Sign up to save your podcastsEmail addressPasswordRegisterOrContinue with GoogleAlready have an account? Log in here.
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.
April 02, 2013Ganj e Hozour Program#100برنامه شماره ۱۰۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۸۲۴سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای منجور مکن جفا مکن نیست جفا سزای منبا ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشمچونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای منچونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشاننرخ نبات بشکند چاشنی بلای منعود دمد ز دود من کور شود حسود منزفت شود وجود من تنگ شود قبای منآن نفس این زمین بود چرخ زنان چو آسمانذره به ذره رقص در نعره زنان کههای منآمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخورگفتم غم نمیخورم ای غم تو دوای منگفت که غم غلام تو هر دو جهان به کام تولیک ز هر دو دور شو از جهت لقای منگفتم چون اجل رسد جان بجهد از این جسدگر بروم به سوی جان باد شکسته پای منگفت بلی به گل نگر چون ببرد قضا سرشخنده زنان سری نهد در قدم قضای منگفتم اگر ترش شوم از پی رشک می شومتا نرسد به چشم بد کر و فر ولای منگفت که چشم بد بهل کو نخورد جز آب و گلچشم بدان کجا رسد جانب کبریای منگفتم روزکی دو سه ماندهام در آب و گلبسته خوفم و رجا تا برسد صلای منگفت در آب و گل نهای سایه توست این طرفبرد تو را از این جهان صنعت جان ربای منزینچ بگفت دلبرم عقل پرید از سرمباقی قصه عقل کل بو نبرد چه جای من...more0minPlay
April 02, 2013Ganj e Hozour Program #99برنامه شماره ۹۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامه مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۲۱۸۸عاقل آن باشد که او با مشعلهستاو دلیل و پیشوای قافلهستپیرو نور خودست آن پیشروتابع خویشست آن بیخویشرومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۲۲۰۲قصهی آن آبگیرست ای عنودکه درو سه ماهی اشگرف بوددر کلیله خوانده باشی لیک آنقشر قصه باشد و این مغز جانچند صیادی سوی آن آبگیربرگذشتند و بدیدند آن ضمیرپس شتابیدند تا دام آورندماهیان واقف شدند و هوشمندآنک عاقل بود عزم راه کردعزم راه مشکل ناخواه کردگفت با اینها ندارم مشورتکه یقین سستم کنند از مقدرتمهر زاد و بوم بر جانشان تندکاهلی و جهلشان بر من زندمشورت را زندهای باید نکوکه ترا زنده کند وان زنده کوای مسافر با مسافر رای زنزانک پایت لنگ دارد رای زناز دم حب الوطن بگذر مهایستکه وطن آن سوست جان این سوی نیستگر وطن خواهی گذر آن سوی شطاین حدیث راست را کم خوان غلطگفت آن ماهی زیرک ره کنمدل ز رای و مشورتشان بر کنمنیست وقت مشورت هین راه کنچون علی تو آه اندر چاه کنمحرم آن آه کمیابست بسشب رو و پنهانروی کن چون عسسسوی دریا عزم کن زین آبگیربحر جو و ترک این گرداب گیرسینه را پا ساخت میرفت آن حذوراز مقام با خطر تا بحر نورهمچو آهو کز پی او سگ بودمیدود تا در تنش یک رگ بودخواب خرگوش و سگ اندر پی خطاستخواب خود در چشم ترسنده کجاسترفت آن ماهی ره دریا گرفتراه دور و پهنهی پهنا گرفترنجها بسیار دید و عاقبترفت آخر سوی امن و عافیتخویشتن افکند در دریای ژرفکه نیابد حد آن را هیچ طرفپس چو صیادان بیاوردند دامنیمعاقل را از آن شد تلخ کامگفت اه من فوت کردم فرصه راچون نگشتم همره آن رهنماناگهان رفت او ولیکن چونک رفتمیببایستم شدن در پی بتفتبر گذشته حسرت آوردن خطاستباز ناید رفته یاد آن هباست گفت ماهی دگر وقت بلاچونک ماند از سایهی عاقل جداکو سوی دریا شد و از غم عتیقفوت شد از من چنان نیکو رفیقلیک زان نندیشم و بر خود زنمخویشتن را