Ganj e Hozour Programs

Ganje Hozour audio Program #963

05.25.2023 - By Parviz ShahbaziPlay

Download our free app to listen on your phone

Download on the App StoreGet it on Google Play

برنامه شماره ۹۶۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۲۳ مِی ۲۰۲۳ - ۳ خردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۳ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهمجز رحمتِ او نبایدم نُقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بی‌حضورشترسم که بدو رسد، نخواهمبی‌او ز برای عشرت منخورشید سبو کشد نخواهممن مایه باده‌ام چو انگورجز ضربت و جز لگد نخواهماز لِذَّت زخم‌هاش جانمیک ساعت اگر رهد نخواهموقت است که جان شویم خالصکاین زحمت کالبد نخواهماحمد گوید برای روپوشاز احمد جز احد نخواهممجموع همه است شمس تبریزحق است که من عدد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهمجز رحمتِ او نبایدم نُقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بی‌حضورشترسم که بدو رسد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۱)سلطان‌بچه‌ای(۲) آخر، تا چند اسیری؟(۱) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۲) سلطان‌بچه: شاهزاده--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1122, Divan e Shamsاندیشه را رها کن اندر دلش مگیرزیرا برهنه‌ای تو و اندیشه زمهریر(۳)اندیشه می‌کنی که رهی از زحیر(۴) و رنجاندیشه کردن آمد سرچشمهٔ زحیرز اندیشه‌ها برون دان بازارِ صُنع راآثار را نظاره کن ای سخرهٔ اثیر(۵)آن کوی را نگر که پرد زو مصوراتوآن جوی را کز او شد گردنده چرخِ پیر(۳) زَمهریر: سرمای سخت(۴) زَحیر: ناله و زاری(۵) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۶)(۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348چون جفا آری، فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سویِ کمالچون تو وردی ترک کردی در روشبر تو قَبضی آید از رنج و تبشآن ادب کردن بُوَد، یعنی: مَکُنهیچ تحویلی از آن عهدِ کُهُنقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ  وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»پیش از آن کین قبض، زنجیری شوداین که دل‌گیریست، پاگیری شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2666, Divan e Shamsبه صد دستان به کارِ توست این بادتو را خود نیست خویِ حق‌گزاریازو یابی به آخر هر مرادیهمو مستی دهد، هم هوشیاریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۷) و صانع(۸) را به همکارگه چون جایِ روشن‌دیدگی(۹) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنود(۱۰)لاجرم از کارگاهش کور بود(۷) صُنع: آفرینش(۸) صانع: آفریدگار(۹) روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی(۱۰) عَنود: ستیزه‌گر--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمال(۱۱) خود، دو اسبه تاخت(۱۲)(۱۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۱۲) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای مرغ آسمانی، آمد گهِ پریدنوی آهوی معانی، آمد گهِ چریدنای عاشقِ جَریده(۱۳)، بر عاشقان گُزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن(۱۳) جَریده: یگانه، تنها--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَدشیرین‌تر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۴)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۵)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۶)؟عاشقِ صُنعِ(۱۷) خدا با فَر(۱۸) بوَدعاشقِ مصنوعِ(۱۹) او کافر بُوَد(۱۴) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۵) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۶) گبر: کافر(۱۷) صُنع: آفرینش(۱۸) فَر: شکوهِ ایزدی(۱۹) مصنوع: آفریده، مخلوق--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1058کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051کار، آن دارد که پیش از تن بُده‌ست  بگذر از اینها که نو حادث شده‌ستکار، عارف راست، کو نه اَحوَل(۲۰) است  چشمِ او بر کِشت‌های اوّل است‏(۲۰) اَحوَل: لوچ، دو‌بین--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۲۱) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۲۲) آن بده(۲۱) مُفتی: فتوا دهنده(۲۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۲۳) آسان بِجِه(۲۴)(۲۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۲۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2260جز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیرتا نگردد غالب و، بر تو امیرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۵)(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۶)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۷) حَدید: آهن--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1373ای شَهان، کُشتیم ما خصمِ بُرونمانْد خصمی زو بَتَر در اندرون‌‌کُشتنِ این، کارِ عقل و هوش نیستشیرِ باطن، سُخرهٔ خرگوش نیست‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsلایَجوز و یَجوز(۲۸) تا اَجَلَستعِلمِ عُشّاق را نهایت نیستبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۲۹)لیکَش این دانش و کِفایَت نیستقرآن کریم، سورۀ نساء (۴) آیۀ ۴۵Quran, An-Nisaa(#4), Line #45«وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»«خدا دشمنان شما را بهتر مى‌شناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»بی رَهی، وَرنَه در رَهِ کوششهیچ کوشنده بی ‌جِرایَت(۳۰) نیستچون که مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ(۳۱) استذَرّه‌یی زَلّه(۳۲) بی‌نِکایَت(۳۳) نیستذَرّه‌یی خیر بی ‌گُشادی نیستچَشم بُگْشا اگر عَمایَت(۳۴) نیستقرآن کریم، سوره زلزال (۹۹)، آیات ۷ و ۸Quran, Az-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.»«پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»«و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»هر نَباتی نشانیِ آبَستچیست کان را ازو جِبایَت(۳۵) نیست؟بس کُن، این آب را نشانیهاستتشنه را حاجَتِ وِصایَت(۳۶) نیست(۲۸) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست(۲۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت می‌کند.(۳۰) جِرایَت: جیره، مزد(۳۱) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّه‌ای را خواهد دید.(۳۲) زَلّه: زلَّت، لغزش‌(۳۳) نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات(۳۴) عَمیٰ: کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی از هر دو چشم(۳۵) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج(۳۶) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3212آب کم جو، تشنگی آور به دستتا بجوشد آب از بالا و پستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2650که همی‌دانم یَجُوز و لایَجُوزخود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوز(۳۷)این روا، و آن ناروا دانی، و لیکتو روا یا ناروایی بین تو نیک(۳۷) عَجُوز: پیرزن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2981, Divan e Shamsزان مزدِ کار می‌نرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار، گه‌گهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لالَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.قرآن کریم، سوره نجم (۵٣)، آیه ٣٩Quran, Al-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ.»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ بیست و پنجRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#25, Divan e Shamsاین ره چنین دراز به یکدم میسّرستاین روضه دور نیست، چو رهبر تو را رضاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #558فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دانمی‌خراشد در تعمّق(۳۸) رویِ جانتا گشاید عُقده‌ٔ(۳۹) اِشکال رادر حَدَث(۴۰) کرده‌ست زرّین بیل راعقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۴۱)عقده‌یی سخت‌ست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عُقده‌ها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیرعقده‌ای کان بر گلویِ ماست سختکه بدانی که خَسی(۴۲) یا نیک‌بختحَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمیخرج این کُن دَم، اگر آدم‌دَمی(۳۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنباله‌روی از عقل جزیی است.(۳۹) عُقده: گره(۴۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۴۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۴۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه--------------مولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مُرده زنده بیرون می‌کشدهر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۴۳)چون ز زنده مُرده بیرون می‌کندنفسِ زنده سویِ مرگی می‌تَنَد(۴۴)مُرده شو تا مُخْرِجُ‌الْحَیِّ(۴۵) الصَّمَدزنده‌یی زین مُرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An’aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مى‌شكافد، و زنده را از مرده بيرون مى‌آورد و مرده را از زنده بيرون مى‌آورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مى‌كنند؟»(۴۳) رَشَد: به راهِ‌ راست رفتن(۴۴) می‌تَنَد: می‌گراید(۴۵) مُخْرِجُ‌الْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّه‌یی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642گرچه مشغولم، چنان احمق نی‌امکه شِکَر افزون کشی تو از نِی‎امچون ببینی مر شِکَر را ز آزمودپس بدانی احمق و غافل که بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دوربا سُلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2734, Divan e Shamsای بی‌تو حرامْ زندگانیخود بی‌تو کدامْ زندگانی؟