Sign up to save your podcastsEmail addressPasswordRegisterOrContinue with GoogleAlready have an account? Log in here.
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,494 episodes available.
August 05, 2011ganj e Hozour Program #209برنامه شماره ۲۰۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۶۸۶ای مطرب جان چو دف به دست آمداین پرده بزن که یار مست آمدچون چهره نمود آن بت زیباماه از سوی چرخ بت پرست آمدذرات جهان به عشق آن خورشیدرقصان ز عدم به سوی هست آمدغمگین ز چیی مگر تو را غولیاز راه ببرد و همنشست آمدزان غول ببر بگیر سغراقیکان بر کف عشق از الست آمداین پرده بزن که مشتری از چرخاز بهر شکستگان به پست آمددر حلقه این شکستگان گردیدکان دولت و بخت در شکست آمداین عشرت و عیش چون نماز آمدوین دردی درد آبدست آمدخامش کن و در خمش تماشا کنبلبل از گفت پای بست آمدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۳۱۳۳کودکی در پیش تابوت پدرزار مینالید و بر میکوفت سرکای پدر آخر کجاات میبرندتا ترا در زیر خاکی آورندمیبرندت خانهای تنگ و زحیرنی درو قالی و نه در وی حصیرنی چراغی در شب و نه روز ناننه درو بوی طعام و نه نشاننی درش معمور نی بر بام راهنی یکی همسایه کو باشد پناهچشم تو که بوسهگاه خلق بودچون شود در خانهٔ کور و کبودخانهٔ بیزینهار و جای تنگکه درو نه روی میماند نه رنگزین نسق اوصاف خانه میشمردوز دو دیده اشک خونین میفشردگفت جوحی با پدر ای ارجمندوالله این را خانهٔ ما میبرندگفت جوحی را پدر ابله مشوگفت ای بابا نشانیها شنواین نشانیها که گفت او یک بیکخانهٔ ما راست بی تردید و شکنه حصیر و نه چراغ و نه طعامنه درش معمور و نه صحن و نه بامزین نمط دارند بر خود صد نشانلیک کی بینند آن را طاغیانخانهٔ آن دل که ماند بی ضیااز شعاع آفتاب کبریاتنگ و تاریکست چون جان جهودبی نوا از ذوق سلطان ودودنه در آن دل تافت نور آفتابنه گشاد عرصه و نه فتح بابگور خوشتر از چنین دل مر تراآخر از گور دل خود برتر آزندهای و زندهزاد ای شوخ و شنگدم نمیگیرد ترا زین گور تنگیوسف وقتی و خورشید سمازین چه و زندان بر آ و رو نمایونست در بطن ماهی پخته شدمخلصش را نیست از تسبیح بدگر نبودی او مسبح بطن نونحبس و زندانش بدی تا یبعثوناو بتسبیح از تن ماهی بجستچیست تسبیح آیت روز الستگر فراموشت شد آن تسبیح جانبشنو این تسبیحهای ماهیانهر که دید الله را اللهیستهر که دید آن بحر را آن ماهیستاین جهان دریاست و تن ماهی و روحیونس محجوب از نور صبوحگر مسبح باشد از ماهی رهیدورنه در وی هضم گشت و ناپدیدماهیان جان درین دریا پرندتو نمیبینی که کوری ای نژندبر تو خود را میزنند آن ماهیانچشم بگشا تا ببینیشان عیانماهیان را گر نمیبینی پدیدگوش تو تسبیحشان آخر شنیدصبر کردن جان تسبیحات تستصبر کن کانست تسبیح درستهیچ تسبیحی ندارد آن درجصبر کن الصبر مفتاح الفرجصبر چون پول صراط آن سو بهشتهست با هر خوب یک لالای زشتتا ز لالا میگریزی وصل نیستزانک لالا را ز شاهد فصل نیستتو چه دانی ذوق صبر ای شیشهدلخاصه صبر از بهر آن نقش چگلمرد را ذوق از غزا و کر و فرمر مخنث را بود ذوق از ذکرجز ذکر نه دین او و ذکر اوسوی اسفل برد او را فکر اوگر برآید تا فلک از وی مترسکو به عشق سفل آموزید درساو به سوی سفل میراند فرسگرچه سوی علو جنباند جرساز علمهای گدایان ترس چیستکان علمها لقمهٔ نان را رهیست...more0minPlay
