Share اتاق موسیقی
Share to email
Share to Facebook
Share to X
By ار.اف.ای / RFI
4.4
77 ratings
The podcast currently has 24 episodes available.
با مرگ جلیل شهناز در سال ١٣٩٢، سپس درگذشت فرهنگ شریف در سال ١٣٩۵ و حالا مرگ هوشنگ ظریف – ١٧ اسفند ١٣٩٨- یکی از جریانهای اصلی تارنوازی در ایران بدون استاد باقی میماند. هرچند هوشنگ ظریف در مقام مدرس و استاد موسیقی فعالیت گسترده و طولانی داشت و آنقدر شاگرد تربیت کرده که شیوۀ ساز زدنش فراموش نشود، اما به هرحال این سبک و شیوه در حال حاضر چهرۀ بزرگی برای خود ندارد.
هوشنگ ظریف که در ٨١ سالگی از دنیا رفت، نمونۀ کامل موسیقیدانی بود که روحالله خالقی و علینقی وزیری آرزویش را داشتند: مسلط به موسیقی سنتی ایران و در عین حال آگاه به نتنویسی غربی، منضبط و معتقد به ارزشهای متعالی موسیقی. اخلاقی که برای خالقی و وزیری اهمیت داشت مخلوطی بود از ارزشهای سنتی و برخی خصوصیات هنرمند، مطابق با معیارهای اروپایی، بخصوص اصولی که بعد از انقلاب فرانسه تعریف شد.
وزیری و خالقی هر دو در این باره زیاد گفته و نوشته و تأکید کردهاند و به هرحال باید پذیرفت که در انتقال میراث ارزشی خود به گروهی از شاگردان و پیروان موفق بودهاند.
همۀ کسانی که هوشنگ ظریف را در مقام استاد یا همکار شناختهاند، در وصف شخصیت او متفقالقولند. منزلت او بخصوص به عنوان معلم و مدرس تار شاید هنوز در تاریخ موسیقی ایرانی به درستی شناخته نباشد. نه تنها شیوۀ ساز زدن او که شخصیت ظریف شاگردانش را مجذوب میکرد. حسین علیزاده استاد بزرگ موسیقی ایرانی که از جمله شاگردان ظریف است میگوید: "او هیچوقت نوازندۀ خمودهای نبود، بلکه سوار به ساز بود و ما در جوانی از این تیپ خوشمان میآمد... ایشان نه تنها زیبا مینواخت، حتی پشت تار زیبا مینشست"...
هنر سکوت
داریوش طلایی، دیگر شاگرد قدیم ظریف در توصیف شیوۀ نوازندگی استادش بر عبارت "شُسته رُفته" تأکید دارد: ساز زدن تمیز، پیراسته، بدون اضافات و با سکوتهای بهجا.
سکوت در موسیقی کلاسیک غربی مبحثی گسترده و فکرشده است. اما در موسیقی سنتی ایرانی بحث سکوت هیچگاه جدی گرفته نشده. برخی نوازندگان، به طور غریزی بر اهمیت آن پی برده و برخی دیگر (احتمالاً اکثریت) بدون کوچکترین توجه به آن، ساز را به صدا درآوردهاند. یکی از خصوصیات مهم سبک تارنوازی ظریف – شریف – شهناز، همین احترام به سکوت است. سکوت معنادار، به موقع و به قولی "سکوتهای پُر"، رنگ و ملاحتی به موسیقی هوشنگ ظریف میدهد که در سبک معروف به "شلوغنوازی" مطلقاً موجود نیست.
شاید برای بهتر حس کردن اهمیت و زیبایی سکوت در موسیقی سنتی ایرانی، بهترین نمونه، آثار لطفالله مجد باشد. کمتر نوازندۀ ایرانی چون مجد سکوتها را با سلیقه و پرمعنا رعایت کرده است...
برای شنیدن نمونههایی از آثار هوشنگ ظریف و همچنین لطفالله مجد به فایل صوتی رجوع کنید
امسال کارناوال ونیز به خاطر نگرانی از شیوع ویروس کرونا چند روز زودتر از موعد مقرر به پایان رسید. در برزیل نیز - شاید برای اولین بار - رئیس جمهوری از برگزاری کارناوال ریو انتقاد کرد و آنرا رسمی مذموم دانست. با اینحال کارناوالها همیشه فرصتی بوده برای مردم تا نه تنها حکام و قدرتمندان، که حتی مرگ را به شوخی بگیرند.