بی رویِ خوشِ تو زنده بودنمرگ است به نامِ زندگانیپازهر(۴۶) تویی و زهر دنیادانه تو و دامْ زندگانیگوهر تو و این جهان چو حُقّه(۴۷)باده تو و جامْ زندگانی(۴۶) پازهر: پادزهر(۴۷) حُقّه: صندوق--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمشرق و مغرب ار رَوَم، ور سویِ آسمان شومنیست نشانِ زندگی تا نرسد نشانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #697, Divan e Shamsآن عشقِ جوان چو نوبهارتجز پیران را جوان نداردتا چند نشان دهی خَمُش کنکان اصلِ نشان نشان نداردبگذار نشان چو شمس تبریزآن شمس که او کران نداردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۸) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۴۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsتخییل‌ها را آن صمد، روزی حقیقت‌ها کندتا دررسد در زندگی، اشکال گمراه آمدهاز چاهِ شورِ این جهان، در دلوِ(۴۹) قرآن رو، برآای یوسف، آخر بهرِ توست این دَلوِ در چاه آمدهکی باشد ای گفتِ زبان، من از تو مستغنی(۵۰) شدهبا آفتابِ معرفت در سایهٔ شاه آمدهیا رب، مرا پیش از اجل فارغ کن از عِلم و عملخاصه ز علمِ منطقی در جمله افواه(۵۱) آمده(۴۹) دَلو: سطل(۵۰) مستغنی: بی‌نیاز(۵۱) افواه: دهان‌ها--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانه‌ام پُرَّست از عشقِ احدهرچه بینم اندر او غیرِ خداآنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #625عقلِ هر عطّار کآگه شد از اوطبله‌ها(۵۲) را ریخت اندر آبِ جورَو کزین جو برنیایی تا ابدلَمْ یَکُن حَقّاً لَهُ کُفْواً اَحَدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ» «و نه هيچ كس همتاى اوست.»(۵۲) طبله: صندوقچه--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظَنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۵۳) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۵۳) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در می‌رمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کِی بُوَد با بیمِ حَلق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و، خواه جاه و، خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن، خُمارت می‌زنداین خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ستکه بدان مفقود، مستیّ‌ات بُده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایت‌ها کندگوید او: معذور بودم من ز خَود گویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیار بیخودی نآمَد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #395گفت: مغلوبِ تو بودم، مستِ تودستِ من بربسته بود از دستِ تونه که هر مغلوبِ شَه مرحوم(۵۴) بود؟نَه که اَلْـمَغْلُوبُ کَالْـمَعْدُوم بود؟مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار می‌گیرد؟ و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است؟گفت: این مغلوب، معدومی‌ست کوجز به نسبت نیست معدوم، اَیْقِنُوا(۵۵)حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود: درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی، امّا هر مغلوبی، معدومِ مطلق نیست. «یقین پیدا کنید.»قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»این چنین معدوم کو از خویش رفتبهترینِ هست‌ها افتاد و زَفت او به نسبت با صفاتِ حق فناستدر حقیقت در فنا او را بقاست(۵۴) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.(۵۵) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۵۶) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بَر(۵۷) دهندلاجَرَم(۵۸) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۵۹)زآنکه جبّاران(۶۰) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۵۶) لئیم: ناکس، فرومایه(۵۷) بَر: میوه(۵۸) لاجَرَم: به ناچار(۵۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۰) جَبّار: ستمگر، ظالم--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش(۶۱)، که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بساز(۶۱) خاییدن: جویدن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیهر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توستگرچه تخت و ملک توست و تاجِ توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُون»«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مى‌نمايند و به عدالت رفتار مى‌كنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمى‌دانند به تدريج خوارشان مى‌سازيم (به تدريج به لب پرتگاه می‌کشانیم)، (به تدريج به افسانهٔ من ذهنی می‌کشانیم).»شاد از غم شو، که غم دامِ لقاستاندرین ره، سویِ پستی ارتقاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573تو خوش و خوبی و، کانِ هر خوشی  تو چرا خود منّتِ باده ‌کَشی؟تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطُوقِ(۶۲) اَعْطَیناکَ آویزِ برت(۶۲) طُوق: گردنبند--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsجز رحمتِ او نبایدم نُقلجز باده که او دهد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بی‌علّتی بی‌خدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیالـلَّه الـلَّه، گِردِ دریابار(۶۳) گَردگرچه باشند اهلِ دریابار زرد(۶۳) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا--------------مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsسخن تلخ مگو، ای لبِ تو حلواییسر فروکن به کرم، ای که بر این بالاییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #33پس کریم آنست کو خود را دهدآبِ حیوانی که مانَد تا ابدباقیاتُ الصّالحات آمد کریمرَسته از صد آفت و اَخطار(۶۴) و بیمگر هزاران‌اند، یک کس بیش نیستچون خیالاتِ عدداندیش نیست(۶۴) اَخطار: خطرها--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۶۵)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهِد بَدت، بِدْهم عطااز کرم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۶۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هَماره روی معشوقه نِگَراین به‌دستِ توست، بِشنو ای پدر!مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شِکَر ندارممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627گفت: گِل سنگِ ترازویِ من استگر تو را میلِ شِکَر بخْریدن استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642گرچه مشغولم، چنان احمق نی‌امکه شِکَر افزون کشی تو از نِی‎امچون ببینی مر شِکَر را ز آزمودپس بدانی احمق و غافل که بودمولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #614, Divan e Shamsزَهرآب(۶۶) ز دستِ وی گر فرق کنم از مِیپس در رهِ جانْ جانم والـلَّه به مَجاز آمد(۶۶) زهرآب: آبِ زهرآلود--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570 عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۶۷) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَش‌دل(۶۸) مشو(۶۷) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۶۸) آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsاندیشه عیش بی‌حضورشترسم که بدو رسد، نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557رویِ نفسِ مطمئنّه در جسدزخمِ ناخن‌هایِ فکرت می‌کشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دانمی‌خراشد در تعمّق رویِ جانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رو ذکر کنذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۶۹)ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز(۶۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخن‌گو‌یی مجو‌یید ارتفاع(۷۰)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۷۱)(۷۰) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۷۱) استماع: شنیدن--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏پیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۷۲)پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن استزآنکه دلْشان بر سَرایر(۷۳)، فاطِن(۷۴) است‏(۷۲) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۷۳) سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره(۷۴) فاطِن: دانا و زیرک--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سعدچشمِ او مانده‌ست در جُویِ روانبی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرْکبِ همّت سویِ اسباب رانداز مُسبِّب لاجَرَم محروم ماندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140 بس دعاها کان زیان است و هلاکوز کرم می‏نشنود یزدان پاکمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569نالم و ترسم که او باور کندوز کرم آن جور را کمتر کند عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #430مُتّهم کن نفس خود را ای فتیٰمُتّهم کم کن جزای عدل راتوبه کن، مردانه سر آور به رهکه فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَهقرآن کریم، سورهٔ الزلزال (٩٩)، آیات ٧ و ٨Quran, Al-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (٧)«پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (٨)«و هر كس به وزن ذره‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّه‌یی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsبی‌او ز برای عشرت منخورشید سبو کشد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی‌ او نتوان رفتن، بی‌ او نتوان گفتنبی‌ او نتوان شِستن(۷۵)، بی‌ او نتوان خفتن(۷۵) شِستن: نشستن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عِشرتِ(۷۶) نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سَر گرفتیم(۷۶) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1827, Divan e Shamsبادهٔ عام از برون، بادهٔ عارف از درونبوی دهان بیان کند، تو به زبان بیان مکنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن مایه باده‌ام چو انگورجز ضربت و جز لگد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1678, Divan e Shamsباده آنگه شود انگورِ تنمکه بکوبد به لگد عَصّارم(۷۷)جان دهم زیرِ لگد چون انگورتا طرب‌ساز شود اسرارمگر چه انگور همه خون گریدکه از این جور و جفا بیزارمپنبه در گوش کند کوبندهکه من از جهل نمی‌افشارمگر تو انکار کنی، معذوریلیک من بوالحَکَمِ(۷۸) این کارمچون ز سعی و قدمم سَر کردی(۷۹)آنگهی شُکر کنی بسیارم(۷۷) عَصّار: کسی که شیرهٔ میوه یا روغن دانه بگیرد.(۷۸) بوالحَکَم: صاحب حکمت(۷۹) سَر کردن: سپری کردن، ساختن، سازش کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشبی‌مرادی شد قَلاووزِ(۸۰) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۸۰) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۸۱) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم‌ اکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیب‌وَشدر دلت ضَیف‌ست، او را دار خَوش(۸۱) ضَیف: مهمان--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008من عجب دارم زِ جویای صفاکاو رَمَد در وقتِ صیقل از جفامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1524, Divan e Shamsبلا را من علف بودم ز اوّلولیک اکنون بلاها را بلایممولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالَم زین غلط کردند راهکز عَدَم ترسند و، آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsوقت است که جان شویم خالصکاین زحمت کالبد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۸۲)سلطان‌بچه‌ای(۸۳) آخر، تا چند اسیری؟