August 05, 2011Ganj e Hozour Program #208برنامه شماره ۲۰۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۳۱۶رو رو که نهای عاشق ای زلفک و ای خالکای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالکبا مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچکبر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالکای نازک نازکدل دل جو که دلت ماندروزی که جدا مانی از زرک و از مالکاشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردیدل همچو دل میمک قد همچو قد دالکتو رستم دستانی از زال چه میترسییا رب برهان او را از ننگ چنین زالکمن دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشدبر چرخ همیگشتی سرمستک و خوش حالکمیگشتی و میگفتی ای زهره به من بنگرسرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالکدرویشی وانگه غم از مست نبیذی کمرو خدمت آن مه کن مردانه یکی سالکبر هفت فلک بگذر افسون زحل مشنوبگذار منجم را در اختر و در فالکمن خرقه ز خور دارم چون لعل و گهر دارممن خرقه کجا پوشم از صوفک و از شالکبا یار عرب گفتم در چشم ترم بنگرمیگفت به زیر لب لا تخدعنی والکمیگفتم و میپختم در سینه دو صد حیلتمیگفت مرا خندان کم تکتم احوالکخامش کن و شه را بین چون باز سپیدی تونی بلبل قوالی درمانده در این قالک...more0minPlay
August 05, 2011Ganj e Hozour Program #206برنامه شماره ۲۰۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۳۰۳۸دلا چه بسته اين خاكدان درگذرانی؟از این حظیره برون پر، که مرغ عالم جانیتو یار خلوت نازی، مقیم پرده رازیقرارگاه چه سازی درین نشیمن فانی؟به حال خود نظری کن برون برو سفری کنز حبس عالم صورت به مرغزار معانیتو مرغ عالم قدسی ندیم مجلس انسیدریغ باشد اگر تو درین مقام بمانیهمی رسد ز سماوات هر صباح ندایتکه ره بری به نشانه چو گرد ره بنشانیبه راه کعبه وصلش ببین به هر بن خاریهزار کشته شوقند داده جان به جوانیهزار خسته درین ره فرو شدند و نیامدز بوی وصل نسیمی، ز کوی دوست نشانیبه یاد بزم وصالش در آرزوی جمالشفتاده بی خبرانند ز آن شراب که دانیچه خوش بُود که به بویش بر آستانه کویشبرای دیدن رویش شبی به روز رسانیحواس جثّه خود را به نور جان تو برافروزحواس پنج نماز است و جان چو سَبْعِ مَثانیفرو خورَد مه و خورشید و قطب هفت فلک راسهیل جان چو برآید ز سوی رکن یمانیمجو سعادت و دولت درین جهان که نیابیز بندگیش طلب کن سعادت دو جهانیحدیث عشق رها کن که آنِ رهگذرانستتو بندگیِّ خدا کن به هر قدر که توانیز شمس مفخر تبریز جو سعادت عقبی'که اوست شمس معارف به پیشگاه معانی...more0minPlay
August 05, 2011Ganj e Hozour Program #205برنامه شماره ۲۰۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۵۷۷همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینیدر کوی خرابات آ تا دردکشان بینیدرکش قدح سودا هل تا بشوی رسوابربند دو چشم سر تا چشم نهان بینیبگشای دو دست خود گر میل کنارستتبشکن بت خاکی را تا روی بتان بینیاز بهر عجوزی را تا چند کشی کابینوز بهر سه نان تا کی شمشیر و سنان بینینک ساقی بیجوری در مجلس او دوریدر دور درآ بنشین تا کی دوران بینیاین جاست ربا نیکو جانی ده و صد بستانگرگی و سگی کم کن تا مهر شبان بینیشب یار همیگردد خشخاش مخور امشببربند دهان از خور تا طعم دهان بینیگویی که فلانی را ببرید ز من دشمنرو ترک فلانی گو تا بیست فلان بینیاندیشه مکن الا از خالق اندیشهاندیشه جانان به کاندیشه نان بینیبا وسعت ارض الله بر حبس چه چفسیدیز اندیشه گره کم زن تا شرح جنان بینیخامش کن از این