کارناوال ریو دوژانیرو که سابقۀ ١٨٠ ساله دارد، امسال با طعنه و تمسخر و انتقادهای غیرمستقیم رئیس جمهوری بولوسونارو مواجه شد. برگزارکنندگان کارناوال نیز به تلافی، رنگ سیاسی مراسم را از سالهای قبل بیشتر کردند و عروسکهای پارچهای یا مترسکهایی را که کم و بیش شباهتی به آقای رئیس جمهوری داشت، در خیابانها گرداندند.
به نظر میرسد که بولسونارو و طرفداران محافظهکارش که اکثراً از سفیدپوستان مسیحی برزیل هستند، چندان دل خوشی از نمایش سالانۀ هموطنان سیاهپوستان و "دورگه"ی خود ندارند.
کارناوال: میدانی برای "عوام"
کارناوالها همیشه فرصتی برای مردم کوچه و بازار و روستاییان بوده تا برای چند روزی رودربایستیها را کنار بگذارند و خود را در رقص و مسخرگی و شادخواری رها کنند. این رسم که ریشههایش در تاریکیهای تاریخ گم میشود، اگرچه امروزه بیشتر یک سنتی مسیحی شده اما بدون تردید قرنها قبل از میلاد مسیح وجود داشته است.
به احتمال زیاد مراسمی چون "میر نوروزی" بدون ارتباط با کارناوالهای امروزی نیست. این مراسم نیز فرصتی برای "عوام" بوده تا ادای پادشاهی درآورند و قدرت سیاسی را – البته با اجازۀ حکام – به مسخره بگیرند.
فروید هر جشنی را "افراط مُجاز" میدانست. امرا و پادشاهان چند روز کارناوال را به مردم عادی مجال میدادند تا خستگی زمستان را همراه با موسیقی و نمایش و شوخی به در کنند. این شوخیها و مسخرگیها معمولاً به هرزهگری و نمایشهای گاه وقیحانه نیز میانجامید. بی علت نیست که هنوز هم در بسیاری از کارناوالها، اشعار هزل و رکیک شنیده میشود. کارناوال شهر دانکرک در شمال فرانسه، از این نظر فرهنگی غنی دارد. اشعار و تصنیفهای رکیک این کارناوال امروزه در قالب آلبومهای گوناگون موجود است.
عمرکُشان
اگرچه باز یافتن پیوندهای تاریخی کار آسانی نیست، اما بسیاری از مردمشناسان اطمینان دارند که مراسمی چون "عمرکُشان" – یا عمرسوزان – نیز اساساً از همان جنس و ذات کارناوال است. این عید که امروزه از نظر روحانیت رسمی شیعه مذموم است، میتواند با سنت "مغکشی" که قبل از اسلام رایج بوده، مرتبط باشد.
وجه مشترک تمامی این مراسم، پیوند خوردن یک بهانۀ مذهبی یا مناسبتهای تاریخی با مناسکی است که احتمالاً ریشههای اولیهاش به دوران نوسنگی برمیگردد. به نظر میرسد که اصل و اساس همۀ این نوع مراسم، جشن گرفتن پایان زمستان و نزدیک شدن بهار باشد. اما به مرور زمان، در هر حوزۀ فرهنگی و جغرافیایی، لایههای دیگری از تاریخ، مذهب و اعتقادات بر آن افزوده شده است.
امروزه اکثر کارناوالهای غربی با نابود کردن "شاه کارناوال" به پایان میرسد: عروسکهای گاه عظیم کاهی یا پارچهای یا چوبی به آتش کشیده میشود یا در آب غرق میشود یا گردن زده میشود. چنان که در عید عمرکشان هم عامۀ شیعیان عروسکی به اسم عمر را آتش میزدند.
برای شنیدن نمونههایی از موسیقیهای کارناوال به فایل صوتی رجوع کنید
سال ٢٠٢٠ را به مناسبت دویست و پنجاهمین سالگرد تولدش، "سال بتهوون" نامیدهاند و قرار است که تا ماه دسامبر برنامههای زیادی در کشورهای مختلف، در ستایش آهنگساز نابغه برگزار گردد. لودویگ وان بتهوون که در ماه دسامبر سال ١٧٧٠ در شهر بُن به دنیا آمد و در ٢۶ مارس ١٨٢٧ در شهر وین از دنیا رفت، در آخرین سمفونی خود، برای نخستین بار در تاریخ موسیقی اروپا، از صدای انسان بهره گرفت. حاصل، "ستایش شادی" است که در قسمت آخر سمفونی نهم، با شعر شیلر شنیده میشود.
به غیر از ٢۵٠ سالگی تولد بتهوون، مناسبت دیگری که این روزها نام وی را در رسانهها تکثیر کرده، "برکسیت" یا خارج شدن بریتانیا از اتحادیۀ اروپاست. در فراز و نشیب برکسیت، برخی به طنز یا کنایه گوشزد کردند که سرود رسمی اتحادیۀ اروپا همان "ستایش شادی" بتهوون است: در زمانهای که نامتحد بودن کشورهای اروپایی جلب توجه میکند، سرود جاودانۀ بتهوون از همبستگی، صلح و آزادی نوع بشر سخن میگوید.
