Sign up to save your podcastsEmail addressPasswordRegisterOrContinue with GoogleAlready have an account? Log in here.
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.
March 19, 2013Ganj e Hozour Program #228برنامه شماره ۲۲۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۹۱بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود راچشمی چنین بگردان کوری چشم بد راخود را بزن تو بر من اینست زنده کردنبر مرده زن چو عیسی افسون معتمد راای رویت از قمر به آن رو به روی من نهتا بنده دیده باشد صد دولت ابد رادر واقعه بدیدم کز قند تو چشیدمبا آن نشان که گفتی این بوسه نام زد راجان فرشته بودی یا رب چه گشته بودیکز چهره مینمودی لم یتخذ ولد راچون دست تو کشیدم صورت دگر ندیدمبی هوشیی بدیدم گم کرده مر خرد راجام چو نار درده بیرحم وار دردهتا گم شوم ندانم خود را و نیک و بد رااین بار جام پر کن لیکن تمام پر کنتا چشم سیر گردد یک سو نهد حسد رادرده میی ز بالا در لا اله الاتا روح اله بیند ویران کند جسد رااز قالب نمدوش رفت آینه خرد خوشچندانک خواهی اکنون میزن تو این نمد رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۱۴۰۶آن یکی را یار پیش خود نشاندنامه بیرون کرد و پیش یار خواندبیتها در نامه و مدح و ثنازاری و مسکینی و بس لابههاگفت معشوق این اگر بهر منستگاه وصل این عمر ضایع کردنستمن به پیشت حاضر و تو نامه خواننیست این باری نشان عاشقانگفت اینجا حاضری اما ولیکمن نمییایم نصیب خویش نیکآنچ میدیدم ز تو پارینه سالنیست این دم گرچه میبینم وصالمن ازین چشمه زلالی خوردهامدیده و دل ز آب تازه کردهامچشمه میبینم ولیکن آب نیراه آبم را مگر زد رهزنیگفت پس من نیستم معشوق تومن به بلغار و مرادت در قتوعاشقی تو بر من و بر حالتیحالت اندر دست نبود یا فتیپس نیم کلی مطلوب تو منجزو مقصودم ترا اندرز منخانهٔ معشوقهام معشوق نیعشق بر نقدست بر صندوق نیهست معشوق آنک او یکتو بودمبتدا و منتهاات او بودچون بیابیاش نمانی منتظرهم هویدا او بود هم نیز سرمیر احوالست نه موقوف حالبندهٔ آن ماه باشد ماه و سالچون بگوید حال را فرمان کندچون بخواهد جسمها را جان کندمنتها نبود که موقوفست اومنتظر بنشسته باشد حالجوکیمیای حال باشد دست اودست جنباند شود مس مست اوگر بخواهد مرگ هم شیرین شودخار و نشتر نرگس و نسرین شودآنک او موقوف حالست آدمیستکو بحال افزون و گاهی در کمیستصوفی ابن الوقت باشد در مناللیک صافی فارغست از وقت و حالحالها موقوف عزم و رای اوزنده از نفخ مسیحآسای اوعاشق حالی نه عاشق بر منیبر امید حال بر من میتنیآنک یک دم کم دمی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بودوانک آفل باشد و گه آن و ایننیست دلبر لا احب افلینآنک او گاهی خوش و گه ناخوشستیک زمانی آب و یک دم آتشستبرج مه باشد ولیکن ماه نهنقش بت باشد ولی آگاه نههست صوفی صفاجو ابن وقتوقت را همچون پدر بگرفته سختهست صافی غرق عشق ذوالجلالابن کس نه فارغ از اوقات و حالغرقهٔ نوری که او لم یولدستلم یلد لم یولد آن ایزدسترو چنین عشقی بجو گر زندهایورنه وقت مختلف را بندهایمنگر اندر نقش زشت و خوب خویشبنگر اندر عشق و در مطلوب خویشمنگر آنک تو حقیری یا ضعیفبنگر اندر همت خود ای شریفتو به هر حالی که باشی میطلبآب میجو دایما ای خشکلبکان لب خشکت گواهی میدهدکو بخر بر سر منبع رسدخشکی لب