(۸۲) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۸۳) سلطان‌بچه: شاهزاده--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقتِ آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم، سراسر جان شومای عدوِّ شرم و اندیشه بیآکه دریدم پردهٔ شرم و حیاحدیث«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّبر هزاران آرزو و طِمّ(۸۴) و رِمّ(۸۵ و ۸۶)جمع باید کرد اجزا را به عشقتا شوی خوش چون سمرقند و دمشقجَوجَوی(۸۷)، چون جمع گردی ز اِشتباهپس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه(۸۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۸۵) رِمّ: زمین و خاک(۸۶) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۸۷) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ذرّه-------------------------مجموع لغات:(۱) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۲) سلطان‌بچه: شاهزاده(۳) زَمهریر: سرمای سخت(۴) زَحیر: ناله و زاری(۵) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۷) صُنع: آفرینش(۸) صانع: آفریدگار(۹) روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی(۱۰) عَنود: ستیزه‌گر(۱۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۱۲) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۱۳) جَریده: یگانه، تنها(۱۴) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۵) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۶) گبر: کافر(۱۷) صُنع: آفرینش(۱۸) فَر: شکوهِ ایزدی(۱۹) مصنوع: آفریده، مخلوق(۲۰) اَحوَل: لوچ، دو‌بین(۲۱) مُفتی: فتوا دهنده(۲۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۲۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۲۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۲۷) حَدید: آهن(۲۸) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست(۲۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت می‌کند.(۳۰) جِرایَت: جیره، مزد(۳۱) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّه‌ای را خواهد دید.(۳۲) زَلّه: زلَّت، لغزش‌(۳۳) نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات(۳۴) عَمیٰ: کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی از هر دو چشم(۳۵) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج(۳۶) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت(۳۷) عَجُوز: پیرزن(۳۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنباله‌روی از عقل جزیی است.(۳۹) عُقده: گره(۴۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۴۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۴۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه(۴۳) رَشَد: به راهِ‌ راست رفتن(۴۴) می‌تَنَد: می‌گراید(۴۵) مُخْرِجُ‌الْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده(۴۶) پازهر: پادزهر(۴۷) حُقّه: صندوق(۴۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۴۹) دَلو: سطل(۵۰) مستغنی: بی‌نیاز(۵۱) افواه: دهان‌ها(۵۲) طبله: صندوقچه(۵۳) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۵۴) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.(۵۵) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.(۵۶) لئیم: ناکس، فرومایه(۵۷) بَر: میوه(۵۸) لاجَرَم: به ناچار(۵۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۰) جَبّار: ستمگر، ظالم(۶۱) خاییدن: جویدن(۶۲) طُوق: گردنبند(۶۳) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا(۶۴) اَخطار: خطرها(۶۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.(۶۶) زهرآب: آبِ زهرآلود(۶۷) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۶۸) آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال(۶۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۷۰) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۷۱) استماع: شنیدن(۷۲) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۷۳) سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره(۷۴) فاطِن: دانا و زیرک(۷۵) شِستن: نشستن(۷۶) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی(۷۷) عَصّار: کسی که شیرهٔ میوه یا روغن دانه بگیرد.(۷۸) بوالحَکَم: صاحب حکمت(۷۹) سَر کردن: سپری کردن، ساختن، سازش کردن(۸۰) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۸۱) ضَیف: مهمان(۸۲) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۸۳) سلطان‌بچه: شاهزاده(۸۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۸۵) رِمّ: زمین و خاک(۸۶) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۸۷) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ذرّه----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احد صمد نخواهممن جز ملک ابد نخواهمجز رحمت او نبایدم نقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بی‌حضورشترسم که بدو رسد نخواهمبی‌او ز برای عشرت منخورشید سبو کشد نخواهممن مایه باده‌ام چو انگورجز ضربت و جز لگد نخواهماز لذت زخم‌هاش جانمیک ساعت اگر رهد نخواهموقت