آه ناتالیای من، چه میدانستیم روزی خواهد آمد که زمین همان زمین باشد، لحظه همان لحظه باشد اما اینبار خالی از ما و خاطرات؟
آرزو میکنم زمان برگردد تا ثانیه ثانیههای آن روزهای شیرین را به اسارت بگیرم و اجازه ندهم که تبدیل به حسرت این روزهای تلخ آینده شوند.
ناتالیای من چه میشود تا باری دیگر زیر آن درخت کهنسال سیبی را به تو هدیه بدهم و تو اینبار آن را نزد خود نگه داری؟ هر دو به آسمانها خیره شویم، من به چهرهات نگاه کنم و اینبار بگذارم چشمانت من را در جریان سیال زندگی غرق کنند و موهایت که با نسیم تابستان در هوا به رقص درآمده سایهی وجودی من گردند.
با یکدیگر غرق چمنزارهایی شویم که از شادی به رقص آمدهاند و به گذشتن دهقانی در دوردستها خیره شویم و تنها نزاع ما نیز انتخاب نام فرزندان آیندهمان باشد.
آه ناتالیای عزیزم دشت همان دشت است، درخت همان درخت، روز همان روز اما بی من، بی تو و عاری از خاطرات....
✏️نویسنده: امیرعلی مهاجری
🎙گویندگان: علی ولیانی / ندا کریمی
🎨طراحی پوستر: فریما رئوفی
✨تهیه و تولید توسط استودیو نووُ
📻پخش اختصاصی از رادیو تاسیان
📻پخش اختصاصی از رادیو تاسیان
تولید این اپیزود با حمایت شنوتو