البته سرود رسمی اتحادیۀ اروپا که از سمفونی نهم بتهوون استخراج، و توسط هربرت فن کارایان تنظیم و ضبط شده، بدون کلام است. وقتی در سال ١٩٨۵، مسئولان اروپایی رسمیت سرود اتحادیۀ اروپا را اعلام کردند، با این پرسش مواجه شدند که آیا روایت اصلی "ستایش شادی" که به زبان آلمانی است، برای کشورهای غیرآلمانیزبان اتحادیۀ اروپا خوشایند خواهد بود؟ بعد از مدتی تردید و اجراهایی به زبانهای فرانسه و انگلیسی، بالاخره مسئولان قانع شدند که شعر آلمانی را از سرود رسمی اتحادیه حذف کنند. بدین ترتیب یک اجرای دو دقیقهای و بدون کلام از بخش پایانی سمفونی نهم بتهوون، سرود رسمی اتحادیه شد. با اینحال نباید فراموش کرد که بتهوون آخرین سمفونی خود را به عشق شعر شیلر ساخته بود...
اجراهای گوناگون از "ستایش شادی" را در فایل صوتی گوش کنید
مراسم جوایز آمریکایی "گرَمی" امسال که در ٢۶ ژانویه ٢٠٢٠ در لسآنجلس برگزار شد، تماماً تحت تأثیر چهرۀ تازۀ موسیقی آمریکا بود: بیلی اِیلیش ١٨ ساله که از یک سال قبل خود را به اهل موسیقی شناسانده بود، با برنده شدن جوایز بهترین ترانه و بهترین آلبوم سال، پایههای شهرتی جهانی را برای خود ساخته است.
حدود سه ماه قبل از مراسم "گرمی"، جایزههای موسیقی "ام.تی.وی" اروپایی خانم بیلی ایلیش را به برخی مخاطبان شناسانده بود. اما با برنده شدن جوایز گرمی و بخصوص جایزۀ بهترین ترانۀ سال (برای قطعهای به اسم Bad guy)، این خوانندۀ آمریکایی که به تازگی به هجده سالگی رسیده، در آستانۀ مرحلۀ تازهای از فعالیت حرفهای قرار گرفته است.
جوایز "گرمی" که تقریباً ۶٠ سال عمر دارد و در آغاز "گراموفون" نام داشت، هر ساله توسط سازمانی به اسم "آکادمی دانش و هنرهای ضبط" اعطا میشود. تأکید بر واژۀ "ضبط" (Recording) نشاندهندۀ اهمیتی است که این آکادمی برای صنعت، تکنولوژی و البته بازار قائل است. بدین ترتیب، آثاری که برندۀ جوایز شناخته میشوند نیز باید از نظر فنی به سطح بالایی رسیده باشند.
کارهای بیلی ایلیش که رسماً در بخش "موسیقی پاپ" جایزه گرفته از نظر ابداع و آفرینش صوتی قابل توجه است. او که آثار خود را با همکاری برادرش میسازد، از هم اکنون توانسته رنگهایی خلق کند که ساختههایش را از انبوه تولیدات روزمره و مصرفی موسیقی پاپ متمایز میسازد...
برای شنیدن نمونههایی از کارهای بیلی ایلیش به فایل صوتی رجوع کنید
در گیر و دار ناآرامیهای آبانماه ١٣٩٨ در ایران و هنگامی که هنوز صحبت از آمار کشتهشدگان این وقایع بود، دو ترانه در واکنشی سریع به شرایط ساخته شد: سروش لشکری متخلص به "هیچکس" و محسن نامجو، دو واکنش متفاوت به موقعیت نشان دادند که شاید بتوان یکی را بدبینانه و دیگری را کمی خوشبینانهتر توصیف کرد.
قطعۀ "دستاشو مشت کرده" در روز ١٩ آذر توسط "هیچکس" – سروش لشکری- منتشر شد. با توجه به اینکه نخستین تظاهرات از ٢۶ آبان شروع شد، روشن است که سروش لشکری برای ساختن اثرش بسیار سریع عمل کرده است. ترانۀ محسن نامجو به اسم "یاد آر" نیز زمانی پخش شد که هنوز بهت و تلخی رویدادها به شدت بر دوش و قلب ایرانیان سنگینی میکرد.