این زمان مرده کنمپس برآرم اشکم خود بر زبرپشت زیر و میروم بر آب برمیروم بر وی چنانک خس رودنی بسباحی چنانک کس رودمرده گردم خویش بسپارم به آبمرگ پیش از مرگ امنست از عذابمرگ پیش از مرگ امنست ای فتیاین چنین فرمود ما را مصطفیگفت موتواکلکم من قبل انیاتی الموت تموتوا بالفتنهمچنان مرد و شکم بالا فکندآب میبردش نشیب و گه بلندهر یکی زان قاصدان بس غصه بردکه دریغا ماهی بهتر بمردشاد میشد او کز آن گفت دریغپیش رفت این بازیم رستم ز تیغپس گرفتش یک صیاد ارجمندپس برو تف کرد و بر خاکش فکندغلط غلطان رفت پنهان اندر آبماند آن احمق همیکرد اضطراباز چپ و از راست میجست آن سلیمتا بجهد خویش برهاند گلیمدام افکندند و اندر دام مانداحمقی او را در آن آتش نشاندبر سر آتش به پشت تابهایبا حماقت گشت او همخوابهاییاو همی جوشید از تف سعیرعقل میگفتش الم یاتک نذیراو همیگفت از شکنجه وز بلاهمچو جان کافران قالوا بلیباز میگفت او که گر این بار منوا رهم زین محنت گردنشکنمن نسازم جز به دریایی وطنآبگیری را نسازم من سکنآب بیحد جویم و آمن شومتا ابد در امن و صحت میروم...more0minPlay
April 02, 2013Ganj e Hozour Program #98برنامه شماره ۹۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۶۵۲تدبير كند بنده و تقدير نداند تدبير به تقدير خداوند نماند بنده چو بينديشد پيداست چه بيند حيله بكند ليك خدايي نتواند گامي دو چنان آيد كو راست نهادست وان گاه كه داند كه كجاهاش كشاند استيزه مكن مملكت عشق طلب كن كاين مملكتت از ملك الموت رهاند باري تو بهل كام خود و نور خرد گير كاين كام تو را زود به ناكام رساند اشكاري شه باش و مجو هيچ شكاري كاشكار تو را باز اجل بازستاند چون باز شهي رو به سوي طبله بازش كان طبله تو را نوش دهد طبل نخواند از شاه وفادارتر امروز كسي نيست خر جانب او ران كه تو را هيچ نراند زنداني مرگند همه خلق يقين دان محبوس تو را از تك زندان نرهاند داني كه در اين كوي رضا بانگ سگان چيست تا هر كه مخنث بود آنش برماند حاشا ز سواري كه بود عاشق اين راه كه بانگ سگ كوي دلش را بطپاندمولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۵۶۶پنبه اندر گوش حس دون کنیدبند حس از چشم خود بیرون کنیدپنبهی آن گوش سر گوش سرستتا نگردد این کر آن باطن کرستبیحس و بیگوش و بیفکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویدمولوی، دیوان شمس، شماره ۸۸۸پنبه برون كن ز گوش عقل و بصر را مپوش كان صنم حله پوش سوي بصر ميرود ناي و دف و چنگ را از پي گوشي زنند نقش جهان جانب نقش نگر ميرود آن نظري جو كه آن هست ز نور قديم كاين نظر ناريت همچو شرر ميرود جنس رود سوي جنس بس بود اين امتحان شه سوي شه ميرود خر سوي خر ميرود هر چه نهال ترست جانب بستان برند خشك چو هيزم شود زير تبر ميرود آب معاني بخور هر دم چون شاخ تر شكر كه در باغ عشق جوي شكر ميرود بس كن از اين امر و نهي بين كه تو نفس حرون چونش بگويي مرو لنگ بتر ميرود جان سوي تبريز شد در هوس شمس دين جان صدفست و سوي بحر گهر ميرود مولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۱۶۶آنك باشد با چنان شاهي حبيب هر كجا افتد چرا باشد غريب...more0minPlay
