03.09.2023 - By Parviz Shahbazi
برنامه شماره ۹۵۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۷ مارس ۲۰۲۳ -۱۷ اسفندبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۳ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۳ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۳ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsجام بر دست، به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصّهٔ هر سود و زیانیم همهاین معلّم که خِرَد بود بشد ما طفلانیکدگر را ز جنون تختهزنانیم(۱) همهپابرهنه خِرَد از مجلسِ ما دوش گریختچونکه بیرون ز حدِ عقل و گمانیم همهمیرِ مجلس تویی و ما همه در تیرِ(۲) توایمبندِ(۳) آن غمزه(۴) و آن تیر و کمانیم همهزهره در مجلسِ مَهمان به می از کار ببردورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم(۵) همه؟چشمِ آن طُرفهٔ(۶) بغداد ز ما عقل ربودتا ندانیم که اندر همدانیم همهگفت ساقی: همه را جمله به تاراج دهمهمچنان کن هله ای جان، که چنانیم همههمچو غوّاص پیِ گوهرِ بینام و نشانغرقِ آن قُلزُمِ(۷) بینام و نشانیم همهوقتِ عشرت(۸) طربانگیزتر از جامِ میایمدر صفِ رزم چو شمشیر و سِنانیم(۹) همهنزدِ عشّاقْ بهاریم پُر از باغ و چمنپیشِ هر منکرِ افسرده خزانیم همهمیجهد شعلهٔ دیگر ز زبانهٔ دلِ منتا تو را وهم نیاید که زبانیم همهساقیا باده بیاور که برآنیم همهکه بهجز عشقِ تو از خویش بِرانیم همه(۱) تخته زدن: پنبه زدن، بیرون کردن پنبه از تخم، حلّاجی کردن پنبه، باز کردن گرهٔ پنبه(۲) تیر: تیره، طایفه، تیر(۳) بند: بسته، اسیر(۴) غمزه: اشاراتِ معشوق(۵) سرطان: برج سرطان که شبیه خرچنگ تصّور شده است.(۶) طُرفه: شگفت، زیبا(۷) قُلزُم: دریا(۸) عشرت: کامرانی، شادی(۹) سِنان: سرنیزه----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsجام بر دست، به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصّهٔ هر سود و زیانیم همهاین معلّم که خِرَد بود بشد ما طفلانیکدگر را ز جنون تختهزنانیم همهپا برهنه خِرَد از مجلسِ ما دوش گریختچونکه بیرون ز حدِ عقل و گمانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsشب که جهان است پر از لولیان(۱۰)زُهره زند پردهٔ شنگولیان(۱۱)بیند مرّیخ که بزم است و عیشخنجر و شمشیر کُنَد در میان(۱۰) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه(۱۱) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۲)(۱۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۳)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۴)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۴) حَدید: آهن----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درونِ سینه شرحت دادهایمشرح اَندر سینهات بِنهادهایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۱۵) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل(۱۵) نَفَخْتُ: دمیدم----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکانمیدویم اندر مکان و لامَکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۶) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۷) و سَنی(۱۸)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۱۹) و، در چَهی ای قَلتَبان(۲۰)دست وادار از سِبالِ(۲۱) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۱۹) گَو: گودال(۲۰) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۲۱) سِبال: سبیل----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شبها تا به روزبا چنین اِستارههای دیوْسوزهر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمانهست نفتاندازِ(۲۲) قلعهٔ آسمان(۲۲) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsجام بر دست، به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصّهٔ هر سود و زیانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsیا رب، مرا پیش از اجل فارغ کن از عِلم و عملخاصه ز علمِ منطقی در جمله افواه(۲۳) آمده(۲۳) افواه: دهانها----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ الْبَصَرعقلِ جزوی میکند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, Al-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1420, Divan e Shamsاگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم؟