است که جان شویم خالصکاین زحمت کالبد نخواهماحمد گوید برای روپوشاز احمد جز احد نخواهممجموع همه است شمس تبریزحق است که من عدد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احد صمد نخواهممن جز ملک ابد نخواهمجز رحمت او نبایدم نقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بی‌حضورشترسم که بدو رسد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو و عاشق شو بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر تا چند اسیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1122, Divan e Shamsاندیشه را رها کن اندر دلش مگیرزیرا برهنه‌ای تو و اندیشه زمهریراندیشه می‌کنی که رهی از زحیر و رنجاندیشه کردن آمد سرچشمه زحیرز اندیشه‌ها برون دان بازار صنع راآثار را نظاره کن ای سخره اثیرآن کوی را نگر که پرد زو مصوراتوآن جوی را کز او شد گردنده چرخ پیرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348چون جفا آری فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سوی کمالچون تو وردی ترک کردی در روشبر تو قبضی آید از رنج و تبشآن ادب کردن بود یعنی مکنهیچ تحویلی از آن عهد کهنقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ  وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»پیش از آن کین قبض زنجیری شوداین که دل‌گیریست پاگیری شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2666, Divan e Shamsبه صد دستان به کار توست این بادتو را خود نیست خوی حق‌گزاریازو یابی به آخر هر مرادیهمو مستی دهد هم هوشیاریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه یعنی عدمتا ببینی صنع و صانع را به همکارگه چون جای روشن‌دیدگی استپس برون کارگه پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعون عنودلاجرم از کارگاهش کور بودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای مرغ آسمانی آمد گه پریدنوی آهوی معانی آمد گه چریدنای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آردشیرین‌تر و نادرتر زآن شیوه پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1058کشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051کار آن دارد که پیش از تن بده‌ست  بگذر از اینها که نو حادث شده‌ستکار عارف راست کو نه احول است  چشم او بر کشت‌های اول است‏مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرار لا یطاق آسان بجهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2260جز به اندازه ضرورت زین مگیرتا نگردد غالب و بر تو امیرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1373ای شهان کشتیم ما خصم برونماند خصمی زو بتر در اندرون‌‌کشتن این کار عقل و هوش نیستشیر باطن سخره خرگوش نیست‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsلایجوز و یجوز تا اجلستعلم عشاق را نهایت نیستبس بدی بنده را کفی باللهلیکش این دانش و کفایت نیستقرآن کریم، سورۀ نساء (۴) آیۀ ۴۵Quran, An-Nisaa(#4), Line #45«وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»«خدا دشمنان شما را بهتر مى‌شناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»بی رهی ورنه در ره کوششهیچ کوشنده بی ‌جرایت نیستچون که مثقال ذره یره استذره‌یی زله بی‌نکایت نیستذره‌یی خیر بی ‌گشادی نیستچشم بگشا اگر عمایت نیستقرآن کریم، سوره زلزال (۹۹)، آیات ۷ و ۸Quran, Az-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.»«پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»«و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»هر نباتی نشانی آبستچیست کان را ازو جبایت نیستبس کن این آب را نشانیهاستتشنه را حاجت وصایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3212آب کم جو تشنگی آور به دستتا بجوشد آب از بالا و پستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2650که همی‌دانم یجوز و لایجوزخود ندانی تو یجوزی یا عجوزاین روا و آن ناروا دانی و لیکتو روا یا ناروایی بین تو نیکمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2981, Divan e Shamsزان مزد کار می‌نرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار گه‌گهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار مزدش هست لالیس للانسان الا ما سعیآیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد مسلما ندارد زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشدقرآن کریم، سوره نجم (۵٣)، آیه ٣٩Quran, Al-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ.»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ بیست و پنجRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#25, Divan e Shamsاین ره چنین دراز به یکدم میسرستاین روضه دور نیست چو رهبر تو را رضاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #558فکرت بد ناخن پر زهر دانمی‌خراشد در تعمق روی جانتا گشاید عقده‌ٔ اشکال رادر حدث کرده‌ست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای منتهیعقده‌یی سخت‌ست بر کیسه تهیدر گشاد عقده‌ها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرعقده‌ای کان بر گلوی ماست سختکه بدانی که خسی یا نیک‌بختحل این اشکال کن گر آدمیخرج این کن دم اگر آدم‌دمیمولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مرده زنده بیرون می‌کشدهر که مرده گشت او دارد رشدچون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمرده شو تا مخرج‌الحی الصمدزنده‌یی زین مرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An’aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مى‌شكافد، و زنده را از مرده بيرون مى‌آورد و مرده را از زنده بيرون مى‌آورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مى‌كنند؟»