اثر سروش لشکری را میتوان اعتراضی عریان و از ته دل دانست. فریادی است که در همان لحظۀ وقوع ظلم از گلو بیرون میزند. اما "یاد آر" نامجو بیشتر به سنت دادخواهی شاعرانه نزدیک است: همه چیز میگذرد اما در روز خوشی باید از رفتگان یاد کرد.
در هر دو مورد روشن است که آفرینندگان، مثل همۀ ایرانیان، سخت از رویدادها متأثر شدهاند و این تأثر را به سرعت در قالب موسیقی و کلام ریختهاند (البته شعر "یاد آر" از نامجو نیست). شاید به لطف همین سرعت عمل، هر دو هنرمند توانستهاند تلخی عمیق ناشی از مشاهدۀ وقایع را در کار خود بازتاب دهند.
کار سروش لشکری سراسر بغض و اعتراض است و تنها با یک خط که در ترجیعبند تکرار میشود، قطرهای خوشبینی به کار میافزاید: "ما همه با هم هستیم"...
اما ترانۀ "یاد آر" که مسلماً شعر معروف دهخدا را هم تداعی میکند، بیشتر خوشبینانه است، زیرا آمدن روزهای خوش را قطعی میداند: "آن روز که شوریده رقصندۀ میدانی، آن روز که خون ارزان بر خاک نمیریزد... آن روز ولی از ما یادی به میان آور... یاد مردگانی که زندهاند و میدانی"...
برای شنیدن کارهایی از محسن نامجو و "هیچکس" به فایل صوتی رجوع کنید
سه سال بعد از مرگ لئونارد کوهن، صدا و اشعار او ما را به خود میآورد. در آلبومی که توسط پسر وی منتشر شده، صدای کمجان کوهن در آخرین ماههای بیماری، اشعاری را میخواند که گاه به وضوح خستگی و در عین حال آرامش انسانی را وصف میکند که با روشنبینی در انتظار مرگ نشسته است.
در اواخر ماه نوامبر ٢٠١٩/ اوایل آذر ٩٨، یعنی درست سه سال بعد از مرگ لئونارد کوهن، آلبومی (Thanks for the Dance) با صدای او منتشر شد که بر خلاف آلبومهای رایج "بعد از مرگ"، زیبا، پرمحتوی و اصیل است.
به یاد داریم که کمی بعد از مرگ مایکل جکسون یا جانی هالیدی، آلبومهایی از آثار منتشرنشدۀ آنان با زمینهچینی تبلیغاتی بسیار گسترده به بازار آمد. این نوع آلبومها معمولاً به ابتکار کمپانیهای بزرگی منتشر میشود که صاحب تمامی یا بخشی از آثار هنرمند متوفی هستند. در مورد جانی هالیدی البته دعوای پرجنجال ورثۀ او کار را به دادگاه کشاند و هنوز هم معلوم نیست که درآمد آلبومِ "بعد از مرگ" و بقیۀ مردهریگ خوانندۀ فرانسوی چگونه میان ورّاث تقسیم خواهد شد.
اما وضعیت لئونارد کوهن و پسرش متفاوت است. اینجا دغدغۀ فروش یا بهرهبرداری مادّی از میراث هنرمند بزرگ مطرح نیست. آدام کوهن در زمان حیات پدر نیز با وی کار کرده بود و با دنیای شعر و موسیقی او به خوبی آشناست. شاید به همین دلیل موسیقی آلبوم اخیر ادامۀ منطقی آثار لئونارد کوهن است. گذشته از ساخت موسیقی و تنظیم که توسط آدام کوهن انجام گرفته، برخی از هنرمندانی که به لئونارد کوهن بسیار نزدیک بودند و سالها با او همکاری داشتند، در ضبط آلبوم سهمی به عهده گرفته و با ساز یا با صدای خود، نقش دیرینۀ دوستی و همدلی را به حال و هوای کلی آلبوم افزودهاند. از جمله خانم جنیفر وارنز که سالها لئونارد کوهن را در نقش "همخوان" همراهی کرده بود و با او رابطهای بسیار صمیمی داشت، صدای خود را به زمینۀ برخی قطعات افزوده است. یا خاویر ماس، گیتاریست بزرگ اسپانیایی که قبلاً در بعضی آثار کوهن با گیتار فلامنکو و یا با عود اسپانیایی نقش پررنگی داشته، برای ضبط آخرین آلبوم هم حاضر بوده است.
بدین ترتیب – آنچه نادر است – همان صمیمیت و عمق اندیشهای که خصوصیت کل آثار لئونارد کوهن است، در سراسر آلبوم اخیر احساس میشود.