برآور سر ز جودِ(۲۴) من که لاتَأسوا(۲۵) نمودستماگر فانی شود عالَم ز دریایی بُوَد شبنمگر افتادهست او از خود، نیفتادهست از دستمجهان ماهی، عدم دریا، درون ماهی این غوغاکنم صیدش اگر گم شد که من صیّادِ بیشستم(۲۶)قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #23«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ… .»«تا بر آنچه از دستتان مىرود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مىآيد شادمانى نكنيد… .»(۲۴) جود: بخشش(۲۵) لاتَأسوا: اندوهگین نباشید(۲۶) شست: قلـاّبِ ماهیگیری----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیربیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره رویِ معشوقه نگراین به دستِ توست، بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیبِ(۲۷) رب(۲۷) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرممولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsاین معلّم که خِرَد بود بشد ما طفلانیکدگر را ز جنون تختهزنانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #167عقل را با عقلِ یاری یار کناَمْرُهُمْ شُوری بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ… .»«…و كارشان بر پايهٔ مشورت با يكديگر است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #246, Divan e Shamsآتشِ عشق زن در این پنبههمچو حلّاج و همچو اهلِ صفامولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsپابرهنه خِرَد از مجلسِ ما دوش گریختچونکه بیرون ز حدِ عقل و گمانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2528عقلِ عقلت مغز و، عقلِ توست پوستمعدهٔ حیوان همیشه پوستجوستمغزجوی، از پوست دارد صد ملالمغز، نَغزان(۲۸) را حلال آمد حلالچونکه قشرِ عقل صد بُرهان دهدعقلِ کُل کی گام بیایقان(۲۹) نهد؟عقل، دفترها کند یکسر سیاهعقلِ عقل، آفاق دارد پُر ز ماه(۲۸) نَغزان: نغزها، نغز به معنی خوب و نیکو است(۲۹) ایقان: یقین کردن، باور کردن، بیگمان دانستن----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsمیرِ مجلس تویی و ما همه در تیرِ توایمبندِ آن غمزه و آن تیر و کمانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836چونکه غم بینی، تو استغفار(۳۰) کنغم به امرِ خالق آمد، کار کن(۳۰) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی----------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۳۱) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم اکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیفست، او را دار خَوش(۳۱) ضَیف: مهمان----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsزهره در مجلسِ مَهمان به می از کار ببردورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همه؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #432, Divan e Shamsجمله مهمانند در عالم ولیککم کسی داند که او مهمانِ کیستمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsچشمِ آن طُرفهٔ بغداد ز ما عقل ربودتا ندانیم که اندر همدانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2554مؤمنان در حَشر گویند: ای مَلَکنَی که دوزخ بود راهِ مَشْتَرَک؟مؤمن و کافر بر او یابد گذارما ندیدیم اندرین ره، دود و نار(۳۲)نک بهشت و بارگاهِ ايمنیپس کجا بود آن گذرگاهِ دَنی(۳۳)؟پس مَلَک گوید که آن رَوْضهٔ(۳۴) خُضَر(۳۵)که فلان جا دیدهاید اندر گذَردوزخ آن بود و، سیاستگاهِ سختبر شما شد باغ و بُستان و درخت(۳۲) نار: آتش(۳۳) دَنی: پست، ناکس، حقیر(۳۴) رَوْضه: باغ، بهشت(۳۵) خُضَر: سبز----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1911مصطفی فرمود: گر گویم به راستشرحِ آن دشمن که در جانِ شماستزَهرههای پُردلان(۳۶) هم بَردَرَدنه رود ره، نه غمِ کاری خَورَد(۳۶) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2862, Divan e Shamsهم به بغداد رَسی، رویِ خلیفه بینیگر کُنی عزمِ سفر، در همدان نَستیزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsهر نفسی بگوییَم: عقلِ تو کو؟ چه شد تو را؟عقل نمانْد بنده را در غم و امتحانِ تومولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsگفت ساقی: همه را جمله به تاراج دهمهمچنان کن هله ای جان، که چنانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگتر از چشمِ میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۳۷)(۳۷) عَنا: رنج----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsهمچو غوّاص پیِ گوهرِ بینام و نشانغرقِ آن قُلزُمِ بینام و نشانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۳۸) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۳۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsنزدِ عشّاقْ بهاریم پُر از باغ و چمنپیشِ هر منکرِ افسرده خزانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsهر جا که بینی شاهدی(۳۹)، چون آینه پیشش نشینهر جا که بینی ناخوشی، آیینه درکش در نَمَد(۴۰)(۳۹) شاهد: زیبارو(۴۰) آیینه در نمد کشیدن: منظور روی تافتن و چشم بر هم نهادن است.