Sign up to save your podcastsEmail addressPasswordRegisterOrContinue with GoogleAlready have an account? Log in here.
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.
March 27, 2013Ganj e Hozour Program #056برنامه شماره ۵۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۲۱۳ای سگ قصاب هجر خون مرا خوش بلیسزانک نیرزد کنون خون رهی یک لکیسگنج نهان دو کون پیش رخش یک جوستبهر لکیسی دلا سرد بود این مکیسعاشقی آن صنم وانگه ترس کسییک دم و یک رنگ باش عاشق و آن گاه پیسای دل شکرستان از نمکش شور کنآب ز کوثر بخور خاک در او بلیسزود بشو لوح را ز ابجد این کاف و نونآنگه ای دل برو نقطه خالش نویسای حسد موج زن بحر سیاه آمدیخشت گل تیرهای ز آب جهنم بخیسشمس حق و دین کشید تیغ برون از نیامای خرد دوک سار تار خیالی بریس...more0minPlay
March 27, 2013Ganj e Hozour Program #446برنامه شماره ۴۴۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۷۹۱بویی همیآید مرا مانا که باشد یار منبر یاد من پیمود می آن باوفا خمار منکی یاد من رفت از دلش؟ ای در دل و جان منزلشهر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲گفت از بانگ و عَلالایِ سگانهیچ واگردد ز راهی کاروانیا شب مهتاب از غوغایِ سگسُست گردد بدر را در سَیر تگمَه فشاند نور و سگ عو عو کندهر کسی بر خلقتِ خود میتندهر کسی را خدمتی داده قضادر خور آن گوهرش در ابتلاچونک نگذارد سگ آن نَعرهٔ سَقَممن مَهَم سَیرانِ خود را چون هِلَمچونک سِرکه سِرکگی افزون کندپس شِکر را واجب افزونی بودقهر سرکه لطف همچون انگبینکین دو باشد رُکن هر اسکَنجبینانگبین گر پای کم آرد ز خَلآید آن اسکنجبین اندر خَلَلمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۷گر شوم مشغول اِشکال و جوابتشنگان را کَی توانم داد آبگر تو اشکالی بکلّی و حَرَجصبر کن اَلصّبرُ مِفتاحُ الفَرَجاحتِما کن احتِما ز اندیشه هافکر شیر و گور و دلها بیشه هااحتِماها بر دَواها سَرورستزانک خاریدن فزونیّ گرستاحتِما اصل دوا آمد یقیناحتِما کن قوت جانت ببینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۱مر دلم را پنج حِسّ دیگرستحِسّ دل را هر دو عالَم مَنظَرستتو ز ضعفِ خود مکن در من نگاهبر تو شب بر من همان شب چاشتگاهبر تو زندان بر من آن زندان چو باغعین مشغولی مرا گشته فراغپایِ تو در گِل مرا گِل گشته گُلمر ترا ماتم مرا سُور و دهلدر زمینم با تو ساکن در محلمی دوم بر چرخِ هفتم چون زُحَلهمنشینت من نیَم سایهٔ منستبَرتر از اندیشه ها پایهٔ منستزانک من ز اندیشه ها بگذشته امخارجِ اندیشه پویان گشته امحاکم اندیشه ام محکوم نیزانک بَنّا حاکم آمد بر بِناجمله خَلقان سُخرهٔ اندیشه اندزان سبب خسته دل و غم پیشه اندقاصدا خود را باندیشه دهمچون بخواهم از میانشان بر جِهَممن چو مرغ اوجم اندیشه مگسکَی بُوَد بر من مگس را دست رسقاصدا زیر آیم از اوجِ بلندتا شکسته پایگان بر من تَنندچون ملالم گیرد از سُفلی صفاتبر پَرَم همچون طیور الصّافّاتپرّ من رُستست هم از ذات خویشبر نچفسانم دو پَر من با سِریشجعفر طَیّار را پر جاریه ستجعفر عَیّار را پر عاریه ست...more2h 44minPlay
March 26, 2013Ganj e Hozour Program #055برنامه شماره ۵۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۱۶ای سخت گرفته جادوی راشیری بنموده آهوی رااز سحر تو احولست دیدهدر دیده نهادهای دوی رابنمودهای از ترنج آلوکی یافت ترنج آلوی راسحر تو نمود بره را گرگبنموده ز گندمی جوی رامنشور بقا نموده سحرتطومار خیال منطوی راپر باد هدایتست ریششاز سحر تو جاهل غوی راسوفسطاییم کرد سحرتای ترک نموده هندوی راچون پشه نموده وقت پیکارپیلان تهمتن قوی راتا جنگ کنند و راست آرندتقدیر و قضای مستوی راسوفسطایی مشو خمش کنبگشای زبان معنوی را...more0minPlay