April 02, 2013Ganj e Hozour Program #97برنامه شماره ۹۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۳ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ماکای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جداای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتریشکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفارخ بر رخ شکر بنه لذت بگیر و بو بدهدر دولت شکر بجه از تلخی جور فنااکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظراز گل برآ بر دل گذر آن از کجا این از کجابا خار بودی همنشین چون عقل با جانی قرینبر آسمان رو از زمین منزل به منزل تا لقادر سر خلقان میروی در راه پنهان میرویبستان به بستان میروی آن جا که خیزد نقشهاای گل تو مرغ نادری برعکس مرغان میپریکامد پیامت زان سری پرها بنه بیپر بیاای گل تو اینها دیدهای زان بر جهان خندیدهایزان جامهها بدریدهای ای کربز لعلین قباگلهای پار از آسمان نعره زنان در گلستانکای هر که خواهد نردبان تا جان سپارد در بلاهین از ترشح زین طبق بگذر تو بیره چون عرقاز شیشه گلابگر چون روح از آن جام سماای مقبل و میمون شما با چهره گلگون شمابودیم ما همچون شما ما روح گشتیم الصلااز گلشکر مقصود ما لطف حقست و بود ماای بود ما آهن صفت وی لطف حق آهن رباآهن خرد آیینه گر بر وی نهد زخم شررما را نمیخواهد مگر خواهم شما را بیشماهان ای دل مشکین سخن پایان ندارد این سخنبا کس نیارم گفت من آنها که میگویی مراای شمس تبریزی بگو سر شهان شاه خوبی حرف و صوت و رنگ و بو بیشمس کی تابد ضیا ...more0minPlay
April 02, 2013Ganj e Hozour Program #96برنامه شماره ۹۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۶۳۶بمیرید بمیرید در این عشق بمیریددر این عشق چو مردید همه روح پذیریدبمیرید بمیرید و زین مرگ مترسیدکز این خاک برآیید سماوات بگیریدبمیرید بمیرید و زین نفس ببریدکه این نفس چو بندست و شما همچو اسیریدیکی تیشه بگیرید پی حفره زندانچو زندان بشکستید همه شاه و امیریدبمیرید بمیرید به پیش شه زیبابر شاه چو مردید همه شاه و شهیریدبمیرید بمیرید و زین ابر برآییدچو زین ابر برآیید همه بدر منیریدخموشید خموشید خموشی دم مرگستهم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید...more0minPlay
April 02, 2013Ganj e Hozour Program #84برنامه شماره ۸۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۸۴۸از چشم پرخمارت دل را قرار ماندوز روی همچو ماهت در مه شمار ماندچون مطرب هوایت چنگ طرب نوازدمر زهره فلک را کی کسب و کار ماندیغمابک جمالت هر سو که لشکر آردآن سوی شهر ماند آن سو دیار ماندگلزار جان فزایت بر باغ جان بخنددگلها به عقل باشد یا خار خار ماندجاسوس شاه عشقت چون در دلی درآیدجز عشق هیچ کس را در سینه یار ماندای شاد آن زمانی کز بخت ناگهانیجانت کنار گیرد تن برکنار ماندچون زان چنان نگاری در سر فتد خماریدل تخت و بخت جوید یا ننگ و عار ماندمیخواهم از خدا من تا شمس حق تبریزدر غار دل بتابد با یار غار ماند ...more0minPlay
April 01, 2013Ganj e Hozour Program #82برنامه شماره ۸۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۳۷۲این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهاماین بار من یک بارگی از عافیت ببریدهامدل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهامعقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهامای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمیدیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهامدیوانه کوکب ریخته از شور من بگریختهمن با اجل آمیخته در نیستی پریدهامامروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شدخواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهاممن خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر اومن گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهاماز کاسه استارگان وز خون گردون فارغمبهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهاممن از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهامحبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهامدر حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حروندامان