هست پیغامی ز آبکه بمات آرد یقین این اضطرابکین طلبکاری مبارک جنبشیستاین طلب در راه حق مانع کشیستاین طلب مفتاح مطلوبات تستاین سپاه و نصرت رایات تستاین طلب همچون خروسی در صیاحمیزند نعره که میآید صباحگرچه آلت نیستت تو میطلبنیست آلت حاجت اندر راه ربهر که را بینی طلبکار ای پسریار او شو پیش او انداز سرکز جوار طالبان طالب شویوز ظلال غالبان غالب شویگر یکی موری سلیمانی بجستمنگر اندر جستن او سست سستهرچه داری تو ز مال و پیشهاینه طلب بود اول و اندیشهای...more0minPlay
March 18, 2013Ganj e Hozour Program #009برنامه شماره ۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۲۹۷چو در دل پای بنهادی بشد از دست اندیشهمیان بگشاد اسرار و میان بربست اندیشهبه پیش جان درآمد دل که اندر خود مکن منزلگران جان دید مر جان را سبک برجست اندیشهرسید از عشق جاسوسش که بسم الله زمین بوسشدر این اندیشه بیخود شد به حق پیوست اندیشهخرابات بتان درشد حریف رطل و ساغر شدهمه غیبش مصور شد زهی سرمست اندیشهبرست او از خوداندیشی چنان آمد ز بیخویشیکه از هر کس همیپرسد عجب خود هست اندیشهفلک از خوف دل کم زد دو دست خویش بر هم زدکه از من کس نرست آخر چگونه رست اندیشهچنین اندیشه را هر کس نهد دامی به پیش و پسگمان دارد که درگنجد به دام و شست اندیشهچو هر نقشی که میجوید ز اندیشه همیرویدتو مر هر نقش را مپرست و خود بپرست اندیشهجواهر جمله ساکن بد همه همچون اماکن بدشکافید این جواهر را و بیرون جست اندیشهجهان کهنه را بنگر گهی فربه گهی لاغرکه درد کهنه زان دارد که نوزاد است اندیشهکه درد زه ازان دارد که تا شه زادهای زایدنتیجه سربلند آمد چو شد سربست اندیشهچو دل از غم رسول آمد بر دل جبرئیل آمدچو مریم از دو صد عیسی شدهست آبست اندیشهچو شهد شمس تبریزی فزاید در مزاجم خوناز آن چون زخم فصادی رگ دل خست اندیشه...more0minPlay
March 18, 2013Ganj e Hozour Program #004برنامه شماره ۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۵۸دل من کار تو دارد گل و گلنار تو داردچه نکوبخت درختی که بر و بار تو داردچه کند چرخ فلک را چه کند عالم شک راچو بر آن چرخ معانی مهش انوار تو داردبه خدا دیو ملامت برهد روز قیامتاگر او مهر تو دارد اگر اقرار تو داردبه خدا حور و فرشته به دو صد نور سرشتهنبرد سر نبرد جان اگر انکار تو داردتو کیی آنک ز خاکی تو و من سازی و گویینه چنان ساختمت من که کس اسرار تو داردز بلاهای معظم نخورد غم نخورد غمدل منصور حلاجی که سر دار تو داردچو ملک کوفت دمامه بنه ای عقل عمامهتو مپندار که آن مه غم دستار تو داردبمر ای خواجه زمانی مگشا هیچ دکانیتو مپندار که روزی همه بازار تو داردتو از آن روز که زادی هدف نعمت و دادینه کلید در روزی دل طرار تو داردبن هر بیخ و گیاهی خورد از رزق الهیهمه وسواس و عقیله دل بیمار تو داردطمع روزی جان کن سوی فردوس کشان کنکه ز هر برگ و نباتش شکر انبار تو داردنه کدوی سر هر کس می راوق تو داردنه هر آن دست که خارد گل بیخار تو داردچو کدو پاک بشوید ز کدو باده برویدکه سر و سینه پاکان می از آثار تو داردخمش ای بلبل جانها که غبارست زبانهاکه دل و جان سخنها نظر یار تو داردبنما شمس حقایق تو ز تبریز مشارقکه مه و شمس و عطارد غم دیدار تو دارد...more0minPlay
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,493 episodes available.