در انتظار پایان
آلبوم Thanks for the Dance شامل ٩ شعر لئونارد کوهن است که در ماههای آخر عمر و به تشویق و اصرار پسرش ضبط شده است. پس از گذشت تقریباً سه سال، آدام کوهن که ۴٧ سال دارد و موسیقیدان و تهیهکننده است، موسیقی را بر صدای پدر افزوده است. شعرها در مجموع نگاهی است به عمر گذشته، سالهای سپریشده، تجربههای زندگی، خوشیها، عشقها و ناکامیها. مثل همۀ شعرهای لئونارد کوهن اینجا هم ابهام، کنایات معماگونه و اشارات مکرر به مفاهیم دینی با عبارات صریح و ساده به هم آمیخته است. در قطعۀ Moving On، کوهن از عشق قدیمی و همیشگی خود ماریان یاد میکند که سه ماه قبل از وی درگذشت: "صورتت را دوست داشتم، موهایت را دوست داشتم، تیشرتت را دوست داشتم و لباس شبت را"...
نزدیک بودن پایان، یا به قول شاهرخ مسکوب "مرگآگاهی" نیز در تمامی آلبوم حضور دارد. کوهن البته درست قبل از مرگ، آلبومی را منتشر کرد (You Want It Darker) که وصیتی صریح یا خداحافظی بیتعارف و صادقانهای بود. اما در آلبوم اخیر، "انتظار" باز هم بیشتر احساس میشود. قطعهای که "هدف" (The Goal) نام دارد، ظاهراً در ایام بیماری و طی دورههای اقامت متناوب در بیمارستان و منزل سروده شده است. بعید است که منظور شاعر از "هدف" چیز دیگری جز مرگ باشد: "نمیتوانم از خانه بیرون بروم یا تلفن را جواب بدهم. دوباره فرو میروم، اما تنها نیستم... به حسابهای روح میرسم: این یکی به زباله ریخته شد، آن بدهی پرداخت شد... کسی برای دنبال کردن نیست، چیزی برای آموختن نیست. تنها هدف... که در دسترس نیست"...
برای شنیدن قسمتهایی از آخرین آلبوم لئونارد کوهن و پسرش به فایل صوتی رجوع کنید
معمولاً در زمستانها، یاد فروغ فرخزاد زندهتر میشود. او در ٨ دیماه به دنیا آمد (١٣١٣) و در ٢۴ بهمن (١٣۴۵) از دنیا رفت. اما با گذشت نزدیک به ۵٣ سال از مرگ فروغ، و با اینکه سه شعر او بارها به ترانه درآمده، بخش اعظم آثار وی از موسیقی دور مانده است.
شعرهای فروغ فرخزاد اگرچه اکثراً موزون اند، چندان مورد توجه آهنگسازان و خوانندگان فارسی زبان قرار نگرفته است. البته نسبت به سایر شاعران معاصر، آثار او کم خوانده نشده اما اکثر این اجراها، طی حدود نیم قرن، منحصر به سه شعر است. باقی اشعار فروغ فرخزاد، جز چند اجرای پراکنده، مورد عنایت آهنگسازان و خوانندگان قرار نگرفته است.
تا جایی که میتوان به یاد آورد، فریدون فرخزاد نخستین کسی بود که شعرهای خواهرش را در قالب ترانه درآورد. فریدون فرخزاد که ۲٧ سال قبل (١۶ مرداد ١٣٧١/١٩٩۲) در شهر بُن آلمان به قتل رسید، در اوایل دهۀ پنجاه خورشیدی دو شعر از فروغ فرخزاد را خواند: "بعدها" (مرگ من روز فرا خواهد رسید...) از مجموعۀ "عصیان" و همچنین شعر "آفتاب میشود" (نگاه کن که غم...) از مجموعۀ "تولدی دیگر".
این دو اجرای فریدون فرخزاد آرام آرام و طی چند دهه جای خود را در میان ترانههای ماندنی فارسی باز کرد. خوانندگان دیگری پس از او این دو شعر را خواندند، گاه کم و بیش بر روی همان آهنگ و گاه با آهنگهایی متفاوت.
بعدها
شاید مرگ زودرس فروغ فرزخزاد یکی از دلایل تأثیر خاص شعر "بعدها" باشد. عبارت "مرگ من روزی فرا خواهد رسید"، مسلماً بعد از مرگ شاعر معنای دیگری گرفت. اما قتل هولناک فریدون فرخزاد باز هم لایهای دیگر بر محتوای عاطفی شعر افزود.
احمد ظاهر خوانندۀ بزرگ افغان هم که این شعر را خوانده بود، سالها قبل از فریدون فرخزاد از دنیا رفت. جزییات کشته شدن احمد ظاهر در یک حادثۀ رانندگی هنوز روشن نیست. به همین دلیل برخی اصرار دارند که مرگ احمد ظاهر را "قتل سیاسی" بدانند.