خون آلود را در خاک می مالیدهاممانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خونیک بار زاید آدمی من بارها زاییدهامچندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرازیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهامدر دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرازیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهامتو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشمتو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهاممن طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتنبیدام و بیگیرندهای اندر قفص خیزیدهامزیرا قفص با دوستان خوشتر ز باغ و بوستانبهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهامدر زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکنصد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهامچون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می رویبشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهامپوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل منکز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهامنی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتنمانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهامپیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق دهزیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام...more0minPlay
April 01, 2013Ganj e Hozour Program #81برنامه شماره ۸۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۸۴۷دل بیقرار را گو که چو مستقر نداریسوی مستقر اصلی ز چه رو سفر نداریبه دم خوش سحرگه همه خلق زنده گرددتو چگونه دلستانی که دم سحر نداریتو چگونه گلستانی که گلی ز تو نرویدتو چگونه باغ و راغی که یکی شجر نداریتو دلا چنان شدستی ز خرابی و ز مستیسخن پدر نگویی هوس پسر نداریبه مثال آفتابی نروی مگر که تنهابه مثال ماه شب رو حشم و حشر نداریتو در این سرا چو مرغی چو هوات آرزو شدبپری ز راه روزن هله گیر در نداریو اگر گرفته جانی که نه روزن است و نی درچو عرق ز تن برون رو که جز این گذر نداریتو چو جعد موی داری چه غم ار کله بیفتدتو چو کوه پای داری چه غم ار کمر نداریچو فرشتگان گردون به تو تشنهاند و عاشقرسدت ز نازنینی که سر بشر ندارینظرت ز چیست روشن اگر آن نظر ندیدیرخ تو ز چیست تابان اگر آن گهر نداریتو بگو مر آن ترش را ترشی ببر از این جاور از آن شراب خوردی ز چه رو بطر نداریوگر از درونه مستی و به قاصدی ترش روبدر اندر آب و آتش که دگر خطر نداریبدهد خدا به دریا خبری که رام او شوبنهد خبر در آتش که در او اثر نداریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۵۸۵بود شخصی مفلسی بی خان و مانمانده در زندان و بند بی امانلقمهی زندانیان خوردی گزافبر دل خلق از طمع چون کوه قافزهره نه کس را که لقمهی نان خوردزانک آن لقمهربا گاوش بردهر که دور از دعوت رحمان بوداو گداچشمست اگر سلطان بودمر مروت را نهاده زیر پاگشته زندان دوزخی زان نانرباگر گریزی بر امید راحتیزان طرف هم پیشت آید آفتیهیچ کنجی بی دد و بی دام نیستجز بخلوتگاه حق آرام نیستکنج زندان جهان ناگزیرنیست بی پامزد و بی دق الحصیروالله ار سوراخ موشی در رویمبتلای گربه چنگالی شویآدمی را فربهی هست از خیالگر خیالاتش بود صاحبجمالور خیالاتش نماید ناخوشیمیگذارد همچو موم از آتشیدر میان مار و کزدم گر ترابا خیالات خوشان دارد خدامار و کزدم مر ترا مونس بودکان خیالت کیمیای مس بودصبر شیرین از خیال خوش شدستکان خیالات فرج پیش آمدستآن فرج آید ز ایمان در ضمیرضعف ایمان ناامیدی و زحیرصبر از ایمان بیابد سر کلهحیث لا صبر فلا ایمان لهگفت پیغامبر خداش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهادآن یکی در چشم تو باشد چو مارهم وی اندر چشم آن دیگر نگارزانک در چشمت خیال کفر اوستوان خیال ممنی در چشم دوستکاندرین یک شخص هر دو فعل هستگاه ماهی باشد او و گاه شست...more0minPlay