March 26, 2013Ganj e Hozour Program #054برنامه شماره ۵۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۲۲۰هله ای شاه مپیچان سر و دستار مروهله ای ماه که نغزت رخ و رخسار مرودر همه روی زمین چشم و دل باز که راستمکن آزار مکن جانب اغیار مرومبر از یار مبر خانه اسرار مسوزگل و گلزار مکن جانب هر خار مرومکن ای یار ستیزه دغل و جنگ مجویهله آن بار برفتی مکن این بار مروبنده و چاکر و پرورده و مولای توایمای دل و دین و حیات خوش ناچار مروهله سرنای توام مست نواهای تواممشکن چنگ طرب را مسکل تار مروهله مخمور چه نالی بر مخمور دگرپهلوی خم بنشین از بر خمار مروهله جان بخش بیا ای صدقات تو حیاتبه از این خیر نباشد بجز این کار مروخاتم حسن و جمالی هله ای یوسف دهرسوی مکاری اخوان ستمکار مروهله دیدار مهل برمگزین فکر و خیالاز عیان سر مکشان در پی آثار مروهله موسی زمان گرد برآر از دریادل فرعون مجو جانب انکار مروهله عیسی قران صحت رنجور گراناز برای دو سه ترسا سوی زنار مروهله ای شاهد جان خواجه جانهای شهانشیوه کن لب بگز و غبغبه افشار مروهله صدیق زمانی به تو ختم است وفاجز سوی احمد بگزیده مختار مروجبرئیل کرمی سدره مقام و وطنتهمچو مرغان زمین بر سر شخسار مروتو یقین دار که بیتو نفسی جان نزیددر احسان بگشا و پس دیوار مروهمه رندان و حریفان و بتان جمع شدندوقت کار است بیا کار کن از کار مروهله باقی غزل را ز شهنشاه بجویهمگی گوش شو اکنون سوی گفتار مرو...more0minPlay
March 26, 2013Ganj e Hozour Program #053برنامه شماره ۵۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۵۹۸یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابدتا ذره صفت ما را کی زیر و زبر یابدآن بخت که را باشد کید به لب جوییتا آب خورد از جو خود عکس قمر یابدیعقوب صفت کی بود کز پیرهن یوسفاو بوی پسر جوید خود نور بصر یابدیا تشنه چو اعرابی در چه فکند دلویدر دلو نگارینی چون تنگ شکر یابدیا موسی آتش جو کرد به درختی روآید که برد آتش صد صبح و سحر یابددر خانه جهد عیسی تا وارهد از دشمناز خانه سوی گردون ناگاه گذر یابدیا همچو سلیمانی بشکافد ماهی رااندر شکم ماهی آن خاتم زر یابدشمشیر به کف عمر در قصد رسول آیددر دام خدا افتد وز بخت نظر یابدیا چون پسر ادهم راند به سوی آهوتا صید کند آهو خود صید دگر یابدیا چون صدف تشنه بگشاده دهان آیدتا قطره به خود گیرد در خویش گهر یابدیا مرد علف کش کو گردد سوی ویرانهاناگاه به ویرانی از گنج خبر یابدره رو بهل افسانه تا محرم و بیگانهاز نور الم نشرح بیشرح تو دریابدهر کو سوی شمس الدین از صدق نهد گامیگر پاش فروماند از عشق دو پر یابد...more0minPlay
March 26, 2013Ganj e Hozour Program #051برنامه شماره ۵۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهحافظ، دیوان غزلیات، شماره ۲۶۸گلعذاری ز گلستان جهان ما را بسزین چمن سایه آن سرو روان ما را بسمن و همصحبتی اهل ریا دورم باداز گرانان جهان رطل گران ما را بسقصر فردوس به پاداش عمل میبخشندما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بسبنشین بر لب جوی و گذر عمر ببینکاین اشارت ز جهان گذران ما را بسنقد بازار جهان بنگر و آزار جهانگر شما را نه بس این سود و زیان ما را بسیار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمدولت صحبت آن مونس جان ما را بساز در خویش خدا را به بهشتم مفرستکه سر کوی تو از کون و مکان ما را بسحافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیستطبع چون آب و غزلهای روان ما را بسمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۲۵۸آن مایی همچو ما دلشاد باشدر گلستان همچو سرو آزاد باشچون ز شاگردان عشقی ای ظریفدر گشاد دل چو عشق استاد باشگر غمی آید گلوی او بگیرداد از او بستان امیرداد باشجان تو مستست در بزم احدتن میان خلق گو آحاد باشگاه با شیرین چو خسرو خوش بخندگه ز هجرش کوه کن فرهاد باشگه نشاط انگیز همچون گلشنشگه چو بلبل نال و خوش فریاد باشپیش سروش چون خرامد خاک باشچون گلش عنبر فشاند باد باشحاصل اینست ای برادر چون فلکدر جهان کهنه نوبنیاد باشدر میان خارها چون خارپشتسر درون و شادمان و راد باش...more0minPlay
March 26, 2013Ganj e Hozour Program #050برنامه شماره ۵۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۵۰۲ز زندان خلق را آزاد کردمروان عاشقان را شاد کردمدهان اژدها را بردریدمطریق عشق را آباد کردمز آبی من جهانی برتنیدمپس آنگه آب را پرباد کردمببستم نقشها بر آب کان رانه بر عاج و نه بر شمشاد کردمز شادی نقش خود جان می دراندکه من نقش خودش میعاد کردمز چاهی یوسفان را برکشیدمکه از یعقوب ایشان یاد کردمچو خسرو زلف شیرینان گرفتماگر قصد یکی فرهاد کردمزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردمجهان داند که تا من شاه اویمبدادم داد ملک و داد کردمجهان داند که بیرون از جهانمتصور بهر استشهاد کردمچه استادان که من شهمات کردمچه شاگردان که من استاد کردمبسا شیران که غریدند بر ماچو روبه عاجز و منقاد کردمخمش کن آنک او از صلب عشق استبسستش اینک من ارشاد کردمولیک آن را که طوفان بلا بردفروشد گر چه من فریاد کردممگر از قعر طوفانش برآرمچنانک نیست را ایجاد کردمبرآمد شمس تبریزی بزد تیغزبان از تیغ او پولاد کردم ...more0minPlay