هر چه هست، شعر و ترانۀ "بعدها"، گذشته از زیبایی ذاتی، به دلیل اتفاقات و وقایعی که طی چند دهه رخ داد معناها و ارزش عاطفی افزودهای به خود گرفت. شاید همین مفاهیم ضمنی باشد که خوانندگان هر نسل را به ارائۀ اجرایی تازه از این شعر تشویق میکند.
اجراهای متفاوت از سه شعر فروغ فرخزاد را در فایل صوتی گوش کنید
شیخ امام را بزرگترین خوانندۀ "معترض" مصر معاصر دانستهاند. او که از کودکی نابینا شده بود، بین ده تا پانزده سال از عمر ٧٧ سالۀ خود را در زندانهای حکومت جمال عبدالناصر و سپس انور سادات گذراند. با اینکه او در اواخر عمر به شهرت بینالمللی دست یافته بود و به پایتختهای بزرگ اروپایی دعوت میشد، اما هیچگاه آثارش را به طور جدی ضبط نکرد. با اینحال، امروزه، ترانههای تاریخی او مثل "نیکسون بابا" نه فقط در مصر که در تمامی جهان عرب بازخوانی میشود.
در سال ٢٠١١، در روزهایی که میدان تحریر قاهره مرکز توجه دنیا شده بود، تظاهرکنندگان گهگاه سرودها و ترانههایی را میخواندند که به گوش بسیاری از جوانان ناآشنا بود: "صباح الخير على الوَرد" (صبح به خیر گل سرخ)... ترانههایی که اگرچه در بازار رسمی جایی نداشت اما در خاطرۀ مشترک مصریها ضبط شده بود. شعرها و ترانههایی که در دوران پرجنب و جوش حکومت جمال عبدالناصر ریشه داشت و انگار برای چند دهه فراموش شده بود...
وقایع میدان تحریر مصر و آنچه که به "بهار عرب" شهرت یافت، حداقل این مزیت را داشت که نام شیخ امام را دوباره زنده کرد. این روزها، تصنیفهای انتقادی و گاه حتی انقلابی شیخ امام با اجراهای باب زمانه دوباره همه جا شنیده میشود.
کودک نابینای قرآن خوان
شیخ امام (٩۵-١٩١٨) به خانوادهای فقیر و روستایی تعلق داشت. میگویند قبل از او، مادرش ٧ پسر به دنیا آورد که همگی مردند. شیخ امام هم که در واقع امام محمد احمد عیسی نام داشت، خیلی زود - به گفتۀ برخی در یک سالگی – نابینا شد. سالهایی بود که در خاورمیانۀ بعد از جنگ اول، فقر، قحطی، آبله، مالاریا و تراخم جزیی از زندگی روزمرۀ مردم بود. نابینایی شیخ امام دیگر شخصیت بزرگ مصری طه حسین را به یاد میآورد که او نیز در کودکی بینایی خود را به علت تراخم از دست داده بود. در برخی فرهنگهای لغت انگلیسی اصلاً معادل تراخم را Egyptian ophthalmia (چشمدرد مصری) نوشتهاند.
در آن دوران، کودک نابینا آنهم در روستایی فقیر به چه کار میآمد؟ طبق سنتی بسیار قدیمی، امام محمد احمد عیسی را به درس قرآن فرستادند تا شاید به لطف حافظه و صدا، قاری قرآن بشود. حضور سراینده یا مغنی نابینا را میتوان تا کهنهترین اساطیر دنبال کرد. از مصر قدیم تا یونان باستان، چهرۀ هنرمند نابینا که ساز مینوازد و اشعار خود را میخواند، صورتی تکرارشونده و دیرینه است. در ایران نیز از رودکی گرفته تا شوریدۀ شیرازی، شاعر قاجاری، سنت سرایندۀ نابینا بسیار ریشهدار است.
اما امام محمد احمد عیسی در درس قرآن دوام نیاورد. میگویند به جرم گوش کردن به رادیو که از نظر مذهبیهای سنتی "بدعت" به شمار میآمد و حرام بود، از کلاس اخراج شد. سالها بعد، شیخ امام گفته بود که از رادیو هم چیز دیگری جز قرآن گوش نمیکرده است. او از همان سالهای کودکی مجذوب صدای شیخ محمد رفعت شده بود که امروزه به عنوان یکی از چهار قاری بزرگ مصر معاصر شناخته میشود.
سلام قاهره!