April 01, 2013Ganj e Hozour Program #76برنامه شماره ۷۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۱۴۴کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کوگر دو جهان بتکده شد آن بت عیار تو کوگیر که قحط است جهان نیست دگر کاسه و نانای شه پیدا و نهان کیله و انبار تو کوگیر که خار است جهان گزدم و مار است جهانای طرب و شادی جان گلشن و گلزار تو کوگیر که خود مرد سخا کشت بخیلی همه راای دل و ای دیده ما خلعت و ادرار تو کوگیر که خورشید و قمر هر دو فروشد به سقرای مدد سمع و بصر شعله و انوار تو کوگیر که خود جوهریی نیست پی مشترییچون نکنی سروریی ابر گهربار تو کوگیر دهانی نبود گفت زبانی نبودتا دم اسرار زند جوشش اسرار تو کوهین همه بگذار که ما مست وصالیم و لقابیگه شد زود بیا خانه خمار تو کوتیز نگر مست مرا همدل و هم دست مراگر نه خرابی و خرف جبه و دستار تو کوبرد کلاه تو غری برد قبایت دگریروی تو زرد از قمری پشت و نگهدار تو کوبر سر مستان ابد خارجیی راه زندشحنگیی چون نکنی زخم تو کو دار تو کوخامش ای حرف فشان درخور گوش خمشانترجمه خلق مکن حالت و گفتار تو کومولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۸۷۸عاقلی بر اسپ میآمد سواردر دهان خفتهای میرفت مارآن سوار آن را بدید و میشتافتتا رماند مار را فرصت نیافتچونک از عقلش فراوان بد مددچند دبوسی قوی بر خفته زدبرد او را زخم آن دبوس سختزو گریزان تا بزیر یک درختسیب پوسیده بسی بد ریختهگفت ازین خور ای بدرد آویختهسیب چندان مر ورا در خورد دادکز دهانش باز بیرون میفتادبانگ میزد کای امیر آخر چراقصد من کردی تو نادیده جفاگر تر از اصلست با جانم ستیزتیغ زن یکبارگی خونم بریزشوم ساعت که شدم بر تو پدیدای خنک آن را که روی تو ندیدبی جنایت بی گنه بی بیش و کمملحدان جایز ندارند این ستممیجهد خون از دهانم با سخنای خدا آخر مکافاتش تو کنهر زمان میگفت او نفرین نواوش میزد کاندرین صحرا بدوزخم دبوس و سوار همچو بادمیدوید و باز در رو میفتادممتلی و خوابناک و سست بدپا و رویش صد هزاران زخم شدتا شبانگه میکشید و میگشادتا ز صفرا قی شدن بر وی فتادزو بر آمد خوردهها زشت و نکومار با آن خورده بیرون جست ازوچون بدید از خود برون آن مار راسجده آورد آن نکوکردار راسهم آن مار سیاه زشت زفتچون بدید آن دردها از وی برفتگفت خود تو جبرئیل رحمتییا خدایی که ولی نعمتیای مبارک ساعتی که دیدیممرده بودم جان نو بخشیدیمتو مرا جویان مثال مادرانمن گریزان از تو مانند خرانخر گریزد از خداوند از خریصاحبش در پی ز نیکو گوهرینه از پی سود و زیان میجویدشلیک تا گرگش ندرد یا ددش...more0minPlay
March 28, 2013Ganj e Hozour Program #068برنامه شماره ۶۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۹۶۱در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانیبر روی تو نشیند ای ننگ زندگانیهر ذرهای دوان است تا زندگی بیابدتو ذرهای نداری آهنگ زندگانیگر ز آنک زندگانی بودی مثال سنگیخوش چشمهها دویدی از سنگ زندگانیدر آینه بدیدم نقش خیال فانیگفتم چیی تو گفتا من زنگ زندگانیاندر حیات باقی یابی تو زندگان راوین باقیان کیانند دلتنگ زندگانیآنها که اهل صلحند بردند زندگی راوین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی ...more0minPlay
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.