گفتن تا گفت بری باریاز جان و جهان بگذر تا جان و جهان بینیحافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۱۲گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیستآن که آن داد به شاهان به گدایان این دادخوش عروسیست جهان از ره صورت لیکنهر که پیوست بدو عمر خودش کاوین دادبعد از این دست من و دامن سرو و لب جویخاصه اکنون که صبا مژده فروردین داددر کف غصه دوران دل حافظ خون شداز فراق رخت ای خواجه قوام الدین دادخیام، رباعیات، رباعی شماره ۴۵می خوردن و شاد بودن آیین منستفارغ بودن ز کفر و دین دین منستگفتم به عروس دهر کابین تو چیستگفتا دل خرم تو کابین منست ...more0minPlay
August 05, 2011Ganj e Hozour Program #203برنامه شماره ۲۰۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۶هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانهاکاخر چو دردی بر زمین تا چند میباشی برآهر کز گران جانان بود چون درد در پایان بودآنگه رود بالای خم کان درد او یابد صفاگل را مجنبان هر دمی تا آب تو صافی شودتا درد تو روشن شود تا درد تو گردد دواجانیست چون شعله ولی دودش ز نورش بیشترچون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیاگر دود را کمتر کنی از نور شعله برخوریاز نور تو روشن شود هم این سرا هم آن سرادر آب تیره بنگری نی ماه بینی نی فلکخورشید و مه پنهان شود چون تیرگی گیرد هواباد شمالی میوزد کز وی هوا صافی شودوز بهر این صیقل سحر در میدمد باد صباباد نفس مر سینه را ز اندوه صیقل میزندگر یک نفس گیرد نفس مر نفس را آید فناجان غریب اندر جهان مشتاق شهر لامکاننفس بهیمی در چرا چندین چرا باشد چراای جان پاک خوش گهر تا چند باشی در سفرتو باز شاهی بازپر سوی صفیر پادشامولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۱۵۸۱صورتش بر خاک و جان بر لامکانلامکانی فوق وهم سالکانلامکانی نه که در فهم آیدتهر دمی در وی خیالی زایدتبل مکان و لامکان در حکم اوهمچو در حکم بهشتی چار جوشرح این کوته کن و رخ زین بتابدم مزن والله اعلم بالصوابباز میگردیم ما ای دوستانسوی مرغ و تاجر و هندوستانمرد بازرگان پذیرفت این پیامکو رساند سوی جنس از وی سلاممولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر۱۴۴۷از وجودی ترس که اکنون در وییآن خیالت لاشی و تو لا شییلاشیی بر لاشیی عاشق شدستهیچ نی مر هیچ نی را ره زدستچون برون شد این خیالات از میانگشت نامعقول تو بر تو عیانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۸۳۲کی نظاره اهل بخریدن بودآن نظاره گول گردیدن بودپرس پرسان کین به چند و آن به چنداز پی تعبیر وقت و ریشخنداز ملولی کاله میخواهد ز تونیست آن کس مشتری و کالهجوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادکو قدوم و کر و فر مشتریکو مزاح گنگلی سرسریچونک در ملکش نباشد حبهایجز پی گنگل چه جوید جبهایدر تجارت نیستش سرمایهایپس چه شخص زشت او چه سایهایمایه در بازار این دنیا زرستمایه آنجا عشق و دو چشم ترستهر که او بیمایهٔ بازار رفتعمر رفت و بازگشت او خام تفتهی کجا بودی برادر هیچ جاهی چه پختی بهر خوردن هیچ بامشتری شو تا بجنبد دست منلعل زاید معدن آبست منمشتری گرچه که سست و باردستدعوت دین کن که دعوت واردستباز پران کن حمام روح گیردر ره دعوت طریق نوح گیرخدمتی میکن برای کردگاربا قبول و رد خلقانت چه کار...more0minPlay