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642گرچه مشغولم چنان احمق نی‌امکه شکر افزون کشی تو از نی‎امچون ببینی مر شکر را ز آزمودپس بدانی احمق و غافل که بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دوربا سلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2734, Divan e Shamsای بی‌تو حرام زندگانیخود بی‌تو کدام زندگانیبی روی خوش تو زنده بودنمرگ است به نام زندگانیپازهر تویی و زهر دنیادانه تو و دام زندگانیگوهر تو و این جهان چو حقهباده تو و جام زندگانیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شومنیست نشان زندگی تا نرسد نشان تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #697, Divan e Shamsآن عشق جوان چو نوبهارتجز پیران را جوان نداردتا چند نشان دهی خمش کنکان اصل نشان نشان نداردبگذار نشان چو شمس تبریزآن شمس که او کران نداردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsتخییل‌ها را آن صمد روزی حقیقت‌ها کندتا دررسد در زندگی اشکال گمراه آمدهاز چاه شور این جهان در دلو قرآن رو برآای یوسف آخر بهر توست این دلو در چاه آمدهکی باشد ای گفت زبان من از تو مستغنی شدهبا آفتاب معرفت در سایه شاه آمدهیا رب مرا پیش از اجل فارغ کن از علم و عملخاصه ز علم منطقی در جمله افواه آمدهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احد صمد نخواهممن جز ملک ابد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من روفتم از نیک و بدخانه‌ام پرست از عشق احدهرچه بینم اندر او غیر خداآن من نبود بود عکس گدامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #625عقل هر عطار کآگه شد از اوطبله‌ها را ریخت اندر آب جورو کزین جو برنیایی تا ابدلم یکن حقا له کفوا احدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»«و نه هيچ كس همتاى اوست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در می‌رمد از بیم دلقخواب نسیان کی بود با بیم حلقلاتواخذ ان نسینا شد گواهکه بود نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمال تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و خواه جاه و خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن خمارت می‌زنداین خمار غم دلیل آن شده ستکه بدان مفقود مستی‌ات بده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی کو جنایت‌ها کندگوید او معذور بودم من ز خود گویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بد در رفتن آن اختیار بیخودی نآمد به خود توش خواندیاختیارت خود نشد توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #395گفت مغلوب تو بودم مست تودست من بربسته بود از دست تونه که هر مغلوب شه مرحوم بودنه که الـمغلوب کالـمعدوم بودمگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار می‌گیردو مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده استگفت این مغلوب معدومی‌ست کوجز به نسبت نیست معدوم ایقنواحضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود درست است که تو مغلوب و مقهور من بودیاما هر مغلوبی معدوم مطلق نیست یقین پیدا کنیدقرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»این چنین معدوم کو از خویش رفتبهترین هست‌ها افتاد و زفت او به نسبت با صفات حق فناستدر حقیقت در فنا او را بقاستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار صدر توست راهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان را بزن تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجرم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و اینها را مزیدساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو مشو از غیر ویاو بهارست و دگرها ماه دیهر چه غیر اوست استدراج توستگرچه تخت و ملک توست و تاج توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُون»«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مى‌نمايند و به عدالت رفتار مى‌كنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمى‌دانند به تدريج خوارشان مى‌سازيم (به تدريج به لب پرتگاه می‌کشانیم)، (به تدريج به افسانهٔ من ذهنی می‌کشانیم).»