بعد از "بیآبرویی" اخراج از درس قرآن، محمد احمد عیسی را به قاهره میفرستند. اما قاهرۀ سالهای ١٩٣٠ فقط صدای قاریان بزرگ نبود. پایتخت مصر قطب فرهنگی جهان عرب و شهری بود که روز و شب را با صدای ام کلثوم، محمد عبدالوهاب و زکریا احمد میگذراند: صداها و نغمههایی که کودک نابینا را سخت منقلب کرد.
از سالهای نوجوانی و جوانی امام محمد احمد عیسی هیچ اطلاعاتی در دست نیست. هیچکس به درستی نمیداند که او عنوان "شیخ" را در مقام قاری قرآن و خوانندۀ مذهبی، از چه زمانی به نام خود افزود و نواختن عود را از کی آغاز کرد. از شواهد چنین برمیآید که وی تا اوایل سالهای ١٩۶٠ به خواندن قرآن و یا سرودهای مذهبی (از قبیل نَشید) مشغول بوده است.
به نظر میرسد که شیخ امام حوالی سال ١٩۶٢ با احمد فؤاد نجم (۲۰۱۳-۱۹۲۹) آشنا شده باشد. فؤاد نجم، مشهور به "الفاجومی"، از شاعران بزرگ مصر معاصر است. او شعرهای ملی و میهنی میگفت و از زبان عامیانه استفاده میکرد. اگرچه او نیز در دوران ریاست عبدالناصر و انورسادات سالهای زیادی را در زندان گذراند (شاید سیزده سال؟)، اما اواخر عمر را با عنوان "سفیر سازمان ملل و نمایندۀ فقرا" و در شهرت و عزت و احترام سپری کرد.
جنگ شش روزه
شاید اگر جنگ شش روزه (١٩۶٧) در نگرفته بود، شیخ امام و فؤاد نجم هیچیک چنان "سیاسی" نمیشدند که کارشان به زندان بکشد. اما "شکست مفتضحانۀ اعراب" در برابر اسرائیل همۀ مصریها و بخصوص روشنفکران و اهل فرهنگ را سخت تکان داد.
چند ماهی بعد از شکست، در قهوهخانههای قاهره تصنیفی زمزمه میشد به اسم "الحمدلله خَبَطنا". تصنیفی به زبان عامیانۀ پایتخت که عقبنشینی ارتش مصر در مقابل اسرائیل را به مسخره میگیرد و با نیش و کنایهای تند میگوید الحمدلله که با "بازگشت مأموران از خطوط آتش" مردم در اماناند... تصنیف را "الفاجومی" سروده و شیخ امام، همراه با عود، اجرا کرده است.
کمتر از یک سال بعد، هر دو دوست به زندان میافتند...
برای شنیدن نمونههایی از آثار شیخ امام به فایل صوتی رجوع کنید
شمار خوانندگان زن عربزبان طی ده سال اخیر به شکلی خیرهکننده افزایش یافته است. اما گذشته از چهرههای عامهپسند، خوانندگان و ترانهسازانی که برای ارائۀ آثاری عمیقتر و ماندنیتر تلاش میکنند دیگر استثناء به حساب نمیآیند. بسیاری از این هنرمندان جهان عرب که کار خود را از "موسیقی زیرزمینی" شروع کرده بودند، اینک اعتبار بینالمللی یافتهاند.
خانم کمیلیا (کاملیا) جبران فلسطینی (متولد ۱۹۶۲) که از چند سال قبل با وِرنر هاسلر، آهنگساز سوئیسی همکاری میکند، از جمله خوانندگان و موسیقیدانان عربزبان است که در اجرای اشعار عربی به تجربههای تازه دست زده است. وی که معمولاً اشعار شاعران معاصر عرب (مراکشی، سوری، فلسطینی یا اسرائیلی) را میخواند، تلاش میکند که به مناسبت هر شعر، فضای صوتی و موسیقایی تازهای خلق کند. تجربۀ وِرنر هاسلر در موسیقی مدرن و الکترونیک او را در این راه یاری میدهد.
مصر که همیشه مرکز موسیقی عرب بوده، امروزه نیز در این عرصه پیشتاز است. خانم مریم صالح (متولد ١٩٨۵) که به "هیپهاپ" عربی گرایش دارد، موضوعات سیاسی و اجتماعی را فراوان خوانده است. به عنوان مثل او چند ترانۀ هجو سیاسی متعلق به شیخ امام - شخصیت یگانۀ موسیقی عرب - را بازخوانی کرده است که از این میان دو ترانه به نامهای "نیکسون بابا" و "والری ژیسکاردستن" با استقبال گسترده مواجه شد.