----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #87بو نگهدار و بپرهیز از زُکامتن بپوش از باد و بُودِ سردِ عامتا نَینداید(۴۱) مَشامت را ز اثرای هواشان از زمستان سردتر(۴۱) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجهد خنده ز من، خنده نهان دارم از اوروی تُرُش سازم از او، بانگ و فغان آرَم از اوبا تُرُشان لاغ(۴۲) کنی، خنده زنی، جنگ شودخنده نهان کردم من، اشک همیبارم از او(۴۲) لاغ: شوخی----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #96, Divan e Shamsخواهی که ز معده و لبِ هر خام گریزیپرگوهر و روتلخ(۴۳) همیباش چو دریا(۴۳) روتلخ: اخمو----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsمیجهد شعلهٔ دیگر ز زبانهٔ دلِ منتا تو را وهم نیاید که زبانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیرِ نطق و غیرِ ایماء(۴۴) و سِجِل(۴۵)صد هزاران ترجمان خیزد ز دل(۴۴) ايماء: اشاره كردن(۴۵) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2550پارهدُوزی میکُنی اندر دکان زیرِ این دکّانِ تو، مدفون دو کان هست این دکّان کِرایی، زود باشتیشه بستان و تَکَش(۴۶) را میتراش(۴۶) تَک: ته، قعر، عمق----------مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsساقیا باده بیاور که برآنیم همهکه بهجز عشقِ تو از خویش بِرانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رو، هر که غم دین برگزیدباقیِ غمها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #405, Divan e Shamsبجز از عشقِ مجرّد(۴۷) به هر آن نقش که رفتمبنیارزید خوشیهاش، به تلخیِ ندامت(۴۷) مجرّد: یکتا، تنها----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونیست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360بنده را کی زَهره باشد کز فُضول(۴۸)امتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟آن، خدا را میرسد کو امتحانپیش آرد هر دَمی با بندگانتا به ما، ما را نماید آشکارکه چه داریم از عقیده در سِرار(۴۹)(۴۸) فُضول: فضولی و گستاخی(۴۹) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #367ای ندانسته تو شَرّ و خیر راامتحان خود را کن، آنگه غَیْر راامتحانِ خود چو کردی ای فلانفارغ آیی ز امتحانِ دیگرانچون بدانستی که شِکَّرْدانهایپس بدانی کاَهْلِ شِکَّرْخانهایپس بدان، بیامتحانی، که اِلهشِکَّری نفْرستدت ناجایگاهاین بدان، بیامتحان، از عِلمِ شاهچون سَری، نفرستدت در پایگاههیچ عاقل افکَنَد دُرِّ ثَمین(۵۰)در میانِ مُستراحی پُر چَمین(۵۱)؟زآنکه گندم را حکیمِ آگهیهیچ نفْرستد به انبارِ کَهی(۵۰) ثَمین: قيمتی، گرانبها(۵۱) چَمین: کثافت، مدفوع، پیشآب----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384وسوسهٔ این امتحان، چون آمدتبختِ بَد دان کآمد و گَردن زدتچون چنین وسواس دیدی، زود زودبا خدا گَرد و، درآ اندر سجودسَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روانکِای خدا تو وارَهانَم زین گمانآن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب(۵۲) شد(۵۲) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #388قصّۀ مسجدِ اَقْصیٰ و خَرّوب و عزم کردنِ داود علیهالسّلام پیش از سلیمان علیهالسّلام، بر بنایِ آن مسجد چون درآمد عزمِ داودی به تنگکه بسازد مسجدِ اَقْصیٰ به سنگ وحی کردش حق که ترکِ این بخوانکه ز دَستت برنیاید این مکان نیست در تقدیرِ ما آنکه تو اینمسجدِ اَقْصیٰ برآری ای گُزینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2925هرکه باشد قُوتِ او نور جلالچون نزاید از لبش سِحرِ حلال(۵۳)؟هرکه چون زنبور، وَحی اَستَش نَفَل(۵۴)چون نباشد خانهٔ او پُر عسل؟(۵۳) سِحرِ حلال: کلامِ جذّاب و هنرمندانه آوردن(۵۴) نَفَل: غنیمت، در اینجا به معنی عطیّه و دهش است.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1065در دلِ سالک اگر هست آن رُموزرمزدانی نیست سالک را هنوزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #391 گفت: جُرمم چیست ای دانایِ رازکه مرا گویی که مسجد را مساز؟ گفت: بیجُرمی، تو خونها کردهایخونِ مظلومان به گردن بُردهای که ز آوازِ تو خلقی بیشمارجان بدادند و شدند آن را شکار خون بسی رفتهست بر آوازِ توبر صدایِ خوبِ جانپردازِ(۵۵) تو گفت: مغلوبِ تو بودم، مستِ تودستِ من بربسته بود از دستِ تونه که هر مغلوبِ شَه مرحوم(۵۶) بود؟نَه که اَلْـمَغْلُوبُ کَالْـمَعْدُوم بود؟مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد؟ و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است؟(۵۵) جانپرداز: جانستان، جانبخش(۵۶) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #315گر شدم در راهِ حُرمت، راهزنآمدم ای مَه به شمشیر و کفن جز به دستِ خود مَبُرَّم پا و سرکه ازین دستم، نه از دستِ دگر از جدایی باز میرانی سُخُنهر چه خواهی کن، ولیکن این مکنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324از پدر آموز، کآدم در گناهخوش فرود آمد به سویِ پایگاهچون بدید آن عالِمُالْاَسرار رابَر دو پا اِستاد استغفار را«همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.»بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشستاز بهانه شاخ تا شاخی نَجَست رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بسچونکه جانداران(۵۷) بدید او پیش و پس«حضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.» زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»(۵۷) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1389از پدر آموز ای روشنجَبین(۵۸)رَبَّنٰا گفت و، ظَلَمْنٰا پیش از ایننه بهانه کرد و، نه تزویر ساختنه لِوایِ مکر و حیلت بر فراخت(۵۸) جَبین: پیشانی----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #347آنکه فرزندانِ خاصِ آدمندنَفْخۀ اِنّاٰ ظَلَمْنٰا میدمندزیرا آنان که فرزندان خاص آدماند میگویند که ما بر خود ستم کردیم.حاجتِ خود عرضه کن، حجّت مگوهمچو ابلیسِ لعینِ سخترُو(۵۹) سخترُویی، گر ورا شد عیبپوشدر ستیز و سخترُویی رو بکوش(۵۹) سخترُو: بیشرم، گستاخ، پُررو----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #397گفت: این مغلوب، معدومیست کوجز به نسبت نیست معدوم، اَیْقِنُوا(۶۰)حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود: درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی، امّا هر مغلوبی، معدومِ مطلق نیست. «یقین پیدا کنید.»قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»(۶۰) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1398چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه راکِی بدانی ثَمَّ وَجْهُ الله را؟ای کسی که چشم دلت از موهای زائد هویٰ و هوس پاک نشده است، چون همراهِ وسوسههای شیطانِ بدخواه هستی، کی بدین حقیقت واقف خواهی شد که آدمی به هر جا روی آورد، ذاتِ حضرتِ حق در آن جا متجلّی است؟قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #115«…فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…»«…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست…»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1399هر که را باشد ز سینه فتحِ باب(۶۱)او ز هر شهری، ببیند آفتابحق پدید است از میانِ دیگرانهمچو ماه، اندر میانِ اختران(۶۲)(۶۱) فتحِ باب: گشودن در(۶۲) اَختَران: ستارگان----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #398این چنین معدوم کو از خویش رفتبهترینِ هستها افتاد و زَفت او به نسبت با صفاتِ حق فناستدر حقیقت در فنا او را بقاستجملۀ ارواح در تدبیرِ اوستجملۀ اَشباح(۶۳) هم در تیرِ اوستآنکه او مغلوب اندر لطفِ ماستنیست مُضْطَر، بلکه مُختارِ وَلاست(۶۴)کسی که عشق الهی را انتخاب کند با فنا کردنِ «من ذهنی» یا وجودِ مجازی خود «تعظیم خدا» را درک می کند و از آن بهرهمند می گردد.(۶۳) اَشباح: جمعِ شَبَح به معنی تن، کالبد، سیاهیای که از دور به نظر آید. در اینجا منظور مرتبهٔ جسم و جسمانیت است.(۶۴) وَلا: وَلاء، دوستی، محبّت، نزدیکی----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۶۵) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۶۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402مُنتهایِ اختیار آن است خَودکه اختیارش گردد اینجا مُفْتَقَد(۶۶) اختیاری را نبودی چاشنی(۶۷)گر نگشتی آخِر او محو از منیدر جهان گر لقمه و گر شربت استلذّتِ او فرعِ محوِ لذّت استگرچه از لذّات، بیتأثیر شدلذّتی بود او و لذّتگیر(۶۸) شد(۶۶) مُفْتَقَد: گم کرده شده(۶۷) چاشنی: مقداری اندک از خوراک که برای مزّه کردن بچشند، در اینجا به معنی لذّت و حلاوت است.