August 05, 2011Ganj e Hozour Program #202برنامه شماره ۲۰۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۲۷۵امروز مستان را نگر در مست ما آویختهافکنده عقل و عافیت و اندر بلا آویختهگفتم که ای مستان جان میخورده از دستان جانای صد هزاران جان و دل اندر شما آویختهگفتند شکر الله را کو جلوه کرد این ماه راافتاده بودیم از بقا در قعر لا آویختهبگریختیم از جور او یک مدتی وز دور اوچون دشمنان بودیم ما اندر جفا آویختهجام وفا برداشته کار و دکان بگذاشتهو افسردگان بیمزه در کارها آویختهبنشسته عقل سرمه کش با هر کی با چشمی است خوشبنشسته زاغ دیده کش بر هر کجا آویختهزین خنبهای تلخ و خوش گر چاشنی داری بچشترک هوا خوشتر بود یا در هوا آویختهعمری دل من در غمش آواره شد میجستمشدیدم دل بیچاره را خوش در خدا آویختهبر دار دنیا ای فتی گر ایمنی برخیز تابنمایم آزادانت را و هم تو را آویختهبر دار ملک جاودان بین کشتگان زنده جانمانند منصور جوان در ارتضا آویختهعشقا تویی سلطان من از بهر من داری بزنروشن ندارد خانه را قندیل ناآویختهمن خاک پای آن کسم کو دست در مردان زندجانم غلام آن مسی در کیمیا آویختهبرجه طرب را ساز کن عیش و سماع آغاز کنخوش نیست آن دف سرنگون نی بینوا آویختهدف دل گشاید بسته را نی جان فزاید خسته رااین دلگشا چون بسته شد و آن جان فزا آویختهامروز دستی برگشا ایثار کن جان در سخابا کفر حاتم رست چون بد در سخا آویختههست آن سخا چون دام نان اما صفا چون دام جانکو در سخا آویخته کو در صفا آویختهباشد سخی چون خایفی در غار ایثاری شدهصوفی چو بوبکری بود در مصطفی آویختهاین دل دهد در دلبری جان هم سپارد بر سریو آن صرفه جو چون مشتری اندر بها آویختهآن چون نهنگ آیان شده دریا در او حیران شدهوین بحری نوآشنا در آشنا آویختهگویی که این کار و کیا یا صدق باشد یا ریاآن جا که عشاقند و ما صدق و ریا آویختهشب گشت ای شاه جهان چشم و چراغ شب روانای پیش روی چون مهت ماه سما آویختهمن شادمان چون ماه نو تو جان فزا چون جاه نووی در غم تو ماه نو چون من دوتا آویختهکوه است جان در معرفت تن برگ کاهی در صفتبر برگ کی دیده است کس یک کوه را آویختهاز ره روان گردی روان صحبت ببر از دیگرانور نی بمانی مبتلا در مبتلا آویختهجان عزیزان گشته خون تا عاقبت چون است چوناز بدگمانی سرنگون در انتها آویختهچون دید جان پاکشان آن تخم کاول کاشت جانواگشت فکر از انتها در ابتدا آویختهاصل ندا از دل بود در کوه تن افتد صداخاموش رو در اصل کن ای در صدا آویختهگفت زبان کبر آورد کبرت نیازت را خوردشو تو ز کبر خود جدا در کبریا آویختهای شمس تبریزی برآ از سوی شرق کبریاجانها ز تو چون ذرهها اندر ضیا آویخته...more0minPlay
August 05, 2011Ganj e Hozour Program #201برنامه شماره ۲۰۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۹۸۹جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدنآنک آموخت مرا همچو شرر خندیدنگر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادمعشق آموخت مرا شکل دگر خندیدنبی جگر داد مرا شه دل چون خورشیدیتا نمایم همه را بیز جگر خندیدنبه صدف مانم خندم چو مرا درشکنندکار خامان بود از فتح و ظفر خندیدنیک شب آمد به وثاق من و آموخت مراجان هر صبح و سحر همچو سحر خندیدنگر ترش روی چو ابرم ز درون خندانمعادت برق بود وقت مطر خندیدنچون به کوره گذری خوش به زر سرخ نگرتا در آتش تو ببینی ز حجر خندیدنزر در آتش چو بخندید تو را می گویدگر نه قلبی بنما وقت ضرر خندیدنگر تو میر اجلی از اجل آموز کنونبر شه عاریت و تاج و کمر خندیدنور تو عیسی صفتی خواجه درآموز از اوبر غم شهوت و بر ماده و