March 21, 2013Ganj e Hozour Program #219برنامه شماره ۲۱۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۵۶۳دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارددر این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکارانبه دکان کسی بنشین که در دکان شکر داردترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کسیکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر داردتو را بر در نشاند او به طراری که میآیدتو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در داردبه هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشینکه هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر داردنه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر داردنه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر داردبنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستانمیان صخره و خارا اثر دارد اثر داردبنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزناگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر داردچراغست این دل بیدار به زیر دامنش میداراز این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر داردچو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتیحریف همدمی گشتی که آبی بر جگر داردچو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانیکه میوه نو دهد دایم درون دل سفر داردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۷۵۰بعد از آن در سر موسی حق نهفترازهایی گفت کان ناید به گفتبر دل موسی سخنها ریختنددیدن و گفتن بهم آمیختندچند بیخود گشت و چند آمد بخودچند پرید از ازل سوی ابدبعد ازین گر شرح گویم ابلهیستزانک شرح این ورای آگهیستور بگویم عقلها را بر کندور نویسم بس قلمها بشکندچونک موسی این عتاب از حق شنیددر بیابان در پی چوپان دویدبر نشان پای آن سرگشته راندگرد از پرهٔ بیابان بر فشاندگام پای مردم شوریده خودهم ز گام دیگران پیدا بودیک قدم چون رخ ز بالا تا نشیبیک قدم چون پیل رفته بر وریبگاه چون موجی بر افرازان علمگاه چون ماهی روانه بر شکمگاه بر خاکی نبشته حال خودهمچو رمالی که رملی بر زندعاقبت دریافت او را و بدیدگفت مژده ده که دستوری رسیدهیچ آدابی و ترتیبی مجوهرچه میخواهد دل تنگت بگوکفر تو دینست و دینت نور جانآمنی وز تو جهانی در امانای معاف یفعل الله ما یشابیمحابا رو زبان را بر گشاگفت ای موسی از آن بگذشتهاممن کنون در خون دل آغشتهاممن ز سدرهٔ منتهی بگذشتهامصد هزاران ساله زان سو رفتهامتازیانه بر زدی اسپم بگشتگنبدی کرد و ز گردون بر گذشتمحرم ناسوت ما لاهوت بادآفرین بر دست و بر بازوت بادحال من اکنون برون از گفتنستاینچ میگویم نه احوال منستنقش میبینی که در آیینهایستنقش تست آن نقش آن آیینه نیستدم که مرد نایی اندر نای کرددرخور نایست نه درخورد مردهان و هان گر حمد گویی گر سپاسهمچو نافرجام آن چوپان شناسحمد تو نسبت بدان گر بهترستلیک آن نسبت بحق هم ابترستچند گویی چون غطا برداشتندکین نبودست آنک میپنداشتنداین قبول ذکر تو از رحمتستچون نماز مستحاضه رخصتستبا نماز او بیالودست خونذکر تو آلودهٔ تشبیه و چونخون پلیدست و به آبی میرودلیک باطن را نجاستها بودکان بغیر آب لطف کردگارکم نگردد از درون مرد کاردر سجودت کاش رو گردانییمعنی سبحان ربی دانییکای سجودم چون وجودم ناسزامر بدی را تو نکویی ده جزااین زمین از حلم حق دارد اثرتا نجاست برد و گلها داد برتا بپوشد او پلیدیهای مادر عوض بر روید از وی غنچههاپس چو کافر دید کو در داد و جودکمتر و بیمایهتر از خاک بوداز وجود او گل و میوه نرستجز فساد جمله پاکیها نجستگفت واپس رفتهام من در ذهابحسر تا یا لیتنی کنت ترابکاش از خاکی سفر نگزیدمیهمچو خاکی دانهای میچیدمیچون سفر کردم مرا راه آزمودزین سفر کردن رهآوردم چه بودزان همه میلش سوی خاکست کودر سفر سودی نبیند پیش روروی واپس کردنش آن حرص و آزروی در ره کردنش صدق و نیازهر گیا را کش بود میل علادر مزیدست و حیات و در نماچونک گردانید سر سوی زمیندر کمی و خشکی و نقص و غبینمیل روحت چون سوی بالا بوددر تزاید مرجعت آنجا بودور نگوساری سرت سوی زمینآفلی حق لا یحب الافلین...more0minPlay