(۶۸) لذّتگیر: گیرندهٔ لذّت و خوشی، جذب کنندهٔ لذّت و خوشی.----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2782گفت: میری، مرمرا حق داده استسَروریّ و امرِ مطلق داده استکین قِرانِ احمد است و دَورِ اوهین بگیرید امرِ او را اِتَّقُواقوم گفتندش که: ما هم زآن قضاحاکمیم و داد امیریمان خدا-------------------------مجموع لغات:(۱) تخته زدن: پنبه زدن، بیرون کردن پنبه از تخم، حلّاجی کردن پنبه، باز کردن گرهٔ پنبه(۲) تیر: تیره، طایفه، تیر(۳) بند: بسته، اسیر(۴) غمزه: اشاراتِ معشوق(۵) سرطان: برج سرطان که شبیه خرچنگ تصّور شده است.(۶) طُرفه: شگفت، زیبا(۷) قُلزُم: دریا(۸) عشرت: کامرانی، شادی(۹) سِنان: سرنیزه(۱۰) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه(۱۱) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ(۱۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۱۴) حَدید: آهن(۱۵) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۱۹) گَو: گودال(۲۰) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۲۱) سِبال: سبیل(۲۲) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.(۲۳) افواه: دهانها(۲۴) جود: بخشش(۲۵) لاتَأسوا: اندوهگین نباشید(۲۶) شست: قلـاّبِ ماهیگیری(۲۷) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۲۸) نَغزان: نغزها، نغز به معنی خوب و نیکو است(۲۹) ایقان: یقین کردن، باور کردن، بیگمان دانستن(۳۰) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی(۳۱) ضَیف: مهمان(۳۲) نار: آتش(۳۳) دَنی: پست، ناکس، حقیر(۳۴) رَوْضه: باغ، بهشت(۳۵) خُضَر: سبز(۳۶) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت(۳۷) عَنا: رنج(۳۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۳۹) شاهد: زیبارو(۴۰) آیینه در نمد کشیدن: منظور روی تافتن و چشم بر هم نهادن است.(۴۱) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.(۴۲) لاغ: شوخی(۴۳) روتلخ: اخمو(۴۴) ايماء: اشاره كردن(۴۵) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته(۴۶) تَک: ته، قعر، عمق(۴۷) مجرّد: یکتا، تنها(۴۸) فُضول: فضولی و گستاخی(۴۹) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان(۵۰) ثَمین: قيمتی، گرانبها(۵۱) چَمین: کثافت، مدفوع، پیشآب(۵۲) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.(۵۳) سِحرِ حلال: کلامِ جذّاب و هنرمندانه آوردن(۵۴) نَفَل: غنیمت، در اینجا به معنی عطیّه و دهش است.(۵۵) جانپرداز: جانستان، جانبخش(۵۶) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.(۵۷) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان(۵۸) جَبین: پیشانی(۵۹) سخترُو: بیشرم، گستاخ، پُررو(۶۰) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.(۶۱) فتحِ باب: گشودن در(۶۲) اَختَران: ستارگان(۶۳) اَشباح: جمعِ شَبَح به معنی تن، کالبد، سیاهیای که از دور به نظر آید. در اینجا منظور مرتبهٔ جسم و جسمانیت است.(۶۴) وَلا: وَلاء، دوستی، محبّت، نزدیکی(۶۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۶۶) مُفْتَقَد: گم کرده شده(۶۷) چاشنی: مقداری اندک از خوراک که برای مزّه کردن بچشند، در اینجا به معنی لذّت و حلاوت است.(۶۸) لذّتگیر: گیرندهٔ لذّت و خوشی، جذب کنندهٔ لذّت و خوشی.----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsجام بر دست به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصه هر سود و زیانیم همهاین معلم که خرد بود بشد ما طفلانیکدگر را ز جنون تختهزنانیم همهپابرهنه خرد از مجلس ما دوش گریختچونکه بیرون ز حد عقل و گمانیم همهمیرِ مجلس تویی و ما همه در تیر توایمبند آن غمزه و آن تیر و کمانیم همهزهره در مجلس مهمان به می از کار ببردورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همهچشم آن طرفه بغداد ز ما عقل ربودتا ندانیم که اندر همدانیم همهگفت ساقی همه را جمله به تاراج دهمهمچنان کن هله ای جان که چنانیم همههمچو غواص پی گوهر بینام و نشانغرق آن قلزم بینام و نشانیم همهوقت عشرت طربانگیزتر از جام میایمدر صف رزم چو شمشیر و سنانیم همهنزد عشاق بهاریم پر از باغ و چمنپیش هر منکر افسرده خزانیم همهمیجهد شعله دیگر ز زبانه دل منتا تو را وهم نیاید که زبانیم همهساقیا باده بیاور که برآنیم همهکه بهجز عشق تو از خویش برانیم همهمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsجام بر دست به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصه