین این درممن جرعهنوش بزم تو بودم هزار سالکی ترک آبخورد کند طبع خوگرمگر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهرآن مهر بر که افکنم آن دل کجا برمحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۴۸Poem(Qazal)# 348, Divan e Hafezخوردهام تیر فلک باده بده تا سرمستعقده در بند کمرترکش جوزا فکنم