March 21, 2013Ganj e Hozour Program #214برنامه شماره ۲۱۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۵۱۲صبر مرا آینه بیماریستآینه عاشق غمخواریستدرد نباشد ننماید صبورکه دل او روشن یا تاریستآینه جوییست نشان جمالکه رخم از عیب و کلف عاریستور کلفی باشد عاریتیستقابل داروست و تب افشاریستآینه رنج ز فرعون دورکان رخ او رنگی و زنگاریستچند هزاران سر طفلان بریدکم ز قضا دردسری ساریستمن در آن خوف ببندم تمامچون که مرا حکم و شهی جاریستگفت قضا بر سر و سبلت مخندکاین قلمی رفته ز جباریستکور شو امروز که موسی رسیددر کف او خنجر قهاریستحلق بکش پیش وی و سر مپیچکاین نه زمان فن و مکاریستسبط که سرشان بشکستی به ظلمبعد توشان دولت و پاداریستخار زدی در دل و در دیدشاناین دمشان نوبت گلزاریستخلق مرا زهر خورانیدهایاز منشان داد شکرباریستاز تو کشیدند خمار درازتا به ابدشان می و خماریستهیزم دیک فقرا ظالمستپخته بدو گردد کو ناریستدم نزدم زان که دم من سکستنوبت خاموشی و ستاریستخامش کن که تا بگوید حبیبآن سخنان کز همه متواریست...more0minPlay
March 21, 2013Ganj e Hozour Program #213برنامه شماره ۲۱۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۷بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفاباشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآغرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرتای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایماماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگرانعالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقاعشق تو کف برهم زند صد عالم دیگر کندصد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلای عشق خندان همچو گل وی خوش نظر چون عقل کلخورشید را درکش به جل ای شهسوار هل اتیامروز ما مهمان تو مست رخ خندان توچون نام رویت میبرم دل میرود والله ز جاکو بام غیر بام تو کو نام غیر نام توکو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین اداگر زنده جانی یابمی من دامنش برتابمیای کاشکی درخوابمی در خواب بنمودی لقاای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشمزیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلرباافغان و خون دیده بین صد پیرهن بدریده بینخون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفاآن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بگوسنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلارنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بیخبرای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمیجانها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جاناز آشنایان منقطع با بحر گشته آشناسیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده رهالحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لاای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شدهبر بندگان خود را زده باری کرم باری عطاگل دیده ناگه مر تو را بدریده جان و جامه راوان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیامقبلترین و نیک پی در برج زهره کیست نیزیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوانیها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمررقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشابد بیتو چنگ و نی حزین برد آن کنار و بوسه ایندف گفت میزن بر رخم تا روی من یابد بهااین جان پاره پاره را خوش پاره پاره مست کنتا آن چه دوشش فوت شد آن را کند این دم قضاحیفست ای شاه مهین هشیار کردن این چنینوالله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدایا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برویا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۲۰۹۵گفت جالینوس با اصحاب خودمر مرا تا آن فلان دارو دهدپس بدو گفت آن یکی ای ذو فنوناین دوا خواهند از بهر جنوندور از عقل تو این دیگر مگوگفت در من کرد یک دیوانه روساعتی در روی من خوش بنگریدچشمکم زد آستین من دریدگرنه جنسیت بدی در من ازوکی رخ آوردی به من آن زشتروگر ندیدی جنس خود کی آمدیکی بغیر جنس خود را بر زدیچون دو کس بر هم زند بیهیچ شکدر میانشان هست قدر مشترککی پرد مرغی مگر با جنس خودصحبت ناجنس گورست و لحد...more0minPlay
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.