شاد از غم شو که غم دام لقاستاندرین ره سوی پستی ارتقاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573تو خوش و خوبی و کان هر خوشی  تو چرا خود منت باده ‌کشیتاج کرمناست بر فرق سرتطوق اعطیناک آویز برتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsجز رحمت او نبایدم نقلجز باده که او دهد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی بی‌علتی بی‌خدمتیآید از دریا مبارک ساعتیالـله الـله گرد دریابار گردگرچه باشند اهل دریابار زردمولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsسخن تلخ مگو ای لب تو حلواییسر فروکن به کرم ای که بر این بالاییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #33پس کریم آنست کو خود را دهدآب حیوانی که ماند تا ابدباقیات الصالحات آمد کریمرسته از صد آفت و اخطار و بیمگر هزاران‌اند یک کس بیش نیستچون خیالات عدداندیش نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووآنگهان خور خمر رحمت مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به‌دست توست بشنو ای پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shamsچه شکرفروش دارم که به من شکر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شکر ندارممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627گفت گل سنگ ترازوی من استگر تو را میل شکر بخریدن استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642گرچه مشغولم چنان احمق نی‌امکه شکر افزون کشی تو از نی‎امچون ببینی مر شکر را ز آزمودپس بدانی احمق و غافل که بودمولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #614, Divan e Shamsزهرآب ز دست وی گر فرق کنم از میپس در ره جان جانم والـله به مجاز آمدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570 عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدبوالعجب من عاشق این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362قبض دیدی چاره آن قبض کنزآنکه سرها جمله می‌روید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح توست آتش‌دل مشومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsاندیشه عیش بی‌حضورشترسم که بدو رسد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557روی نفس مطمئنه در جسدزخم ناخن‌های فکرت می‌کشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرت بد ناخن پر زهر دانمی‌خراشد در تعمق روی جانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده سازمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخن‌گو‌یی مجو‌یید ارتفاعمنتظر را به ز گفتن استماعمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضور حضرت صاحب‌دلان‏پیش اهل تن ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان نهان را ساترستپیش اهل دل ادب بر باطن استزآنکه دلشان بر سرایر فاطن است‏مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کو کشاند ابر سعدچشم او مانده‌ست در جوی روانبی‌خبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140بس دعاها کان زیان است و هلاکوز کرم می‏نشنود یزدان پاکمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569نالم و ترسم که او باور کندوز کرم آن جور را کمتر کندعاشقم بر قهر و بر لطفش به جدبوالعجب من عاشق این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #430متهم کن نفس خود را ای فتیمتهم کم کن جزای عدل راتوبه کن مردانه سر آور به رهکه فمن یعمل بمثقال یرهقرآن کریم، سورهٔ الزلزال (٩٩)، آیات ٧ و ٨Quran, Al-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (٧)«پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (٨)«و هر كس به وزن ذره‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsبی‌او ز برای عشرت منخورشید سبو کشد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی‌ او نتوان رفتن بی‌ او نتوان گفتنبی‌ او نتوان شستن بی‌ او نتوان خفتنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عشرت نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سر گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1827, Divan e Shamsباده عام از برون باده عارف از درونبوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن مایه باده‌ام چو انگورجز ضربت و جز لگد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1678, Divan e Shamsباده آنگه شود انگور تنمکه بکوبد به لگد عصارمجان دهم زیر لگد چون انگورتا طرب‌ساز شود اسرارمگر چه انگور همه خون گریدکه از این جور و جفا بیزارمپنبه در گوش کند کوبندهکه من از جهل نمی‌افشارمگر تو انکار کنی معذوریلیک من بوالحکم این کارمچون ز سعی و قدمم سر کردیآنگهی شکر کنی بسیارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشبی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانهین مگو کین ماند اندر گردنمکه هم‌ اکنون باز پرد در عدمهر چه آید از جهان غیب‌وشدر دلت ضیف‌ست او را دار خوشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008من عجب دارم ز جویای صفاکاو رمد در وقت صیقل از جفامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1524, Divan e Shamsبلا را من علف بودم ز اولولیک اکنون بلاها را بلایممولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsوقت است که جان شویم خالصکاین زحمت کالبد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو و عاشق شو بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر تا چند اسیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقت آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم سراسر جان شومای عدو شرم و اندیشه بیآکه دریدم پرده شرم و حیاحدیث«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقل تو قسمت شده بر صد مهمبر هزاران آرزو و طم و رمجمع باید کرد اجزا را به عشقتا شوی خوش چون سمرقند و دمشقجوجوی چون جمع گردی ز اشتباهپس توان زد بر تو سکه پادشاه

More episodes from Ganj e Hozour Programs