هر سود و زیانیم همهاین معلم که خرد بود بشد ما طفلانیکدگر را ز جنون تختهزنانیم همهپا برهنه خرد از مجلس ما دوش گریختچونکه بیرون ز حد عقل و گمانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsشب که جهان است پر از لولیانزهره زند پرده شنگولیانبیند مریخ که بزم است و عیشخنجر و شمشیر کند در میانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درون سینه شرحت دادهایمشرح اندر سینهات بنهادهایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک گوی لا علم لناتا بگیرد دست تو علمتنامانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیستتا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکونست نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیش چوگانهای حکم کن فکانمیدویم اندر مکان و لامکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درندهست نفس بد یقینچه بهانه مینهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صِفتکان فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی میکنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کردهست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحهگریمدتی بنشین و بر خود میگریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230آشنایی گیر شبها تا به روزبا چنین استارههای دیوسوزهر یکی در دفع دیو بدگمانهست نفتانداز قلعه آسمانمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsجام بر دست به ساقی نگرانیم همهفارغ از غصه هر سود و زیانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsیا رب مرا پیش از اجل فارغ کن از علم و عملخاصه ز علم منطقی در جمله افواه آمدهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقل کل را گفت مازاغ البصرعقل جزوی میکند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, Al-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1420, Divan e Shamsاگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستمبرآور سر ز جود من که لاتأسوا نمودستماگر فانی شود عالم ز دریایی بود شبنمگر افتادهست او از خود نیفتادهست از دستمجهان ماهی عدم دریا درون ماهی این غوغاکنم صیدش اگر گم شد که من صیاد بیشستمقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #23«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ… .»«تا بر آنچه از دستتان مىرود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مىآيد شادمانى نكنيد… .»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیم بدهم تو را من جمله خیربیسبب بیواسطه یاری غیرکافیم بینان تو را سیری دهمبیسپاه و لشکرت میری دهمبیبهارت نرگس و نسرین دهمبیکتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیب ربمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرممولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsاین معلم که خرد بود بشد ما طفلانیکدگر را ز جنون تختهزنانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #167عقل را با عقل یاری یار کنامرهم شوری بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ… .»«…و كارشان بر پايهٔ مشورت با يكديگر است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #246, Divan e Shamsآتش عشق زن در این پنبههمچو حلاج و همچو اهل صفامولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsپابرهنه خرد از مجلس ما دوش گریختچونکه بیرون ز حد عقل و گمانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2528عقل عقلت مغز و عقل توست پوستمعده حیوان همیشه پوستجوستمغزجوی از پوست دارد صد ملالمغز نغزان را حلال آمد حلالچونکه قشر عقل صد برهان دهدعقل کل کی گام بیایقان نهدعقل دفترها کند یکسر سیاهعقل عقل آفاق دارد پر ز ماهمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsمیر مجلس تویی و ما همه در تیر توایمبند آن غمزه و آن تیر و کمانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836چونکه غم بینی تو استغفار کنغم به امر خالق آمد کار کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616گر بپرانیم تیر آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانهین مگو کین ماند اندر گردنمکه هم اکنون باز پرد در عدمهر چه آید از جهان غیبوشدر دلت ضیفست او را دار خوشمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsزهره در مجلس مهمان به می از کار ببردورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #432, Divan