نر خندیدنور دمی مدرسه احمد امی دیدیرو حلالستت بر فضل و هنر خندیدنای منجم اگرت شق قمر باور شدبایدت بر خود و بر شمس و قمر خندیدنهمچو غنچه تو نهان خند و مکن همچو نباتوقت اشکوفه به بالای شجر خندیدنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۱۰۱وت اندر فعل آید ز اتفاقچون قران دیو با اهل نفاقاین معانی راست از چرخ نهمبی همه طاق و طرم طاق و طرمخلق را طاق و طرم عاریتستامر را طاق و طرم ماهیتستاز پی طاق و طرم خواری کشندبر امید عز در خواری خوشندبر امید عز دهروزهٔ خدوکگردن خود کردهاند از غم چو دوکچون نمیآیند اینجا که منمکاندرین عز آفتاب روشنممولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۳۹۵۹آبگینه زرد چون سازی نقابزرد بینی جمله نور آفتاببشکن آن شیشهٔ کبود و زرد راتا شناسی گرد را و مرد راگرد فارس گرد سر افراشتهگرد را تو مرد حق پنداشتهمولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۳۹۶۴من نیم سگ شیر حقم حقپرستشیر حق آنست کز صورت برستشیر دنیا جوید اشکاری و برگشیر مولی جوید آزادی و مرگچونک اندر مرگ بیند صد وجودهمچو پروانه بسوزاند وجود...more0minPlay
August 05, 2011Ganj e Hozour Program #200برنامه شماره ۲۰۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۱۳۴چرا ز قافله یک کس نمیشود بیدارکه رخت عمر ز کی باز میبرد طرارچرا ز خواب و ز طرار مینیازاریچرا از او که خبر میکند کنی آزارتو را هر آنک بیازرد شیخ و واعظ توستکه نیست مهر جهان را چو نقش آب قراریکی همیشه همیگفت راز با خانهمشو خراب به ناگه مرا بکن اخبارشبی به ناگه خانه بر او فرود آمدچه گفت گفت کجا شد وصیت بسیارنگفتمت خبرم کن تو پیش از افتادنکه چاره سازم من با عیال خود به فرارخبر نکردی ای خانه کو حق صحبتفروفتادی و کشتی مرا به زاری زارجواب گفت مر او را فصیح آن خانهکه چند چند خبر کردمت به لیل و نهاربدان طرف که دهان را گشادمی بشکافکه قوتم برسیدست وقت شد هش دارهمیزدی به دهانم ز حرص مشتی گلشکافها همیبستی سراسر دیوارز هر کجا که گشادم دهان فروبستینهشتیم که بگویم چه گویم ای معماربدان که خانه تن توست و رنجها چو شکافشکاف رنج به دارو گرفتی ای بیمارمثال کاه و گلست آن مزوره و معجونهلا تو کاه گل اندر شکاف میافشاردهان گشاید تن تا بگویدت رفتمطبیب آید و بندد بر او ره گفتارخمار درد سرت از شراب مرگ شناسمده شراب بنفشه بهل شراب اناروگر دهی تو به عادت دهش که روپوشستچه روی پوشی زان کوست عالم الاسراربخور شراب انابت بساز قرص ورعز توبه ساز تو معجون غذا ز استغفاربگیر نبض دل و دین خود ببین چونینگاه کن تو به قاروره عمل یک باربه حق گریز که آب حیات او داردتو زینهار از او خواه هر نفس زنهاراگر کسیت بگوید که خواست فایده نیستبگو که خواست از او خاست چون بود بیکارمرید چیست به تازی مرید خواهندهمرید از آن مرادست و صید از آن شکاراگر نخواست مرا پس چرام خواهان کردکه زرد کرد رخم را فراق آن رخساروگر نه غمزه او زد به تیغ عشق مراچراست این دل من خون و چشم من خونبارخزان مرید بهارست زرد و آه کناننه عاقبت به سر او رسید شیخ بهارچو زنده گشت مرید بهار و مرده نماندمرید حق ز چه ماند میان ره مرداربه سوی باغ بیا و جزای فعل ببینشکوفه لایق هر تخم پاک در اظهارچو واعظان خضرکسوه بهار ای جانزبان حال گشا و خموش باش ای یار...more0minPlay
FAQs about Ganj e Hozour Programs:How many episodes does Ganj e Hozour Programs have?The podcast currently has 1,494 episodes available.