اما در میان زنان هنرمند مصری، شاید کارهای خانم دینا ودیدی (متولد ١٩٨٧)، تشخص و فردیت بیشتری نسبت به سایرین داشته باشد. تنها چند ثانیه گوش کردن به آثار او، تفاوت و تمایز را بلافاصله روشن میکند. دینا ودیدی که در دانشگاه قاهره ادبیات ترک و فارسی خوانده، با سبک آواز خوانندگان بزرگ عرب (ام کلثوم، عبدالحليم حافظ، محمد عبد الوهاب...) مأنوس است و به وضوح از آنان الهام میگیرد. با اینحال، آنچه در همان لحظات نخستِ شنیدن صدای او بدیهی به نظر میرسد، تفاوت کار و تازگی شیوه است...
برای شنیدن نمونههایی از ترانههای کمیلیا جبران، مریم صالح و دینا ودیدی به فایل صوتی رجوع کنید
از مشرق تا مغرب، جهان عربزبان شاهد جوششی فرهنگی و هنری است که از لبنان گرفته تا مراکش، در عرصۀ ادبیات، هنرهای تجسمی و موسیقی جریان دارد. در این میان، خوانندگان زن نقشی برجسته به عهده دارند و بسیاری از آنان، فراتر از چارچوب کشور خود، بر صحنههای بینالمللی شاهد موفقیتهای بزرگاند.
موسیقی روز عرب میراث پرباری در اختیار دارد که با اندکی ابتکار و ذوق میتواند منبع آفرینش بسیار حاصلخیزی باشد. موسیقی عرب، اساساً در قاهره و بیروت، از حوالی سال ١٩٣٠ چنان زاینده و سرزنده شد که نه تنها کشورهای غیرعرب منطقه مثل ایران و ترکیه را تسخیر کرد، که در جهان غرب هم با چهرههایی مثل ام کلثوم، به شهرتی محکم دست یافت.
آثار باقیمانده از این دوران طلایی امروزه برای خوانندگان و موسیقیدانان جهان عرب دستمایۀ پرارزشی است. اگرچه در این کشورها هم موسیقی مصرفی جای اصلی را در رسانهها و گوش مردم اشغال میکند، اما هنرمندانی که به دنبال کارهای ماندنیتر و تجربههای تازهاند کم نیستند.
به گفتۀ خانم اُم که اهل مراکش است و نام کاملش امالغیث بنت صحراوی است، "امروزه سرزندگی و جوششی تازه در عرصۀ ترانههای عرب دیده میشود، هرچند که در داخل کشور (مراکش)، رَپ آبکی و ترانههای عاشقانۀ دو دقیقه و نیمه که کلام آنها بیش از دو جمله و نیم نیست، فضا را اشغال کرده است".
خانم سعاد ماسی الجزایری نیز میگوید: "برای من حکایت کردهاند که ام کلثوم برای اجرای یک ترانه که گاه دو ساعت طول میکشید، به مدت شش ماه از صبح تا شب با ارکستر بزرگ تمرین میکرد".
این سنت بزرگ موسیقی و آوازی که مستقیماً بااکثریت مردم ارتباط برقرار میکرد و در عین حال بسیار کارشده و مشکلپسند بود، باعث میشود که بسیاری از خوانندگان امروزی جهان عرب سطح انتظار و توقع بالایی از موسیقی و ترانهسرایی داشته باشند.
خانم اُم مراکشی که از کودکی در چارچوب گروههای همخوانی با موسیقی کلیسایی سیاهان آمریکا (گاسپل) آشنا شده، حالا هم که تقریباً چهل سال دارد، همان حال و هوای جاز را بیشتر میپسندد، هرچند که سبک آواز و تحریرهای او مستقیماً با موسیقی عرب مرتبط است.
سعاد ماسی الجزایری اما از آغاز مجذوب موسیقی سفیدپوستهای آمریکایی بوده (فولک و کانتری) و کارش را با تقلید از جون بائز یا کِنی راجرز شروع کرده است. اما او هم به گفتۀ خودش بعد از چند سال به موسیقی و فرهنگ سرزمین خود باز گشته است.
اما وجه مشترک خوانندگانی چون سعاد ماسی یا اُم، یا ناتاشا اطلس که رگ مصری دارد و بسیاری دیگر از خوانندگان زن جهان عرب، سهولت در پیوند فرهنگ و زبان مادری با جریانهای روز موسیقی بینالمللی است...
ادامه دارد...
برای شنیدن نمونههایی از کارهای اُم، سعاد ماسی و ناتاشا اطلس به فایل صوتی رجوع کنید
The podcast currently has 24 episodes available.
7,825 Listeners
1,016 Listeners
6,208 Listeners
1,111 Listeners
2,460 Listeners
5 Listeners
422 Listeners
2,629 Listeners
306 Listeners
1 Listeners
2 Listeners
1 Listeners
1 Listeners
1 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
0 Listeners
1 Listeners
0 Listeners