e Shamsجمله مهمانند در عالم ولیککم کسی داند که او مهمان کیستمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsچشم آن طرفه بغداد ز ما عقل ربودتا ندانیم که اندر همدانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2554مومنان در حشر گویند ای ملکنی که دوزخ بود راه مشترکمومن و کافر بر او یابد گذارما ندیدیم اندرین ره دود و نارنک بهشت و بارگاه ايمنیپس کجا بود آن گذرگاه دنیپس ملک گوید که آن روضه خضرکه فلان جا دیدهاید اندر گذردوزخ آن بود و سیاستگاه سختبر شما شد باغ و بستان و درختمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1911مصطفی فرمود گر گویم به راستشرح آن دشمن که در جان شماستزهرههای پردلان هم بردردنه رود ره نه غم کاری خوردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2862, Divan e Shamsهم به بغداد رسی روی خلیفه بینیگر کنی عزم سفر در همدان نستیزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsهر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو راعقل نماند بنده را در غم و امتحان تومولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsگفت ساقی همه را جمله به تاراج دهمهمچنان کن هله ای جان که چنانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگتر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsهمچو غواص پی گوهر بینام و نشانغرق آن قلزم بینام و نشانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsنزد عشاق بهاریم پر از باغ و چمنپیش هر منکر افسرده خزانیم همهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsهر جا که بینی شاهدی چون آینه پیشش نشینهر جا که بینی ناخوشی آیینه درکش در نمدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #87بو نگهدار و بپرهیز از زکامتن بپوش از باد و بود سرد عامتا نینداید مشامت را ز اثرای هواشان از زمستان سردترمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shamsچون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از اوروی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از اوبا ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شودخنده نهان کردم من اشک همیبارم از اومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #96, Divan e Shamsخواهی که ز معده و لب هر خام گریزیپرگوهر و روتلخ همیباش چو دریامولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsمیجهد شعله دیگر ز زبانه دل منتا تو را وهم نیاید که زبانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208غیر نطق و غیر ایماء و سجلصد هزاران ترجمان خیزد ز دلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2550پارهدوزی میکنی اندر دکان زیر این دکان تو مدفون دو کان هست این دکان کرایی زود باشتیشه بستان و تکش را میتراشمولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستمRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shamsساقیا باده بیاور که برآنیم همهکه بهجز عشق تو از خویش برانیم همهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غمها خدا از وی بریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #405, Divan e Shamsبجز از عشق مجرد به هر آن نقش که رفتمبنیارزید خوشیهاش به تلخی ندامتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونیست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360بنده را کی زهره باشد کز فضولامتحان حق کند ای گیج گولآن، خدا را میرسد کو امتحانپیش آرد هر دمی با بندگانتا به ما ما را نماید آشکارکه چه داریم از عقیده در سرارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #367ای ندانسته تو شر و خیر راامتحان خود را کن آنگه غیر راامتحان خود چو کردی ای فلانفارغ آیی ز امتحان دیگرانچون بدانستی که شکردانهایپس بدانی کاهل شکرخانهایپس بدان بیامتحانی که الهشکری نفرستدت ناجایگاهاین بدان بیامتحان از علم شاهچون سری نفرستدت در پایگاههیچ عاقل افکند در ثمیندر میان مستراحی پر چمینزآنکه گندم را حکیم آگهیهیچ نفرستد به انبار کهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384وسوسه این امتحان چون آمدتبخت بد دان کآمد و گردن زدتچون چنین وسواس دیدی زود زودبا خدا گرد و درآ اندر سجودسجدهگه را تر کن از اشک روانکای خدا تو وارهانم زین گمانآن زمان کت امتحان مطلوب شدمسجد دین تو پر خروب شدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #388قصه مسجد اقصی و خروب و عزم کردن داود علیهالسلام پیش از سلیمان علیهالسلام بر بنای آن مسجد چون درآمد عزم داودی به تنگکه بسازد مسجد اقصی به سنگ وحی کردش حق که ترک این بخوانکه ز دستت برنیاید این مکان نیست در تقدیر ما آنکه تو اینمسجد اقصی برآری ای گزینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2925هرکه باشد قوت او نور جلالچون نزاید از لبش سحر حلالهرکه چون زنبور وحی استش نفلچون نباشد خانه او پر عسلمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1065در دل سالک اگر هست آن رموزرمزدانی نیست سالک را هنوزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #391 گفت جرمم چیست ای دانای رازکه مرا گویی که مسجد را مساز گفت بیجرمی تو خونها کردهایخون مظلومان به گردن بردهای که ز آوازِ تو خلقی بیشمارجان بدادند و شدند آن را شکار خون بسی رفتهست بر آواز توبر صدای خوب جانپرداز تو گفت مغلوب تو بودم مست تودست من بربسته بود از دست تونه که هر مغلوب شه مرحوم بودنه که الـمغلوب کالـمعدوم بودمگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #315گر شدم در راه حرمت راهزنآمدم ای مه به شمشیر و کفن جز به دست خود مبرم پا و سرکه ازین دستم نه از دست دگر از جدایی باز میرانی سخنهر چه خواهی کن ولیکن این مکنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324از پدر آموز کادم در گناهخوش فرود آمد به سوی پایگاهچون بدید آن عالمالاسرار رابر دو پا استاد استغفار راهمینکه آدم حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کردروی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کردبر سر خاکستر انده نشستاز بهانه شاخ تا شاخی نجست ربنا انا ظلمنا گفت و بسچونکه جانداران بدید او پیش و پسحضرت آدم(ع) فقط گفت پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم زیرا او در پیش و پس خود فرشتگان مراقب را مشاهده کردقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1389از پدر آموز ای روشنجبینربنا گفت و ظلمنا پیش از ایننه بهانه کرد و نه تزویر ساختنه لوای مکر و حیلت بر فراختمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #347آنکه فرزندان خاص آدمندنفخه انا ظلمنا میدمندزیرا آنان که فرزندان خاص آدماند میگویند که ما بر خود ستم کردیمحاجت خود عرضه کن حجت مگوهمچو ابلیس لعین سخترو سخترویی گر ورا شد عیبپوشدر ستیز و سخترویی رو بکوشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #397گفت این مغلوب، معدومیست کوجز به نسبت نیست معدوم ایقنواحضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود درست است که تو مغلوب و مقهور من بودیاما هر مغلوبی معدوم مطلق نیست یقین پیدا کنیدقرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1398چون رفیقی وسوسه بدخواه راکی بدانی ثم وجه الله راای کسی که چشم دلت از موهای زائد هوی و هوس پاک نشده است چون همراه وسوسههای شیطان بدخواه هستی کی بدین حقیقت واقف خواهی شد که آدمی به هر جا روی آورد ذات حضرت حق در آن جا متجلی استقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #115«…فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…»«…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست…»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1399هر که را باشد ز سینه فتح باباو ز هر شهری ببیند آفتابحق پدید است از میان دیگرانهمچو ماه، اندر میان اخترانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #398این چنین معدوم کو از خویش رفتبهترین هستها افتاد و زفت او به نسبت با صفات حق فناستدر حقیقت در فنا او را بقاستجمله ارواح در تدبیر اوستجمله اشباح هم در تیر اوستآنکه او مغلوب اندر لطف ماستنیست مضطر بلکه مختار ولاستکسی که عشق الهی را انتخاب کند با فنا کردن من ذهنییا وجود مجازی خود تعظیم خدا را درک می کند و از آن بهرهمند می گرددمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همیخواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402منتهای اختیار آن است خودکه اختیارش گردد اینجا مفتقد اختیاری را نبودی چاشنیگر نگشتی آخر او محو از منیدر جهان گر لقمه و گر شربت استلذت او فرع محو لذت استگرچه از لذات بیتأثیر شدلذتی بود او و لذتگیر شدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2782گفت میری مرمرا حق داده استسروری و امر مطلق داده استکین قران احمد است و دور اوهین بگیرید امر او را اتقواقوم گفتندش که ما هم زآن قضاحاکمیم و داد امیریمان خدا